نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: به شوهرم اعتماد ندارم...

1280
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19738
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    به شوهرم اعتماد ندارم...

    سلام33 سالمه فوق لیسانس دارم و کارمند یکی از ادارات دولتی، سال90 به واسطه یکی از دوستان خواهرم با شوهرم بصورت کاملا سنتی ازدواج کردم.در دوران عقد خیلی اتفاقی متوجه شدم که شوهرم قبلا به شیشه اعتیاد داشته-البته هنوز هم خانوادش قصد دارن این مهم رو از من مخفی کنن-خودشم که دید دیگه راهی نداره گفت قبلا معتاد بوده و الان ترک کرده.منم باور کردم و به کسی چیزی نگفتم و در اوج ناراحتی باهاش رفتم زیر یک سقف. بعد از مدتی متوجه شدم که یواشکی سیگار می کشه و هر بار که مچشو گرفتم کلا انکار می کرد. تا اینکه از توی جیبش یه ماده قهوه ای بد بو و بد مزه پیدا کردم اینبار اونو به خانوادم نشون دادم و اونا هم گفتن تصمیم با خودته اگه می خوای ازش جدا شی ما حمایتت می کنیم.با این حال بازم دلم براش سوخت و با وجودی که علاقه ای بهش نداشتم بازم صبر کردم و حتی بهش گفتم می خوام کمکت کنم فقط باهام روراست باش و دیگه دروغ نگو... مدتی گذشت امیدوار بودم کنار گذاشته باشه چون ظاهرشم نسبت به قبل خیلی تغییر کرده بود حتی دیگه بدنش هم بوی اون ماده قهوه ای بد بوی لعنتی رو نمی داد تا اینکه متوجه شدم جدیدا یه شربت بی رنگ رو که بوی خوبی هم داشت تقریبا شبیه شربت سینه و... که هیچ اتیکت و نام و نشانی روی شیشه دارو وجود نداره مصرف می کنه که این کارشم بازم یواشکی بود.وقتی بار اول مچشو گرفتم گفت این شربت رو دکتر داده تا راحت تر مواد رو کنار بذارم - راستش بازم باور کردم.... اون شیشه شربت رو از جلوی دستش برداشتم می دونستم اگه واقعا به خاطر بازیافت سلامتیشه بازم از اون شربت استفاده می کنه و فکر می کردم استفاده از اون موقتیه تا بهبودی کاملش... چندین ماه گذشت تا متوجه شدم دوباره از اون شربت تو خونه قایم کرده و داره یواشکی استفاده می کنه...نمیدونم اون شربت چیه و می ترسم ببرمش آزمایشگاه برای آنالیز چون به خاطر نوع شغلم همه کارمندای آزمایشگاههای شهرم منو می شناسن می ترسم تو محل کارم خودم و شوهرم سر زبونها بیافتیم...واقعا نمی دونم چکار کنم؟ خیلی درمونده شدم.... از طرف دیگه خانواده شوهرم هم که دروغ براشون مثل نقل و نبات می مونه تو زندگیمون دخالت می کنن و مرتب ما رو تحت نظر دارن که کجا می ریم چی میخریم چقدر خرج می کنیم حتی تو زندگیمون دخالت هم می کنن و خیلی راحت به جای ما تصمیم می گیرن مثلا اینکه ما رو به زور با خودشون سفر می برن بهمون امر می کنن با کیا رفت و آمد کنیم و با کیا نکنیم کجا بریم چفدر کادو ببریم و حتی اینکه اونا تعیین می کنن که کی بچه دار بشیم و.... منم از این قضیه خیلی حرص می خورم شوهرمم کاملا زیر سلطه اوناست و به حرف اونا گوش می ده... واقعا احساس می کنم تو زندگیم هیچ دلخوشی ندارم واقعا نمی دونم باید چکار کنم تو رو خدا شما بهم بگید تو این شرایط چطوری تصمیم بگیرم. البته از حق نگذریم شوهرم از لحاظ اخلاقی خیلی خوبه و تو خونه بهم کمک می کنه و از لحاظ محبت برام سنگ تموم می ذاره ولی این کاراش خیلی اذیتم می کنه از طرف دیگه پارسال با برادرش اختلاف پیدا کرد و برادرش شوهرمو از محل کار اخراج کرد منم با پس انداز کمی که داشتم براش مغازه زدم ولی از لحاظ مالی هم نمی تونه منو تامین کنه و مدام از من پول قرض می گیره به نظر شما به این زندگی ادامه بدم یانه؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : به شوهرم اعتماد ندارم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط عسل22 نمایش پست ها
    سلام33 سالمه فوق لیسانس دارم و کارمند یکی از ادارات دولتی، سال90 به واسطه یکی از دوستان خواهرم با شوهرم بصورت کاملا سنتی ازدواج کردم.در دوران عقد خیلی اتفاقی متوجه شدم که شوهرم قبلا به شیشه اعتیاد داشته-البته هنوز هم خانوادش قصد دارن این مهم رو از من مخفی کنن-خودشم که دید دیگه راهی نداره گفت قبلا معتاد بوده و الان ترک کرده.منم باور کردم و به کسی چیزی نگفتم و در اوج ناراحتی باهاش رفتم زیر یک سقف. بعد از مدتی متوجه شدم که یواشکی سیگار می کشه و هر بار که مچشو گرفتم کلا انکار می کرد. تا اینکه از توی جیبش یه ماده قهوه ای بد بو و بد مزه پیدا کردم اینبار اونو به خانوادم نشون دادم و اونا هم گفتن تصمیم با خودته اگه می خوای ازش جدا شی ما حمایتت می کنیم.با این حال بازم دلم براش سوخت و با وجودی که علاقه ای بهش نداشتم بازم صبر کردم و حتی بهش گفتم می خوام کمکت کنم فقط باهام روراست باش و دیگه دروغ نگو... مدتی گذشت امیدوار بودم کنار گذاشته باشه چون ظاهرشم نسبت به قبل خیلی تغییر کرده بود حتی دیگه بدنش هم بوی اون ماده قهوه ای بد بوی لعنتی رو نمی داد تا اینکه متوجه شدم جدیدا یه شربت بی رنگ رو که بوی خوبی هم داشت تقریبا شبیه شربت سینه و... که هیچ اتیکت و نام و نشانی روی شیشه دارو وجود نداره مصرف می کنه که این کارشم بازم یواشکی بود.وقتی بار اول مچشو گرفتم گفت این شربت رو دکتر داده تا راحت تر مواد رو کنار بذارم - راستش بازم باور کردم.... اون شیشه شربت رو از جلوی دستش برداشتم می دونستم اگه واقعا به خاطر بازیافت سلامتیشه بازم از اون شربت استفاده می کنه و فکر می کردم استفاده از اون موقتیه تا بهبودی کاملش... چندین ماه گذشت تا متوجه شدم دوباره از اون شربت تو خونه قایم کرده و داره یواشکی استفاده می کنه...نمیدونم اون شربت چیه و می ترسم ببرمش آزمایشگاه برای آنالیز چون به خاطر نوع شغلم همه کارمندای آزمایشگاههای شهرم منو می شناسن می ترسم تو محل کارم خودم و شوهرم سر زبونها بیافتیم...واقعا نمی دونم چکار کنم؟ خیلی درمونده شدم.... از طرف دیگه خانواده شوهرم هم که دروغ براشون مثل نقل و نبات می مونه تو زندگیمون دخالت می کنن و مرتب ما رو تحت نظر دارن که کجا می ریم چی میخریم چقدر خرج می کنیم حتی تو زندگیمون دخالت هم می کنن و خیلی راحت به جای ما تصمیم می گیرن مثلا اینکه ما رو به زور با خودشون سفر می برن بهمون امر می کنن با کیا رفت و آمد کنیم و با کیا نکنیم کجا بریم چفدر کادو ببریم و حتی اینکه اونا تعیین می کنن که کی بچه دار بشیم و.... منم از این قضیه خیلی حرص می خورم شوهرمم کاملا زیر سلطه اوناست و به حرف اونا گوش می ده... واقعا احساس می کنم تو زندگیم هیچ دلخوشی ندارم واقعا نمی دونم باید چکار کنم تو رو خدا شما بهم بگید تو این شرایط چطوری تصمیم بگیرم. البته از حق نگذریم شوهرم از لحاظ اخلاقی خیلی خوبه و تو خونه بهم کمک می کنه و از لحاظ محبت برام سنگ تموم می ذاره ولی این کاراش خیلی اذیتم می کنه از طرف دیگه پارسال با برادرش اختلاف پیدا کرد و برادرش شوهرمو از محل کار اخراج کرد منم با پس انداز کمی که داشتم براش مغازه زدم ولی از لحاظ مالی هم نمی تونه منو تامین کنه و مدام از من پول قرض می گیره به نظر شما به این زندگی ادامه بدم یانه؟

    دوست عزیز چیزی که امروز ایشون مصرف میکنه شربت متاودن هست که برای ترک اعتیاد استفاده میشه (معروف به شربت تریاک)

    ولی اگر تحت نظر پزشک قرار داره ، نباید نگران باشید ، ولی در کل خود فرد باید اراده ترک مواد رو داشته باشه و با تهدید به جایی راه ندارید

    پس اگر ایشون پا در راه ترک گذاشته با ایشون همراهی کنید

    در مورد خانواده شوهرتون و دخالتاش کاری از شما و هیچ کسی ساخته نیست ...

    مگر اینکه به این خانواده نزدیک بشید و با محبت کردن اعتمادشون رو جلب کنید ، تا از درون خودشون جلوی دخالت رو بگیرید و از این طریق بطور غیر مستقیم روی همسرتون موثر باشید

    اگرم واقعا" نمیتونید با ایشون زندگی کنید اینقدر تعلل در کار نکنید و با حمایت خانواده ای که دارید زندگی مشترک رو کات کنید

    و اگرم نمیتونید از دوست داشتن ایشون بگذرید ، سازگاری کنید و گله و شکایتی هم نکنید ...مسیر کاملا" روشنه فقط شما باید تصمیم گیری درستی داشته باشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19616
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    1
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به شوهرم اعتماد ندارم...

    سلام عزیزم ... نمی خوام نگرانت کنم اما شما تحصیلکرده هستین.
    شربت متادون راه خیلی خوبی واسه لذت بردن شده تازگی ها .
    شوهر یکی از دوستام هم این مشکل و داشت اما هیچ وقت اون دوزی که دکتر گفته بود و مصرف نمی کرد و شربت و سر میکشید.یعنی شده یه راه بی دردسر واسه کسایی که اعتیاد دارن . دیگه نه جا و مکان میخواد نه سر و صدا و بو داره.
    این که باید بهش زمان بدی یا نه تصمیم خودته اما نزار دیر شه.
    و اینکه میگی بهش علاقه نداری تحمل شرایط رو برات سخت تر میکنه. واگه قرار بود علاقه ای بوجود بیاد تا الان میومد.


    Sent from my SM-G900H using Tapatalk

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به مشاوره خانواده اعتقادی ندارم!
    توسط Admin در انجمن دانستنیهای روانشناسی
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 02-04-2020, 10:06 AM
  2. سواستفاده از اعتماد
    توسط رها تهرانی در انجمن عوامل استرس زای شدید
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-19-2015, 02:08 AM
  3. به عشق اعتقاد دارید؟
    توسط naghme در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 27
    آخرين نوشته: 01-30-2015, 08:59 PM
  4. دچار مشکلات اعتقادی شدیدی شدم
    توسط zero در انجمن مشاوره فقهی و دینی
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 10-12-2014, 07:37 AM
  5. میل به تحقیر دیگران
    توسط reza021nana در انجمن عصبانیت و پرخاشگری
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 09-07-2014, 02:14 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد