نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: حس کلافگی و بی انگیزگی

952
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15415
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    0
    تشکر شده 9 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    9

    حس کلافگی و بی انگیزگی

    سلام
    چند روزه احساس میکنم مثل بقیه دخترا نیستم...از نظر هنر مثلا خیلی از دوستام آشپزی بلدن یکی از دوستام سفالگری میکنه یکیشون کامپیوتر بلده...انگار ک من در مقابل اونا هیچی نیستم...کلا احساس میکنم حتی رفتارم دخترونه نیس...نمیدونم چرا...
    بگید چیکار کنم همش همسن و سالای خودمو ک میبینم افسوس میخورم
    دارم کلافه میشم خواهشا نظر بدید...ممنون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8109
    نوشته ها
    1,999
    تشکـر
    2,867
    تشکر شده 3,828 بار در 1,232 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه حس عجیبی دارم...

    سلام هر شخصی میتونه یکارو خوب انجام بده و همه با هم متفاوتتن اینکه شما اون کارایی رو که دوستتانو انجام میدن دوست دارین یا فقط بخاطر اینکه بخایید کم نیارید اینکارو میکنید واینکه مقایسه کردن نمیتونه راه گشا باشه ولی رقابت خوبه
    رفتاراتون دخترونه نی خب اینکه مشکلی نی رفتار خیلی از پسرا هم پسرونه نی
    خود کم بین نباشید مطمئنا یه علایق و هنری هست که شما هم میتونید برخلاف دوستاتون انجام بدین
    امضای ایشان

    آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
    آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!

    آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : یه حس عجیبی دارم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملیحه رضایی نمایش پست ها
    سلام
    چند روزه احساس میکنم مثل بقیه دخترا نیستم...از نظر هنر مثلا خیلی از دوستام آشپزی بلدن یکی از دوستام سفالگری میکنه یکیشون کامپیوتر بلده...انگار ک من در مقابل اونا هیچی نیستم...کلا احساس میکنم حتی رفتارم دخترونه نیس...نمیدونم چرا...
    بگید چیکار کنم همش همسن و سالای خودمو ک میبینم افسوس میخورم
    دارم کلافه میشم خواهشا نظر بدید...ممنون

    هر کدام از ما شاید موفق نباشیم ولی در نوع خودمون منحصربفردیم

    پس شما هم باید ببینید در چه زمینه هایی علاقه و توانمندی دارید تا در مسیرش حرکت کنید

    مشکلی که دارید این هست که به دیگران نگاه میکنید و کارهایی رو میبینید که بهش علاقه ندارید و اینطوری احساس پوچی میکنید

    شریل ریچاردسون می‌گوید: اگر در کارم به عنوان مربی زندگی، موضوعی را پیدا کنم که باعث دریافت بیشترین ایمیل‌ها، کمک‌ها و نامه‌ها شود، این را انتخاب می‌کردم: «چگونه به علاقۀ واقعی خود در زندگی پی ببریم؟» شاید شما هم به این مسأله فکر کرده باشید. این احساس را از کودکی خوب می‌شناسیم. در آن زمان، اشتیاق‌مان شعله‌ور بود. اشتیاق جرقۀ تخیلمان را زد و به تمایلات احساسی و قلبی‌مان قوت بخشید. در لحظه غرق شده بودیم و به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کردیم. حال که بزرگ شده‌ایم، اغلب از فعالیت‌هایی که به تیرگی مسئولیت‌های روزانه‌مان روشنی می‌بخشند، غافل می‌شویم. مشغول برنامه‌های شلوغ و درهم و فهرست کارهایی هستیم که هرگز تمامی ندارند و به ندرت احساس قوی و روح‌بخش اشتیاق – لحظاتی که حیرت زده هستیم، چیزی به ما الهام شده، نزدیک است گریه کنیم و کاملاً تحت تأثیر قرار گرفته‌ایم - را تجربه می‌کنیم.



    اکثر ما این خلاء را احساس می‌کنیم. اغلب وقتی به دنبال شغلی هستیم، به فکر کشف علایق‌مان می‌افتیم. مطمئناً اشتیاق، جزء اصلی رضایت شغلی را تشکیل می‌دهد. اما دامنۀ آن بسیار گسترده‌تر از شغل است. اشتیاق یعنی پیدا کردن چیزی که با روح‌تان همخوانی دارد، چه نتیجۀ آن به فیش حقوقی منتهی شود چه خیر. این فرآیند که من آن را مسیر اشتیاق به سوی پیشرفت می‌نامم، می‌تواند کمک کند تا چیزهایی که شما را به دوران شاد کودکی باز می‌گرداند، بیابید.



    در پایان، چه به این نتیجه برسید که به جمع آوری شیشه‌های دریایی (Sea glass) علاقمند هستید و یا حفظ جنگل‌های انبوه و یا ورزش‌های رزمی، پرداختن به فعالیت‌هایی که عاشق آن هستید، تمامی جوانب زندگی‌تان را ارتقاء خواهد داد.



    گام اول: حرکت به سوی پیشرفت
    اولین گام مسیر اشتیاق به سوی پیشرفت، این است که در زندگی‌تان جایی برای این سفر باز کنید. افزودن این فرآیند به برنامه‌ای کاملاً پر، مؤثر نخواهد بود. در صورت امکان، کارتان را در ساعتی معقول ترک کنید و درگیری‌های اجتماعی را برای مدتی محدود کنید. در حالی که به نیازهای خودتان توجه می‌کنید، به اعضای خانواده و دوستان‌تان اطلاع دهید که برای کمک به نیازهای آن‌ها، کمتر در دسترس‌شان خواهید بود. با تمرکز کردن بر روی خود، رابطۀ بین قلب و ذهن‌تان را بیابید و در نتیجه توانایی احساس کردن - عنصر لازمۀ تجربۀ شادی و لذت – خود را ارتقاء دهید.



    گام دوم: کاوش کنید
    سرنخ ایده‌ها، فعالیت‌ها و رویاهایی که برای روح‌تان اهمیت بسیاری دارد، در تمام زندگی روزانۀ شما پنهان شده است. این تمرین‌ها به شما کمک خواهند کرد تا فعالیت‌هایی را که در شما هیجان، انرژی و انگیزه ایجاد می‌کنند، شناسایی کنید.


    همین‌طور که این فرآیند را طی می‌کنید، یادداشت‌هایی مفصل از اکتشافات خود را ثبت کنید. خودتان را متعهد کنید که هر هفته یک بار این کار را انجام دهید. بازتاب خود در دیگران را ببینید. تعامل ما با دیگران، بینش ارزشمندی را در خصوص چیزهایی که ممکن است مشتاق‌شان باشیم، در اختیارمان قرار می‌دهد. مادری که به شدت کودکش را تشویق به پیگری کار یا سرگرمی خاصی می‌کند، در واقع شاید اشتیاق پنهان خود برای انجام آن کار را بروز می‌دهد. به افرادی که بیشتر به سمت آن‌ها تمایل دارید – و افرادی که به آن‌ها حسادت می‌ورزید – فکر کنید. به علاوه به دوستان، خانواده و همکاران‌تان، جشن‌های مورد علاقه، نویسنده‌های گرانقدر، معلمین و مقامات عمومی. در مورد آن‌ها چطور، آیا آن‌ها را تحسین می‌کنید یا به آن‌ها غبطه می‌خورید؟ آیا آن‌ها مشغول کاری هستند که شما نیز دوست داشتید آن را انجام دهید؟ فهرستی از ۵ نفر تهیه کنید و دربارۀ هر یک و کارهایی را که انجام می‌دهند، بنویسید.



    به دنبال گنج بروید
    در خانه، نشانه‌هایی از علاقۀ واقعی خود را خواهید یافت. سنگ صیقلی که در سفری آن را برداشته بودید، جایزه‌ای که سال‌ها پیش برای نواختن پیانو گرفتید و یا کوزۀ سرامیکی که با دوست‌تان ساختید. این موارد را یادداشت کرده و فهرست کنید. کشو‌ها، انباری‌ها و جعبه‌های داخل زیرزمین خانه را بررسی کنید. اقلام مهم را به همراه یک خط دربارۀ دلیل اهمیت آن‌ها در یادداشت خود بنویسید.


    کتاب‌ها، مجله‌ها و فیلم‌هایی که انتخاب می‌کنیم، نشانه‌هایی از جریان اشتیاق ما هستند. به دنبال نشانه‌ها باشید. از قفسۀ کتاب‌ها شروع کنید. آیا پر از کتاب‌هایی در خصوص حیوانات است یا ورزش؟ افسانه‌های تاریخی یا داستان‌های هیجان انگیز؟ فهرستی از سبک‌های ادبی و موضوعات مورد علاقۀ خود تهیه کنید.
    به فروشگاه فیلم‌های ویدئویی محله‌تان سر بزنید و فیلم‌هایی را که بیش از یک بار تماشا کرده‌اید، یادداشت کنید و نیز فیلم‌هایی که واکنش‌های عاطفی از قبیل خنده، گریه یا عصبانیت در شما ایجاد کرده‌اند. هر نوع الگو و موضوع را شناسایی کنید و بنویسید و بالاخره، مدتی را در کیوسک مطبوعاتی سپری کنید و به مجله‌ها نگاه کنید. هر نوع عنوانی که توجه شما را به خود جلب می‌کند، اتومبیل خارجی، پرورش گیاه، سفر، ورزش، حیوانات خانگی و... را فهرست کنید. ۵ موضوع بر‌تر را انتخاب کنید و آن‌ها را به ترتیب به میزان اهمیت‌شان فهرست کنید. همین طور که به این فرآیند ادامه می‌دهید به فعالیت‌هایی که هر روز انجام می‌دهید توجه کنید، فعالیت‌هایی که بدون فکر کردن زیاد، خود به خود به ذهن‌تان خطور می‌کنند. به یاد داشته باشید که گاهی اوقات، آنچه که بیش از همه دوست داریم در همین نزدیکی قرار دارد.



    گام سوم: طلا را پیدا کنید
    وقت آن است که تمام این‌ها را یکجا جمع کنید و ببینید به چه چیزی دربارۀ خودتان پی برده‌اید. این کار، شما را برای برداشتن گام‌هایی در جهت کشف علاقۀ واقعی‌تان در زندگی آماده می‌کند. بعد از ظهری را کنار بگذارید تا یادداشت‌هایتان را کاملاً بخوانید. از خود بپرسید متوجه چه موضوعات و الگوهایی می‌شوید؟ به چه موضوعاتی پیوسته تمایل داشته‌اید؟ شاید تعجب کنید که (برای مثال) به تمامی موضوعات مربوط به جغرافیای ملی توجه داشته‌اید.



    گام چهارم:
    حال علاقۀ واقعی‌تان را وارد زندگی خواهید کرد. یکی از حوزه‌های علاقمندی‌ را از مواردی که کشف کرده‌اید، انتخاب کنید و برنامه‌ای تنظیم کنید تا بیشتر آن را بشناسید. شاید متوجه شوید که به حوزۀ مورد علاقه‌ای که سال‌ها پیش آن را به دلیل مشغولیات دیگر‌‌ رها کرده بودید، پی برده‌اید. یا شاید به حوزه‌ای علاقمند هستید که تا کنون به آن پی نبرده بودید. از این‌که چیز جدیدی را امتحان می‌کنید، نترسید. اگر این به راستی حوزۀ مورد علاقۀ شما باشد، ارزش خطر کردن را دارد. به یاد داشته باشید، هم اکنون دست به کار شدن، مهم‌تر از آن است که یک دورۀ کامل را برنامه ریزی کنید. بیشتر افراد روی یادداشت‌های خود خیلی فکر می‌کنند تا ببینند در کدام حوزه موفق‌تر خواهند بود. این کار واقعاً اتلاف وقت است. وقتی پای اشتیاق به میان می‌آید، کامل بودن و عالی بودن اهمیتی ندارد. فقط آن چیزی را انتخاب کنید که قلب‌تان را به تپش می‌اندازد و به آن عمل کنید. چه فکر کنید که در این حوزه مهارت خواهید داشت چه خیر. هدف این است که دست به کار شوید تا ببینید که مرحلۀ بعدی این سفر، شما را به کجا خواهد کشاند. فرض کنیم که شما به هنر و طراحی علاقمند هستید. برنامۀ کاری‌تان شاید چیزی شبیه به این باشد:
    رفتن به کتابخانه و مرور کتاب‌هایی در خصوص نقاشی و تصویرگری. بعد از ظهر به موزه هنر می‌روم و دربارۀ سبک‌هایی که دوست دارم یادداشت‌برداری می‌کنم. به دیدن دوستم می‌روم تا راجع به کار او به عنوان یک تصویرگر صحبت کنم. دربارۀ کلاس‌ها و انجمن‌های هنر محله‌مان تحقیق می‌کنم تا بتوانم با افرادی که به این مسأله علاقمند هستند، ملاقات کنم و در یک کلاس طراحی ثبت نام می‌کنم.


    همین طور که در کاوش‌های خود عمیق‌تر می‌شوید، حواس‌تان باشد که قبل از برداشتن گام‌های اولیه، در دام تفکر دربارۀ نتیجه نهایی نیافتید. این کار اتلاف وقت است. به جای این‌که نگران این باشید که بعد از تمام کردن نقاشی‌هایتان چگونه باید آن‌ها را بفروشید، روی آموختن طراحی از طریق رفتن به کلاس تمرکز کنید. برای این‌که به آیندۀ دور فکر نکنید، جای خالی جملۀ زیر را پر کنید. سپس آن را با حروف بزرگ بنویسید و جلوی چشمان‌تان نصب کنید.



    امروز برای پیشرفت در.... چه کار ساده‌ای می‌توانم انجام دهم؟
    همین‌طور که شروع می‌کنید به کشف چیزهایی که در شما ایجاد انگیزه کرده و سرزنده‌تان می‌کند، به یاد داشته باشید که پرداختن به فعالیت‌های مورد علاقه‌تان، فقط به نفع شما نیست. این کار باعث می‌شود که بهترین بخش وجودی خود را با دنیا تقسیم کنید.
    کلیدها
    از این سؤال‌ها به عنوان سکوی پرتاب تحقیق‌های‌تان استفاده کنید و برای پاسخ دادن به هر یک وقت بگذارید. اما به جواب‌های‌تان بیش از حد فکر نکنید. فقط اولین چیزی که به ذهن‌تان خطور می‌کند را روی کاغذ پیاده کنید.


    تصور کنید که کتاب فروشی محله‌تان دارد موجودی کتاب‌های خود را به یک گروه از کتاب‌ها محدود می‌کند.
    اگر تصمیم با شما بود که یک موضوع باقی‌مانده را انتخاب کنید، کدام را انتخاب می‌کردید؟

    اگر سال آینده بتوانید ۳ شغل جدید و مختلف را امتحان کنید، آن شغل‌ها کدام خواهند بود؟

    فرض کنید که قرار است ۳ چیز در زندگی به دیگران بیاموزید، این ۳ مورد، چه چیزهایی خواهند بود؟

    اگر اجازه داشتید که تغییری نیرومند و مثبت در دنیا ایجاد کنید، چه کوچک و چه بزرگ، آن تغییر چه چیزی می‌بود؟

    تا کنون چه تغییرات شخصی را اعمال کرده‌اید و به دیگران چگونه کمک می‌کنید تا آن‌ها نیز آن کار را انجام دهند؟



    پی بردن به علاقۀ واقعی در زندگی: 3 داستان از موفقیت‌ها
    فردی در جوانی به موضوع مورد علاقۀ خود پی‌برد. او تجارت را به اندازۀ خوانندگی دوست داشت. اما زمانی که تصمیم گرفت این دو حرفۀ متضاد را با هم ترکیب کند، علاقۀ واقعی خود را یافت. او اکنون برای خود یک کار تجاری دارد و در عین حال، از طریق خوانندگی علائق خودش را ابراز می‌کند. او برای ترکیب استعداد‌هایش با یکدیگر، راهی برای زندگی کردن به شیوۀ حقیقی خود پیدا کرد. او می‌گوید: «اشتیاق من به مربوط به اجرای آواز و خوشحالی شنوندگان نیست. علاقۀ واقعی من در این است که دیگران را در لذت خود سهیم کنم.» او در هنگام خوانندگی، احساس بی‌آلایشی و جاودانگی می‌کند. این حالت خوشی است که دیگران را تشویق به تجربه کردن آن می‌کند. او می‌گوید: «اگر هنوز علاقۀ واقعی خود را کشف نکرده‌اید، به سمت چیزهایی بروید که احساس کمال به شما می‌دهند. سپس به ندای درون‌تان گوش کنید و فقط یکی را انتخاب کنید.» او به کسانی که می‌دانند به چه چیزی علاقه دارند این توصیه را می‌کند: «آن را باور داشته باشید و به آن عمل کنید.»
    شخصی که در نوجوانی به کار طراحی لباس می‌پرداخت، در ۳۰ سالگی در شغل خود به بن‌بست رسید. آنقدر به طراحی لباس بی‌علاقه شد که به فعالیت‌های دیگر پرداخت. اما سپس فرصتی برای تدریس یافت. او به یاد می‌آورد: «همین که وارد کلاس شدم، متوجه شدم که اصلاً اشتیاقم را از دست نداده‌ام. تدریس هنر به دیگران، علاقه‌ام را دوباره شعله‌ور کرده و اکنون از آن سیر نمی‌شوم.»


    او که اخیراً مدیر بازاریابی خلاق و پروژه‌های ویژه در مدرسۀ طراحی شده است، می‌گوید وقتی تسلیم اشتیاق شد، امکانات غیر منتظره را به روی خود باز کرد. او به شاگردان و کسانی که به دنبال کشف علاقۀ واقعی خود هستند، توصیه می‌کند: «یک علاقۀ واقعی سالم و قدرتمند، با گذر زمان کم‌رنگ نشده و یا تخلیه نمی‌شود. بلکه ما را وادار می‌کند تا به درون ذات خود برویم و چیزی را بیرون بکشیم و عرضه کنیم. از آنجا که یک شبه به نتیجه نمی‌رسیم، باید صبور باشیم. جستجوی اشتیاق اغلب از مجراهای کوچکی شروع می‌شود و در طول زمان خودش را نشان می‌دهد. بنابراین نسبت به خود و انتخاب‌تان مهربان، سخاوتمند و بی‌پروا باشید.»



    خانمی هنگامی به علاقۀ واقعی خود پی برد که درگیر گرفتن طلاق بود. در طول فرآیند جدا شدن، عبارتی مدام در ذهنش تکرار می‌شد: «این پارچه (زندگی مشترک) آن‌قدر پاره شده که دیگر نمی‌توان تعمیرش کرد.» او چگونه به آرامش می‌رسید؟ او در بافندگی که امکان بروز خلاقیت‌هایش را فراهم می‌کرد، تأثیری التیام‌بخش یافت و شروع کرد به خلق طرح‌هایی برای بافتنی. در آن‌ها تصاویر و سمبل‌هایی (از قبیل قلبی‌باز) وجود داشت که بازتاب زندگی جدید او به عنوان زنی مجرد بود. خیلی زود این سرگرمی به اشتیاقی تکامل یافته ارتقا یافت. «تا به امروز بافندگی آرامش ذهنی من بوده است و روزنۀ خلاق و قدرتمندی است که به من اجازۀ خلق و طراحی می‌دهد.»


    او آن قدر به این هنر علاقه و اشتیاق دارد که به افراد سرطانی آموزش می‌دهد تا از بافندگی برای بیان داستان‌های خود استفاده کنند. او حتی کتابی در زمینۀ این طراحی‌ها نوشته است. او به حس عمیقی که بافندگی برایش به ارمغان آورده، وابسته شده است. «وقتی با کاموا کار می‌کنم، احساس سر زندگی، تمرکز و هماهنگی با تمامی چیزهای اطرافم می‌کنم و از همه چیز دنیایم راضی هستم.»
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد