نوشته اصلی توسط
behi73
با سلام و خسته نباشید
نمیدونم از کجا شروع کنم واقعا اشفته هستم من دختر بیست و دو ساله هستم و از نظر مذهب باید بگم که کاملا واجبات رو بجا میارم و اهل ارایش نیستم زیاد و باید بگم حجاب بدی هم ندارم مانتویی هستم و مو بیرون نمیندازم اما چند ماه پیش من با یکی از همکلاسی های دانشگام اشنا شدم ایشون به واجبات مثل نناز و روزه کاملا پایبند هستند و به من علاقه مند شدند و بدون اینکه وارد رابطه دوستی بشن پیشنهاد ازدواج دادند خانواده ایشون دارای حجاب برتر چادر هستن که من باهاش اصلا مشکلی ندارم ولی حس میکرد این اقا از نظر مذهبی بودن مثل من هستن و در یه سطحیم و مثل من معمولیه اما الان که نامزد کردیم اول از همه کلی کلنجار رفت که من چادری بشم و چون من به پوشیدن چادر عادت ندارم قبول نکردم و کشش ندادن ایشون و گفتن واگذار میکنم به خودت که خودت انتخاب کنی و گذشت و شدیدا مخالفت کرد که چرا من با مردای فامیل حرف میزنم یا میخندم یا عکس میگیریمو... و یکبار خیلی شدید برخورد کرد باید بگم که رابطه من با مردای فامیل در حد حرف زدنه و بی حیایی اتفاق نمیافته و منم بخاطر ایشون واقعا رعایت کردم و یکبارم این بحثو پیش انداخت که از رقص و عرپسی بدم میاد بیا عروسیمون بدون اهنگ باشه و یکیو بیاریم حرکت نمایشی اجرا کنه من واقعا بابتش شکه شدم چون من اینطوری بزرگ نشدم خانوادم پایبند اخلاق هستن ولی هرگز اینطوری نیستیم و تو همه عروسیامون شادی و خنده داریم و با صلوات و مولودی همراهی نمیشه خلاصه من مخالفت کردم و حتی خواستم تموم کنم و این اقا نذاشت و اما الان بارها بخاطر شرایط زندگیم براش درد و دل کردم و واقعا ناراحت بودم از اطرافیانم و ایشون تو جوابم گفت که از دیگران عیب جویی نکن و این گناهه و ... و شروع کرد به حلال و حرام کردن عملم...من قصد و قرض غیبت نداشتم...واقعا هر چقدر پیش میریم میترسم اوضاع بدتر و بدتر بشه و نتونم کنار بیام من ادم بی اعتقادی نیستم نون حلال خوردم اما با کسی که ریز بینه و حتی واسه راه رفتن هم احکام تعریف میکنه نمیتونم کنار بیام و اما از طرفی نمیتونم بزنم زیرش چون خیلی کنار هم بودیم...الان واقعا نیاز به راهنمایی دارم