با سلام وخسته نباشید بابت سردرگمیم معذرت میخوام من تویه یگروه مجاری فامیلامون عضو بودم هممونم پسربودیم بعضا دخترادمیکردن گروهو سربسرشون میزاشتن تااینکه زد ودخترخانمی ادشد بهجواب کسیرونمیداد پستای خوب و میزاشت من احساس میکردم دخترباکمالاتی بایدباشه تااینکه یروزگفت کسی میتونه ش ایرانسل دراره من گفتم چطورگفت مراحممه توگروهی من ش اون طرفو گرفتم وخلاصه حلش کردم برابعضی ازپستام لایک میزاشتو براگاها عکسای پر فایلمم لایک میزاشت خلاصه رفتم ت پی ویش باهم چت میکردیم خیلی دخترمحترمی بودتا الان که 8ماهه همومیشناسیم همیشه بهم شما میگه زدومن ازش خواستم یه وقت کمی بهم بده اولش میگفت نه برای چی تلاصه منم ازش خوشماومده بودهرموره گفت باشه رفتم با یه ماشین نسبتا مدل بالا با دخرعمش اومدب اش یه شاخا گلم گرفتم دودقیقه نکشیدکه رفتن خلاصه زد یکم صمیمی شدیم بهم بیشتروقت میدادشبا تا صبن چت میکردیم منم میخندوندمش احساس کردم ازم خوشش اومده صبح تاشبتبرشو میگرفتم بهش میگفتمدوسش دارم کمکم عاشقش شدم ازازدواج حرف مینداختم میگفت من 4/5سال دیگ قصد ازدوج دارم منم میگفتم تاهر وقت بگی وامستم خلاصه جوابمونمیدادسکوت میکرداحساس میکردم بهم اعتمادنداره تااینکه زد یهفته گوشیش خامووش بوداولشم گفت ازمن سوال نکنین کجا زندگی میکنم پدرم کیه و فلان منم میگفتم مهم خودتی چشم خلاصهش پلاک ماشینروداشتم استعلام کردم ادرس دراوردم ولی فهمیدم به اسم خودشون نیست زدو این دوباره اومدگفتم کجابودی گفت گفتم یکم دورباشم ازهمه چی زدومن گفتم مریان پلاکو خندید گفت به اسم خودمون نیست ش تلفنمم به اطم خودمون نیست من زد یکم بهش حساس شدمیترسیدم که حالا وگروهی یا جاییکسی مخشو بزنه سعی داشتموقتشوبگیرم وسرشو کرم کنم کجا میری پرا ون نبودی ویکم گبردادن بعضی وقتام یچی میگفتم میگفت چشم اینکا رونمیکنم خلاصه من ازمجازی بدمیگفتم بهشو سعی اشتم توگروهی جایی کمعضو بشه دخترسرسنگینی بودولی بازم میترسیدم از دستش بدم میدیم نیست زنگ میزدم اس میدادخونه فامیلم یا جاییم اومدم خبرمیدم گاها یادش میرفت منم منتظرش میموندم بعدفرداش بدخلقی میکددم چراج نداده زدو بهم تولدم کادو گرفت اولین کادوی عمرم بودخوشحال بودم اونیکی دوسش دارم بهم ورزش قائله میگفتم دوسم داره منم تولدش کادوگرفتم یچندباریم گرفتم یبارم عکسشودادم بداش سیاه قلم کسیدن خلاصه میومدبیرون بادخترعمه هاش ودگ میرفت منم میگفتم تنهایی بریم کافی شاپ میگفت میترسم گاها هم میگفت بابچه های گروهشون میرن سفره خونه منم گیرمیدادم میگفتم چرابادخترپسرای دیگ میری اونطوجاها میگعت گروهی میریم دیگ چیزی نمیشه بعدش میشناسمشون یبارم گفت دوستم تولدشه برامنم تولدگرفته فلان باغ منم یجوری میشدم این کاراش منوحساس ترکردگاهی وقتافک میکردم دروغ میگه میره میخوادازمن حرف بکشه منم گیرمیدادم بهش خوشم نمیومدعکسای موبازشو پروفایلش بزاره منم اهل کارم وهیچی نیستم هیچی بهم میگفت شما بنظرم مردزندگی باشین خلاصه من گیرمیدادم میگفتم شبازودبخواب گروهی جایی نرواینم میگفت نه نمیرم پاک کددم گروهاموبافلان دوستم میحرفم خلاصه یکم گیر شدم جواب نمیداد20/30تازگگ میزد اس پشت اس میومدمیگفت وای چقدزنگ زدین ببخشید گوشیم سایلنت بود یا خونه عمم بودم گوشیم خونه بودیه هردنم نتشو خاموش میکردمیگفت ترافیک ندادم احساس میکردم میخوادمن حساسیم کمتربشع زد این دیگ مجازی کم جواب میدادمیگفت حال نمیده مجازی منم شک میکددم اون ادم که صب تاشب مجازی چطو میادخلاصه روزبروز بیشکرعاشقش میشدم زدو بازرفت منم هی زنگ میزدم وس میدادم جواب نمیدادتابعدچند روزگفت شیشه گوشیم شکسته خلاصه منم نبوداحساس ناراحتی میکردم تااینکه تولایک برفیقاش درخووست فرستادم اینم ردومنوبلاک کردبعدش اوگدگفت احتمالا نام دکنم منم ناراحت گریه میکددم خوااهرم اس دادبهش بهم گفته بودخونه نگم چیزی به خواهرم گفت چیزی نشده گوشیم شکسته بودداداشتونم یکم حساس شدن بعدش گفت بگوبین ماپیزی نیست عکسامم نشونشونندی یکم رابطشو کم کرده بودمنم چیزی میگتم مثلاگیخوای منوازسرواکنی میگفت بخدااشتباه فکرمیکنین یبارقسمش دادم گفتم باکسی درارتباطی گفت نه فقط به هم دانشگاهی دارم خواستگارم وونم پدرم ج دمیده بهش خلاصه میگفت مجازی کم بام جوابمونمیدادتومجازی منم میگفتم عاشقتم عل بل چیزی نمیگفت احساس میکردم بازمبخواداعتمادم جلب بشه بازفکرمیکردم نکنه پای کسی دیگ دربین باشه منومیخواددکم کنه منم هی زن میزدم ج نمیدادتااینکه یجوری ش پیداکردم که احتمال دادم ش داداششه یا همکارداداشش شریکش کپیه شماره خودش بودولی برااون همراه اول یروز گفتم میشناسی این شماره کیه به اسم کسه دیگ هم بودامارگرفتم ج ندادمیگفت گوشیش اس نمباد زد اومدمجازی احوال پرسی کردیم بعد گفت میخوادشمارشو عوض کنه این خطشم بده صاحبش گفت برایکی ازدوستا یا فامیلمه من بازم این خطو گفتم میشناسی گفت خب که چی گفتم هیچی شبیع خط توبودگفتم چه جالب برگشت گفت میدونید پیه برامن میخوادخواستگاربیاداحتمالا نارد کنم کنم من گریه کردم ناراحت شدم اینم ناراحت میشدازناراحتیم گفت هنوزچیزی نشده که منم میگفتم خودمومیکشم این حرفا گفت باید برم بعدامیحرفیم کلی اس دادم زنگ زدم ج ندادبخواهرم گفتم اس دادبه منم وقت بده میام خواستگاریش فلان ج ندادتااینکه من قرلاگفته بودم عکساتوبردارازپ وفایلت دیدم برداشته گفتم ج بده قول میدم دیگ اذیت نکنم گفت الان نمیتونم سرفرصت مناسب صحبت میکنبم . وای ببخشید سرتوتونودرداوردم میخوام ب ونم چیکادبایدکنم بهم نظری داره ازتون خواهش میکنم این گفته هام اگه بشه مخفی بمونه کسی جزشما نبینه ومد