صفحه 2 از 7 1234 ...
نمایش نتایج: از 51 به 100 از 348

موضوع: داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

32210
  1. بالا | پست 51

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    شقایق هم اضافه شد

    1 کاراکتر دیگه نیازه تا شروع فصل اول داستان

  2. بالا | پست 52

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    منم هستم

  3. بالا | پست 53

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    خب کاراکتر ها تکمیل شد میریم داشته باشیم فصل اول داستان نفرین شده

  4. بالا | پست 54

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    وای خیلی امشب خسته شدیم فردا شروع کنیم ولی یکم راجبش توضیح بده
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  5. بالا | پست 55

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نفرین شده سکانس اول :



    نیمه شب یكی از روزهای ماه ژولای بود ابرها جلوی ماه رو گرفته بودند
    و زوزه های گرگها از دور بگوش میرسید قبرستان سنتیگو مه آلود بود
    باران نگهبان قبرستان در حالی كه با یك دستش فانوسی را گرفته بود و
    با دست دیگر قلاده سگش را به‌آرامی جلوی اتاقكش قدم میزد.
    چهرش گرفته و تا حدودی عصبی بود با نگاهی تهدید آمیز به قبری كه روبرویش بود
    نگاه كرد و با صدایی لرزان گفت: واقعا مرده - باورنكردنیه
    سپس از جیب كت خاكیش یك روزنامه ی مچاله شده را درآورد
    و در حالی كه بسمت اتاقش مبرفت آرام روزنامه را میخواند :‌
    پریماه ویشلر قاتل روانی بالاخره كشته شد.همانطور كه میدانید پریماه
    كه تا كنون 3 بار توسط نیروهای پلیس دستگیر شده بود و هر سه بار
    از زندان فرار كرده بود بالاخره توسط شلیك مامور پلیس كشته شد.
    و در قبرستان سنتیگو به خاك سپرده شد او 13 نفر را كشته
    و سابقه شرارت و دزدی و وحشی گری را در پرونده ی خود داشت
    وی شیطان پرست بوده و مدعی داشتن روابط با شیاطین هم بود.
    عده ای از دوروبریهاش میگفتند: اون خون میخورده
    باران بار دیگر كاغذو مچاله كرد و با عصبانیت بسمت قبر پریماه پرت كرد.
    و در حالی كه به او فحش میداد بسمت قبرش رفت و با لگدهای پیاپی ابراز عصبانیت كرد.
    تا اینكه صدای سگ باران در حالی كه بی امان واق واق میكرد باران به خود آورد.
    صدای خفیفی مثل جنب خوردن چیزی زیر خاك بگوش رسید.
    همان لحظه یك مار سیاه باریك از وسط قبر به بیرون زد و دور پای باران پیچید
    هنوز یك ثانیه نگذشته بود كه دست دراز پریماه از قبرش به بیرون زد و پای باران را گرفت.
    باران كه از ترس زبانش بند آمده بود مدام تلاش میكرد تا خودشو رها كنه اما بی فایده بود بدن پریماه بصورت مارگونه ای از خاك بیرون آمد و در حالی كه لبخند شیطانیش روی لبش بود گفت:با من كار داشتی بارانی و انگشتای درازشو دور گردن باران گرفت و بسمت هوا بلندش كردصورت جسد گونه ی پریماه مثل گچ بود و دور چشماش گود بودقرینه ی چشماش مثل مار نقطه ای بود

    با ناخن تیز و بلندش و موهای نارنجی رنگش یه خراش روی شاهرگ گردن باران ایجاد كرد
    كه باعث شد مقدار زیادی خون بیاد و با ولع شروع به خوردن خون كردبارن در حالی كه داشت جون میداد فریاد میزند آدم كش قاتل روانیو بعد از هر كلمه صدای قهقه پریماه بیشتر و بیشتر میشد.و در نهایت بعد از اینكه باران را خفه كرد آن را به درون گور خودش انداخت .و رویش را با خاك پوشاند سپس به درون اتاقك رفت سگ باران كه گویا ترسیده بود به اینور و آنور میپرید و زوره می كشید.پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود

    پایان فصل 1 این داستان ادامه دارد...

  6. 4 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 56

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    نفرین شده سکانس اول :



    نیمه شب یكی از روزهای ماه ژولای بود ابرها جلوی ماه رو گرفته بودند
    و زوزه های گرگها از دور بگوش میرسید قبرستان سنتیگو مه آلود بود
    باران نگهبان قبرستان در حالی كه با یك دستش فانوسی را گرفته بود و
    با دست دیگر قلاده سگش را به‌آرامی جلوی اتاقكش قدم میزد.
    چهرش گرفته و تا حدودی عصبی بود با نگاهی تهدید آمیز به قبری كه روبرویش بود
    نگاه كرد و با صدایی لرزان گفت: واقعا مرده - باورنكردنیه
    سپس از جیب كت خاكیش یك روزنامه ی مچاله شده را درآورد
    و در حالی كه بسمت اتاقش مبرفت آرام روزنامه را میخواند :‌
    پریماه ویشلر قاتل روانی بالاخره كشته شد.همانطور كه میدانید پریماه
    كه تا كنون 3 بار توسط نیروهای پلیس دستگیر شده بود و هر سه بار
    از زندان فرار كرده بود بالاخره توسط شلیك مامور پلیس كشته شد.
    و در قبرستان سنتیگو به خاك سپرده شد او 13 نفر را كشته
    و سابقه شرارت و دزدی و وحشی گری را در پرونده ی خود داشت
    وی شیطان پرست بوده و مدعی داشتن روابط با شیاطین هم بود.
    عده ای از دوروبریهاش میگفتند: اون خون میخورده
    باران بار دیگر كاغذو مچاله كرد و با عصبانیت بسمت قبر پریماه پرت كرد.
    و در حالی كه به او فحش میداد بسمت قبرش رفت و با لگدهای پیاپی ابراز عصبانیت كرد.
    تا اینكه صدای سگ باران در حالی كه بی امان واق واق میكرد باران به خود آورد.
    صدای خفیفی مثل جنب خوردن چیزی زیر خاك بگوش رسید.
    همان لحظه یك مار سیاه باریك از وسط قبر به بیرون زد و دور پای باران پیچید
    هنوز یك ثانیه نگذشته بود كه دست دراز پریماه از قبرش به بیرون زد و پای باران را گرفت.
    باران كه از ترس زبانش بند آمده بود مدام تلاش میكرد تا خودشو رها كنه اما بی فایده بود بدن پریماه بصورت مارگونه ای از خاك بیرون آمد و در حالی كه لبخند شیطانیش روی لبش بود گفت:با من كار داشتی بارانی و انگشتای درازشو دور گردن باران گرفت و بسمت هوا بلندش كردصورت جسد گونه ی پریماه مثل گچ بود و دور چشماش گود بودقرینه ی چشماش مثل مار نقطه ای بود

    با ناخن تیز و بلندش و موهای نارنجی رنگش یه خراش روی شاهرگ گردن باران ایجاد كرد
    كه باعث شد مقدار زیادی خون بیاد و با ولع شروع به خوردن خون كردبارن در حالی كه داشت جون میداد فریاد میزند آدم كش قاتل روانیو بعد از هر كلمه صدای قهقه پریماه بیشتر و بیشتر میشد.و در نهایت بعد از اینكه باران را خفه كرد آن را به درون گور خودش انداخت .و رویش را با خاك پوشاند سپس به درون اتاقك رفت سگ باران كه گویا ترسیده بود به اینور و آنور میپرید و زوره می كشید.پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود

    پایان فصل 1 این داستان ادامه دارد...

    این چیه دیگه سامی؟ نصفه شبی خوابمون نمیبره

  8. کاربران زیر از asal.kh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 57

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21459
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    واااای چقد ترسناکههههه

  10. کاربران زیر از Baran98 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 58

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    گفته بودم که عکس هم اضافه میکنم تا بیشتر حس ترس را القا کنه

  12. 4 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 59

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    سکانش اولش ترسناک بود باقیش خیلی خیلی هیجانیه زیاد ترسناک نیست حتی عکساش

  14. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 60

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21459
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    آآآآآ ینی الان من مردم؟؟؟

  16. 3 کاربران زیر از Baran98 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 61

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21459
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    پریماه=قاتل روانی
    خخخ آخیا

  18. 2 کاربران زیر از Baran98 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 62

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    گفته بودم که عکس هم اضافه میکنم تا بیشتر حس ترس را القا کنه
    اقا اگه قراره منو هیولا کنی انصراف میدم

  20. کاربران زیر از asal.kh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 63

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal.kh نمایش پست ها
    اقا اگه قراره منو هیولا کنی انصراف میدم
    هیولا یه دونه بیشتر نداریم که اونم مشخص شد کیه

    باقی آدمهای عادی هستند دندون رو جیگر بزار تا فردا فصل دوم داستان

  22. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 64

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    هیولا یه دونه بیشتر نداریم که اونم مشخص شد کیه

    باقی آدمهای عادی هستند دندون رو جیگر بزار تا فردا فصل دوم داستان
    من نباید بمیرم چهره شیرین داستانم باید بشم اینارو ضمیمه کن

  24. کاربران زیر از asal.kh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 65

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    هیولا یه دونه بیشتر نداریم که اونم مشخص شد کیه

    باقی آدمهای عادی هستند دندون رو جیگر بزار تا فردا فصل دوم داستان

    وای من میترسم الان چیکاااررر کنییییممم؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  26. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 66

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    من ترسناک دوست دارم
    الان ما باید چیکار کنیم سامی؟

  28. بالا | پست 67

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21459
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    عاقا من خیلی زود مردم.گنا داشتم خوووو

  29. کاربران زیر از Baran98 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 68

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal.kh نمایش پست ها
    من نباید بمیرم چهره شیرین داستانم باید بشم اینارو ضمیمه کن
    کاراکترت مشخصه چهره شیرینننننننننننن ادامه را داشته باش

  31. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 69

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    وای من میترسم الان چیکاااررر کنییییممم؟؟
    صبر کنید تا فردا شب ادامه داستان فعلا بمونید تو کفففففف

  33. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 70

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    کاراکترت مشخصه چهره شیرینننننننننننن ادامه را داشته باش
    خب خیالم راحت شد
    ولی سامی وای به حالت اگه من وسط داستان مردم گفته باشما

  35. کاربران زیر از asal.kh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 71

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21459
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نمیشه فصل 2روهم الان بزاری؟

  37. بالا | پست 72

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    ووویییی این عکس چقد عجوزست


    بچه ها من عکس پرفایلمم ولی اینی که. سام گذاشته نوچ نوچ و
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  38. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 73

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    ووویییی این عکس چقد عجوزست


    بچه ها من عکس پرفایلمم ولی اینی که. سام گذاشته نوچ نوچ و
    عشقم دقت کن خیلی بهت شبیه

  40. بالا | پست 74

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal.kh نمایش پست ها
    عشقم دقت کن خیلی بهت شبیه
    عشقم میزنم فکت رو میارم رو زمینا
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  41. بالا | پست 75

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط Baran98 نمایش پست ها
    نمیشه فصل 2روهم الان بزاری؟
    نوچ

  42. بالا | پست 76

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    ووویییی این عکس چقد عجوزست


    بچه ها من عکس پرفایلمم ولی اینی که. سام گذاشته نوچ نوچ و

    دروغ میگه عکس اصلی همونه که من گذاشتم فقط بدون آرایش

  43. بالا | پست 77

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    دروغ میگه عکس اصلی همونه که من گذاشتم فقط بدون آرایش

    ای بدجنس

    چه کارگردانییییی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  44. بالا | پست 78

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    ای بدجنس

    چه کارگردانییییی

  45. بالا | پست 79

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19529
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    30
    تشکر شده 50 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    خداروشکر من عضو نشدم
    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    نفرین شده سکانس اول :



    نیمه شب یكی از روزهای ماه ژولای بود ابرها جلوی ماه رو گرفته بودند
    و زوزه های گرگها از دور بگوش میرسید قبرستان سنتیگو مه آلود بود
    باران نگهبان قبرستان در حالی كه با یك دستش فانوسی را گرفته بود و
    با دست دیگر قلاده سگش را به‌آرامی جلوی اتاقكش قدم میزد.
    چهرش گرفته و تا حدودی عصبی بود با نگاهی تهدید آمیز به قبری كه روبرویش بود
    نگاه كرد و با صدایی لرزان گفت: واقعا مرده - باورنكردنیه
    سپس از جیب كت خاكیش یك روزنامه ی مچاله شده را درآورد
    و در حالی كه بسمت اتاقش مبرفت آرام روزنامه را میخواند :‌
    پریماه ویشلر قاتل روانی بالاخره كشته شد.همانطور كه میدانید پریماه
    كه تا كنون 3 بار توسط نیروهای پلیس دستگیر شده بود و هر سه بار
    از زندان فرار كرده بود بالاخره توسط شلیك مامور پلیس كشته شد.
    و در قبرستان سنتیگو به خاك سپرده شد او 13 نفر را كشته
    و سابقه شرارت و دزدی و وحشی گری را در پرونده ی خود داشت
    وی شیطان پرست بوده و مدعی داشتن روابط با شیاطین هم بود.
    عده ای از دوروبریهاش میگفتند: اون خون میخورده
    باران بار دیگر كاغذو مچاله كرد و با عصبانیت بسمت قبر پریماه پرت كرد.
    و در حالی كه به او فحش میداد بسمت قبرش رفت و با لگدهای پیاپی ابراز عصبانیت كرد.
    تا اینكه صدای سگ باران در حالی كه بی امان واق واق میكرد باران به خود آورد.
    صدای خفیفی مثل جنب خوردن چیزی زیر خاك بگوش رسید.
    همان لحظه یك مار سیاه باریك از وسط قبر به بیرون زد و دور پای باران پیچید
    هنوز یك ثانیه نگذشته بود كه دست دراز پریماه از قبرش به بیرون زد و پای باران را گرفت.
    باران كه از ترس زبانش بند آمده بود مدام تلاش میكرد تا خودشو رها كنه اما بی فایده بود بدن پریماه بصورت مارگونه ای از خاك بیرون آمد و در حالی كه لبخند شیطانیش روی لبش بود گفت:با من كار داشتی بارانی و انگشتای درازشو دور گردن باران گرفت و بسمت هوا بلندش كردصورت جسد گونه ی پریماه مثل گچ بود و دور چشماش گود بودقرینه ی چشماش مثل مار نقطه ای بود

    با ناخن تیز و بلندش و موهای نارنجی رنگش یه خراش روی شاهرگ گردن باران ایجاد كرد
    كه باعث شد مقدار زیادی خون بیاد و با ولع شروع به خوردن خون كردبارن در حالی كه داشت جون میداد فریاد میزند آدم كش قاتل روانیو بعد از هر كلمه صدای قهقه پریماه بیشتر و بیشتر میشد.و در نهایت بعد از اینكه باران را خفه كرد آن را به درون گور خودش انداخت .و رویش را با خاك پوشاند سپس به درون اتاقك رفت سگ باران كه گویا ترسیده بود به اینور و آنور میپرید و زوره می كشید.پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود

    پایان فصل 1 این داستان ادامه دارد...

  46. بالا | پست 80

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط زحل نمایش پست ها
    خداروشکر من عضو نشدم
    فک کنم قرار همه رو بخورم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  47. بالا | پست 81

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19529
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    30
    تشکر شده 50 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    فک کنم قرار همه رو بخورم
    اره.. منکه شانس آوردم

  48. کاربران زیر از زحل بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 82

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    من الان داشتم پست هارو میخوندم
    واااااااااییییییییییی ترکیدم از خنده خیلی باحال بود عجب داستانی بشه اییییییییینننننننننننن
    پریماه جونم نگفته بودی همچین ادمی هستی
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  50. بالا | پست 83

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهشت نمایش پست ها
    من الان داشتم پست هارو میخوندم
    واااااااااییییییییییی ترکیدم از خنده خیلی باحال بود عجب داستانی بشه اییییییییینننننننننننن
    پریماه جونم نگفته بودی همچین ادمی هستی

    نه به نظر تو من همچنین امدیم؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  51. بالا | پست 84

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21459
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    ساااااام بیا فصل 2روبزااااار دیگهههههه

  52. کاربران زیر از Baran98 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 85

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط Baran98 نمایش پست ها
    ساااااام بیا فصل 2روبزااااار دیگهههههه

    سام رفته. گل بچینه

    سام رفته گلاب بیاره




    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  54. بالا | پست 86

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    سلام میخوام یه داستان ترسناک بنویسم که شخصیت های توی داستان بچه های مشاوره هستند نیاز به 7 تا کاراکتر دارم که بیاین اعلام آمادگی کنید اینم بگم داستان قرار نیست جایی منتشر بشه فقط تو همین تایپیک منتشر میشه و بس بیشتر جنبه دور هم بودن و طنز داره

    واسه نقش اول پریماه را انتخاب کردم

    7 تا دیگه کاراکتر نیازه :

    1.پریماه

    2. ملکه شیشه ای

    3.آناهیتا

    4.ستاره

    5. مسعود

    6.باران

    7. شقایق

    8.عسل
    ====================

    فصل اول :

    http://forum.moshaver.co/f79/%D8%AF%...40/index6.html


    چه شود ؟
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  55. بالا | پست 87

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    خب بریم واسه فصل دوم

  56. بالا | پست 88

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نفرین شده (سکانس دوم)

    پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود در داخل خیابان یك ولگرد كه از قضیه بی خبر بود در حالی كه از مستی تلو تلو میخورد و آواز میخوند رو به پریماه گفت: هی تو عوضی كی بهت اجازه داده تو قلمرو من قدم بزنی؟ پریماه كه لبه ی كلاهش رو بالا داد با صدای بی روحش گفت:
    پریماه ویشلر.مرد ولگرد كه دیگه مستی از سرش پریده بود با ترسیبی نظیر فریاد زد:نههههههههه و شروع به دویدن كرد درست جلوش در یك كوچه ی تاریك

    پریماه جلوش ظاهر شد و همانطور كه همیشه آدم می كشت ناخانهای شكسته و كج و كولش كه در اثر شكستگی مثل شمشیر تیز بود داخل گلوی مرد كرد و در حالی كه مثل فواره از رگهاش خون میریخت
    دیوانه بار خونش رو مكید و بعد از كشتنش در حالی كه آن لبخند شیطانی رو بر لب داشت لبه ی كلاه رو پایین داد و به بسمت پناهگاه ناشناخته اش رفت.داخل خونه اش پر از تار عنكبوت و كثیفی بود با نشانهای 666 و شیطانی
    با خستگی به داخل تخت خواب خاك آلودی كه بشكل تابوتی سیاه بود رفت و خوابید.


    صبحی آفتابی شروع روز بعدی بود ملکه شیشه ای یكی از دوستان و آدمهای سابق
    پریماه كه عامل ماثری در دستگیری پریماه بود باخیالی آسوده مشغول صرف صبحانه بود.
    او كه در گذشته در ۲ تا از قتلهای پریماه دستیارش بود وقتی فهمید یكی از مقتولین
    برادر خودش بوده كه بخاطر باج ندادن به پریماه كشته شده بود اظهار پشیمانی كرد
    و بعد از رفتن به كلیسا و توبه كردن دشمن خونی پریماه شد و او را لو داد.خودش هم
    مدتی بعنوان همدستش در زندان بود. او با خوشحالی در حالی كه روزنامه را میخواند
    گفت: تموم شد بالاخره تموم شد خداروشكر.
    سپس تلویزیون رو روشن كرد و در همان موقع اخبار از قتل یك مرد ولگرد در خیابان
    خبر میداد او به سبك مقتولین پریماه ویشلر كشته شده بود.کلانتر ایالت مرکزی عسل دستور پیگیری این قتل را داده بود و وعده به دستگیری پریماه داده بود ملکه شیشه ای در حالی كه لغمه اش در گلوش پرید و سرفه میكرد تلویزین را خاموش كرد.
    یك لحظه احساس كرد كسی پشت سرشه همین كه آمد سرش را برگردونه
    ضربه ای محكم بهش برخورد كرد و بی هوش شد.

    پایان فصل 2 این داستان ادامه دارد......
    ویرایش توسط sam127 : 09-05-2015 در ساعت 03:21 PM

  57. 4 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 89

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اینم از فصل دوم

  59. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  60. بالا | پست 90

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    8109
    نوشته ها
    1,999
    تشکـر
    2,867
    تشکر شده 3,828 بار در 1,232 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    عجب داستانیه اقای سام
    پریماه قاتل خون اشام
    زودتر میگفتید اعلام امادگی نقش میکردم خخخ
    در نقش روح خخخ
    امضای ایشان

    آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
    آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!

    آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!

  61. بالا | پست 91

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اقا ترخدا داستان وسطش عاشقانه بشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  62. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 92

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21342
    نوشته ها
    122
    تشکـر
    57
    تشکر شده 58 بار در 43 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    منم هستم

  64. بالا | پست 93

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط fati76 نمایش پست ها
    منم هستم
    10 نفر تکمیل شدن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  65. بالا | پست 94

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21342
    نوشته ها
    122
    تشکـر
    57
    تشکر شده 58 بار در 43 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    10 نفر تکمیل شدن
    حیف شد.اشکال نداره

  66. کاربران زیر از fati76 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 95

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    نفرین شده (سکانس دوم)

    پریماه از داخل اتاق یك پالتوی پوسیده و كلاه پوشید و بسمت بیرون قبرستون قدم برداشت.تا به دنیای انسان ها وارد شود در داخل خیابان یك ولگرد كه از قضیه بی خبر بود در حالی كه از مستی تلو تلو میخورد و آواز میخوند رو به پریماه گفت: هی تو عوضی كی بهت اجازه داده تو قلمرو من قدم بزنی؟ پریماه كه لبه ی كلاهش رو بالا داد با صدای بی روحش گفت:
    پریماه ویشلر.مرد ولگرد كه دیگه مستی از سرش پریده بود با ترسیبی نظیر فریاد زد:نههههههههه و شروع به دویدن كرد درست جلوش در یك كوچه ی تاریك

    پریماه جلوش ظاهر شد و همانطور كه همیشه آدم می كشت ناخانهای شكسته و كج و كولش كه در اثر شكستگی مثل شمشیر تیز بود داخل گلوی مرد كرد و در حالی كه مثل فواره از رگهاش خون میریخت
    دیوانه بار خونش رو مكید و بعد از كشتنش در حالی كه آن لبخند شیطانی رو بر لب داشت لبه ی كلاه رو پایین داد و به بسمت پناهگاه ناشناخته اش رفت.داخل خونه اش پر از تار عنكبوت و كثیفی بود با نشانهای 666 و شیطانی
    با خستگی به داخل تخت خواب خاك آلودی كه بشكل تابوتی سیاه بود رفت و خوابید.


    صبحی آفتابی شروع روز بعدی بود ملکه شیشه ای یكی از دوستان و آدمهای سابق
    پریماه كه عامل ماثری در دستگیری پریماه بود باخیالی آسوده مشغول صرف صبحانه بود.
    او كه در گذشته در ۲ تا از قتلهای پریماه دستیارش بود وقتی فهمید یكی از مقتولین
    برادر خودش بوده كه بخاطر باج ندادن به پریماه كشته شده بود اظهار پشیمانی كرد
    و بعد از رفتن به كلیسا و توبه كردن دشمن خونی پریماه شد و او را لو داد.خودش هم
    مدتی بعنوان همدستش در زندان بود. او با خوشحالی در حالی كه روزنامه را میخواند
    گفت: تموم شد بالاخره تموم شد خداروشكر.
    سپس تلویزیون رو روشن كرد و در همان موقع اخبار از قتل یك مرد ولگرد در خیابان
    خبر میداد او به سبك مقتولین پریماه ویشلر كشته شده بود.کلانتر ایالت مرکزی عسل دستور پیگیری این قتل را داده بود و وعده به دستگیری پریماه داده بود ملکه شیشه ای در حالی كه لغمه اش در گلوش پرید و سرفه میكرد تلویزین را خاموش كرد.
    یك لحظه احساس كرد كسی پشت سرشه همین كه آمد سرش را برگردونه
    ضربه ای محكم بهش برخورد كرد و بی هوش شد.

    پایان فصل 2 این داستان ادامه دارد......
    هووو هووو من پليس شدم پريماه قاتل ميگيرم ميكشمت

  68. بالا | پست 96

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal.kh نمایش پست ها
    هووو هووو من پليس شدم پريماه قاتل ميگيرم ميكشمت

    پلیس عاشق قاتل بشه چه شود
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  69. بالا | پست 97

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    پلیس عاشق قاتل بشه چه شود
    من مه دخترم عاشقت نميشم قاتله بلفطره

  70. بالا | پست 98

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal.kh نمایش پست ها
    من مه دخترم عاشقت نميشم قاتله بلفطره

    من نمیدونم باید عاشقانه هم بشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  71. بالا | پست 99

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    من نمیدونم باید عاشقانه هم بشه
    سامي پريماه مرد باشه كه من پليس بدي بشم عاشق قاتل بشم

  72. بالا | پست 100

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal.kh نمایش پست ها
    سامي پريماه مرد باشه كه من پليس بدي بشم عاشق قاتل بشم


    نه نه دونفر دیگه عاشق بشن من جداشون کنم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

صفحه 2 از 7 1234 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ارجحیت عروسک بازی نسبت به ماشین بازی برای پسرها!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 04-29-2022, 02:21 PM
  2. شناخت سبزی های پر خاصیت تابستان
    توسط mahastey در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 08-29-2015, 05:39 PM
  3. غار کرفتو، دیواندره، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن گردشگری
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 06-02-2015, 12:33 PM
  4. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد