صفحه 3 از 7 12345 ...
نمایش نتایج: از 101 به 150 از 348

موضوع: داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

32188
  1. بالا | پست 101

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها


    نه نه دونفر دیگه عاشق بشن من جداشون کنم
    اي قاتله پليد

  2. کاربران زیر از asal.kh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 102

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    ایشههههه خاله زنکا .عاشق هم بشن

  4. بالا | پست 103

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ایشههههه خاله زنکا .عاشق هم بشن

    تو داستانای جنایی عشق و عاشقی باید باشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  5. بالا | پست 104

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    عمرا

  6. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 105

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15607
    نوشته ها
    615
    تشکـر
    1,907
    تشکر شده 458 بار در 284 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    عمرا
    دستت درد نکنه تا اینجا که واقعا قشنگ بود

  8. کاربران زیر از ramesh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 106

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    قابل نداشت قسمت جدیدشو ظهر میزارم

  10. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 107

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    بنده به عنوان ناظر وزارت ارشاد این داستان رو ممنوع التصویر میکنم.
    اینم علامت مخصوص حاکم بزرگ میتی کمان احترام بزارید



    آقا نمیشه من مث بت من وارد بشم.عسل النگوهاش میشکنه بخواد جانی بالافطره رو بگیره.

  12. 2 کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 108

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sr1494 نمایش پست ها
    بنده به عنوان ناظر وزارت ارشاد این داستان رو ممنوع التصویر میکنم.
    اینم علامت مخصوص حاکم بزرگ میتی کمان احترام بزارید



    آقا نمیشه من مث بت من وارد بشم.عسل النگوهاش میشکنه بخواد جانی بالافطره رو بگیره.

    یه نظر من باید عشق و عاشقی هم باشه


    خیلی هیجانی میشه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  14. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 109

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19044
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    504
    تشکر شده 119 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    سامی تا اینجاش عالی بود
    دستت درد نکنه
    امضای ایشان
    .:: هاستیک ::.
    .:: WwW.HosTick.iR ::.


    الهی..،نگاهی...

  16. کاربران زیر از masoud.avard بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 110

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    یه نظر من باید عشق و عاشقی هم باشه


    خیلی هیجانی میشه
    احیانا
    ویرایش توسط sr1494 : 09-06-2015 در ساعت 12:48 PM

  18. کاربران زیر از sr1494 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 111

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نههههههه اسمش امیر باشه اسم امیر دوس دارم خوبه
    اریا هم خوبه خونش خارج خنگ


    ولی این وسط که این اسم هارو نداریم فقط یه مسعود داریم


    اقا مسعود باید عاشق یکی بشه
    ویرایش توسط پریماه. : 09-06-2015 در ساعت 12:55 PM
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  20. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 112

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6383
    نوشته ها
    1,127
    تشکـر
    5,296
    تشکر شده 3,316 بار در 981 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    نههههههه اسمش امیر باشه اسم امیر دوس دارم هم خوبه
    اریا هم خوبه خونش خارج خنگ


    ولی این وسط که این اسم هارو نداریم فقط یه مسعود داریم


    اقا مسعود باید عاشق یکی بشه


    همه چی دست کارگردانه
    ویرایش توسط sr1494 : 09-06-2015 در ساعت 12:47 PM

  22. بالا | پست 113

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    خدا خفت نکنه |


    ولی سعید خنگ من خودم نمیخوام عاشق بشم دونفر دیگه عاشق بشن من نگذارم بهم برسن خیلی خوووشششه
    ویرایش توسط پریماه. : 09-06-2015 در ساعت 12:44 PM
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  23. بالا | پست 114

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoud.avard نمایش پست ها
    سامی تا اینجاش عالی بود
    دستت درد نکنه
    قربونت

  24. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 115

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    خب بریم واسه فصل سوم

  26. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 116

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نفرین شده ( سکانس سوم)

    یك لحظه احساس كرد كسی پشت سرشه همین كه آمد سرش را برگردونه

    ضربه ای محكم بهش برخورد كرد و بی هوش شد.
    وقتی چشماشو باز کرد داخل یه اتاق نمور و تاریکی مثل سرداب بود.
    نگاهی متعجب به در و دیوار تار عنکبوت بسته و مبلمان کهنه ی آنجا انداخت.

    کف اتاق دایره ی شیطان خط کشی شده بود.تنها منبع نور اتاق یکی دوتا شمع
    کهنه که روی دیوار آویزان بود بودش که نور زرد رنگ ضعیفی روی اتاق می انداخت.
    صدای خفیف راه رفتن یکنفر داخل اتاق پیچید و پریماه در حالی که ردای سیاه بلندی
    به تن داشت وارد اتاق شد چهره اش از همیشه خوفتر بود.
    در یک دستش یک چاقوی کهنه و کثیف و در دست دیگرش یک کتابچه پوسیده
    که گویا کتاب جادو و مخصوص شیطان پرستان بود قرار داشت.
    با حالتی عجیب جلوی ملکه شیشه ای که دست و پاش بسته شده بود زانو زد.
    و با صدای بی روحش گفت: خوب رفیق بالاخره به هم رسیدیم و من برگشتم
    فکر میکردی من مردم هان.

    ملکه شیشه ای با دلخوری گفت: تو خود شیطانی!مارو گول زدی.خوشحالم که راهتو سد کردم.
    کثافت تو چطور زنده موندی؟!
    پریماه در حالی که باز همان لبخند شیطانی رو بر لب داشت گفت: خوب بزار برات
    تعریف کنم و از جایش پاشد و شروع به صحبت و قدم زدن کرد: خوب بعد از فرار
    از دست مامورا بهم شلیک شد و میشه گفت من مردم!
    اما وقتی داشتم دنیا رو ترک میکردم شیطان آمد سراغم (در حالی که صداش میلرزید
    و حس غرور درونش روشن بود گفت)اون منو سرباز ارشد خودش روی زمین خوند
    و بهم قدرت داد بعد من بهوش آمدم همه چی جور شده بود دکترم مسعود یکی
    از شیطانکها بود (شیطان پرستان) اون بهم کمک کرد و نقشه ای کشید
    که با شربتی منو به خوابی کوتاه طوری که انگار مرده بودم برای چندین ساعت
    موقت درست کرد و نقشه از این قرار بود که همه فکر میکردند من مردم
    و منو خاک میکردند اما بعد از اینکه همه رفتند ۵ یا ۶ ساعت بعد بهوش میامدم
    و از خاک بیرون میومدم اون همه چیو حل کرد. نقشه درست پیش میرفت تااینکه
    نگهبان قبرستان وقتی از خاک میخواستم بیرون بزنم منو دید و مجبور شدم بکشمش.
    و بعد در گور خودم خاکش کنم اما بعد با یک ولگرد روبرو شدم.
    همین باعث شد رد کوچکی ازم بمونه که مهم نیست.حالا اومدم تا انتقام بگیرم.
    و در حالی که فریاد میزد گفت:قربانی برای شیطان به سمت ملکه شیشه ای رفت
    سپس یه ورد خوند و ۳ نفر از افراد باقی مانده و وفادراش آمدند. ملکه شیشه ای با نگرانی
    چهره ی ۲ همدست قدیمیش رو دید ستاره و شقایق که جزو برترین افراد پریماه بودند
    و سومی یک نفر جدید در حالی که در چهره اش نفرت و خشم بود برای پریماه تعظیم
    کرد و پریماه گفت: سلام مسعود عزیز دکتر نجات دهنده ی من!

    پایان فصل 3 این داستان ادامه دارد....

  28. 5 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 117

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    داستانت خیلی باحال هست .

  30. بالا | پست 118

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    نفرین شده ( سکانس سوم)

    یك لحظه احساس كرد كسی پشت سرشه همین كه آمد سرش را برگردونه

    ضربه ای محكم بهش برخورد كرد و بی هوش شد.
    وقتی چشماشو باز کرد داخل یه اتاق نمور و تاریکی مثل سرداب بود.
    نگاهی متعجب به در و دیوار تار عنکبوت بسته و مبلمان کهنه ی آنجا انداخت.

    کف اتاق دایره ی شیطان خط کشی شده بود.تنها منبع نور اتاق یکی دوتا شمع
    کهنه که روی دیوار آویزان بود بودش که نور زرد رنگ ضعیفی روی اتاق می انداخت.
    صدای خفیف راه رفتن یکنفر داخل اتاق پیچید و پریماه در حالی که ردای سیاه بلندی
    به تن داشت وارد اتاق شد چهره اش از همیشه خوفتر بود.
    در یک دستش یک چاقوی کهنه و کثیف و در دست دیگرش یک کتابچه پوسیده
    که گویا کتاب جادو و مخصوص شیطان پرستان بود قرار داشت.
    با حالتی عجیب جلوی ملکه شیشه ای که دست و پاش بسته شده بود زانو زد.
    و با صدای بی روحش گفت: خوب رفیق بالاخره به هم رسیدیم و من برگشتم
    فکر میکردی من مردم هان.

    ملکه شیشه ای با دلخوری گفت: تو خود شیطانی!مارو گول زدی.خوشحالم که راهتو سد کردم.
    کثافت تو چطور زنده موندی؟!
    پریماه در حالی که باز همان لبخند شیطانی رو بر لب داشت گفت: خوب بزار برات
    تعریف کنم و از جایش پاشد و شروع به صحبت و قدم زدن کرد: خوب بعد از فرار
    از دست مامورا بهم شلیک شد و میشه گفت من مردم!
    اما وقتی داشتم دنیا رو ترک میکردم شیطان آمد سراغم (در حالی که صداش میلرزید
    و حس غرور درونش روشن بود گفت)اون منو سرباز ارشد خودش روی زمین خوند
    و بهم قدرت داد بعد من بهوش آمدم همه چی جور شده بود دکترم مسعود یکی
    از شیطانکها بود (شیطان پرستان) اون بهم کمک کرد و نقشه ای کشید
    که با شربتی منو به خوابی کوتاه طوری که انگار مرده بودم برای چندین ساعت
    موقت درست کرد و نقشه از این قرار بود که همه فکر میکردند من مردم
    و منو خاک میکردند اما بعد از اینکه همه رفتند ۵ یا ۶ ساعت بعد بهوش میامدم
    و از خاک بیرون میومدم اون همه چیو حل کرد. نقشه درست پیش میرفت تااینکه
    نگهبان قبرستان وقتی از خاک میخواستم بیرون بزنم منو دید و مجبور شدم بکشمش.
    و بعد در گور خودم خاکش کنم اما بعد با یک ولگرد روبرو شدم.
    همین باعث شد رد کوچکی ازم بمونه که مهم نیست.حالا اومدم تا انتقام بگیرم.
    و در حالی که فریاد میزد گفت:قربانی برای شیطان به سمت ملکه شیشه ای رفت
    سپس یه ورد خوند و ۳ نفر از افراد باقی مانده و وفادراش آمدند. ملکه شیشه ای با نگرانی
    چهره ی ۲ همدست قدیمیش رو دید ستاره و شقایق که جزو برترین افراد پریماه بودند
    و سومی یک نفر جدید در حالی که در چهره اش نفرت و خشم بود برای پریماه تعظیم
    کرد و پریماه گفت: سلام مسعود عزیز دکتر نجات دهنده ی من!

    پایان فصل 3 این داستان ادامه دارد....


    سارا خودش کثافت چرا به. من. گفت کثافت








    شقایق و ستاره عشقهای من بیاید سارا رو بخورید

    مسعود بزن قدش ولی فکنم. اخرش مسعود عاشق سارا میشه بهم خیانت میکنه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  31. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 119

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    آخه چه آخری بشه خخخخخخخ

  33. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 120

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    آخه چه آخری بشه خخخخخخخ
    داستان باید عشقی بشه بگو چشم
    واگرنه توهم یه لقمه چپت میکنم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  35. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 121

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19044
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    504
    تشکر شده 119 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    خدا رو شکر که من هنوز نمردم :دی
    پریماه قول میدم مثل ملکه شیشه ای بهت خیانت نکنم :دی
    امضای ایشان
    .:: هاستیک ::.
    .:: WwW.HosTick.iR ::.


    الهی..،نگاهی...

  37. بالا | پست 122

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoud.avard نمایش پست ها
    خدا رو شکر که من هنوز نمردم :دی
    پریماه قول میدم مثل ملکه شیشه ای بهت خیانت نکنم :دی

    سارا شیطان عاشق میکنن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  38. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 123

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15607
    نوشته ها
    615
    تشکـر
    1,907
    تشکر شده 458 بار در 284 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    آقا آخر شبا بذار هیجانش خیلی بشتره

  40. بالا | پست 124

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    جریان چیه


    این دیگه چ بامبولیه راه انداختین


    یکی خلاصشو بگه نفت کالنی چند؟؟؟


    حال نعارم بوخونم

    تمام

    حرف نباشه
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  41. بالا | پست 125

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahram.a نمایش پست ها
    جریان چیه


    این دیگه چ بامبولیه راه انداختین


    یکی خلاصشو بگه نفت کالنی چند؟؟؟


    حال نعارم بوخونم

    تمام

    حرف نباشه

    باید بخونی نکبت چون داستان ماها هست
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  42. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 126

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    سارا بیچاره دست پریماه زامبی افتاده هق هق هق
    پری دیدی بالاخره حرف دلمو بت زدم کثافط
    چرا همه ضد منید خائنا شقایق عسل
    مسعود تو به اینا اعتماد نکن اینا اخرش میذارن میرن تورو تنها میذارن
    بی سلیقه ها واسه چی رفتین هم دست شیطان شدین بیاین مثل من ادم خوبه باشید
    این منم
    این شما زشتوهای سیاه سوخته این

  44. 2 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  45. بالا | پست 127

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    آخه چه آخری بشه خخخخخخخ
    اخرش یه کاری کن شیطانو از جسم پری بیرون کنیم بعدش چون دیگه جسمش ترکیده داغون شده روح خودشو تو جسم یه گربه پشمالوهه حنایی ببریم تا پریماه اینطوری بتونه به زندگیش ادامه بده
    من خودم پریو نگهش میدارم بعدش
    پری پیشولی من

    راستی اسمم ساراست
    همون سارارو تو داستان بذار

  46. کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 128

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19044
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    504
    تشکر شده 119 بار در 61 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    فک کنم آخرش من پشیمون میشم که چرا پریماه رو زنده نگه داشتم و خودم میکشمش
    به امید خدا،بگو آمین...
    امضای ایشان
    .:: هاستیک ::.
    .:: WwW.HosTick.iR ::.


    الهی..،نگاهی...

  48. بالا | پست 129

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoud.avard نمایش پست ها
    فک کنم آخرش من پشیمون میشم که چرا پریماه رو زنده نگه داشتم و خودم میکشمش
    به امید خدا،بگو آمین...
    امین
    اروم بکشش دردش نیاد

  49. 2 کاربران زیر از ملکه شیشه ای بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 130

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    فردا شب فصل بعدی را میزارم انشاالله از این به بعد آخر شبا میزارم که ترسش بیشتر بشه

  51. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  52. بالا | پست 131

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoud.avard نمایش پست ها
    فک کنم آخرش من پشیمون میشم که چرا پریماه رو زنده نگه داشتم و خودم میکشمش
    به امید خدا،بگو آمین...
    نکشمت صلوات
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  53. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  54. بالا | پست 132

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    باید بخونی نکبت چون داستان ماها هست
    خوندم


    چرا همه ی نقشا دخترن پ


    حال نکردم
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  55. کاربران زیر از bahram.a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  56. بالا | پست 133

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahram.a نمایش پست ها
    خوندم


    چرا همه ی نقشا دخترن پ


    حال نکردم
    پس مسعوددد چییییییهههههه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  57. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 134

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    سارا بیچاره دست پریماه زامبی افتاده هق هق هق
    پری دیدی بالاخره حرف دلمو بت زدم کثافط
    چرا همه ضد منید خائنا شقایق عسل
    مسعود تو به اینا اعتماد نکن اینا اخرش میذارن میرن تورو تنها میذارن
    بی سلیقه ها واسه چی رفتین هم دست شیطان شدین بیاین مثل من ادم خوبه باشید
    این منم
    این شما زشتوهای سیاه سوخته این
    سارا خنگول ستاره و شقا ضده توان نه من. من كه پليسم

  59. بالا | پست 135

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11159
    نوشته ها
    2,325
    تشکـر
    4,306
    تشکر شده 2,986 بار در 1,492 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط asal.kh نمایش پست ها
    سارا خنگول ستاره و شقا ضده توان نه من. من كه پليسم
    عه اره ستاره بود
    خب منم گفتم از الان که بعدش نری پلیس فاسد از اب در بیای به پری کمک کنیا

  60. بالا | پست 136

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17102
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    76
    تشکر شده 105 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ملکه شیشه ای نمایش پست ها
    عه اره ستاره بود
    خب منم گفتم از الان که بعدش نری پلیس فاسد از اب در بیای به پری کمک کنیا
    حباستو جمع كن مزدوره قديمي

  61. کاربران زیر از asal.kh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  62. بالا | پست 137

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اوووووه چقد زیاده
    خلاصه نداره
    سریالهای تلویزیون هم چندقسمت را ک میدن بعدش خلاصه میدن

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  63. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  64. بالا | پست 138

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    اوووووه چقد زیاده
    خلاصه نداره
    سریالهای تلویزیون هم چندقسمت را ک میدن بعدش خلاصه میدن

    تنها خدا،آرام بخش دلها
    نخیرررررررر

  65. بالا | پست 139

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    بدجنساااااااااااااااا
    همتون را غول بخوره هاهاهاها

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  66. بالا | پست 140

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    عامو بقیش بذار ببینیم اخرش ما چیکار کنیم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  67. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  68. بالا | پست 141

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نفرین شده (سکانس چهارم)

    ملکه شیشه ای با نگرانی

    چهره ی ۲ همدست قدیمیش رو دید ستاره و شقایق که جزو برترین افراد پریماه بودند
    و سومی یک نفر جدید در حالی که در چهره اش نفرت و خشم بود برای پریماه تعظیم
    کرد و پریماه گفت: سلام مسعود عزیز دکتر نجات دهنده ی من!و رو به همهشان گفت:خوب دوستان عزیز امروز اینجا جم شدیم تا انتقام بگیریم
    این ملکه شیشه ای خائن همون کسیه که مارو فروخت و لو داد و باعث شد عده ی زیادی از
    افرادم دستگیر و زندانی شن و من تا حد مرگ پیش برم . حالا وقت انتقامه!
    ودر حالی که ملکه شیشه ای را به وسط دایره کشوند و خودش در نقطه ی بالای دایره ایستاد
    و ۳ نفر دیگر در ۳ قسمت دور دایره و دور ملکه شیشه ای را حلقه زدند...
    پریماه با چاقو قسمتی از بازوی ملکه شیشه ای را خراش داد و خونش رو به زبانش کشید.
    سپس یه سمت شقایق که نزدیکش بود داد تا اونم بنوشه و بعد شقایق چاقو را به ستاره داد
    و بعد در نهایت به دکتر مسعود رسید. مسعود با تردید چاقو رو سمت دهانش برد و
    با سرعت باورنکردنی و در یک چشم بهم زدن چاقو رو سمت پریماه پرت کرد!
    و بسمت ملکه شیشه ای شیرجه زد و طنابو باز کرد و گفت : فرار کن
    ملکه شیشه ای سریع از جاش پاشد و لگدی به شقایق که کنارش بود زد و بسمت در رفت
    مسعود هم مشتی بسمت ستاره پرتاب کرد پریماه با ناباوری چاقو رو در هوا گرفته بود
    مسعود در حالی که بسمت در پشت ملکه شیشه ای میدوید گفت: کثافت باران(نگهبان قبرستان)
    مادر من بود!؟!!تو اونو کشتی تو و وقتی میخواست از در فرار کنه پریماه با حرکتی
    فوق العاده سریع چاقو رو بسمت مسعود و ملکه شیشه ایپرتاب کرد و چون مسعود عقب بود
    چاقو بهش برخورد کرد و ملکه شیشه ای دیگه هیچی نفهمید و فرار کرد و فقط صدای ناله ی
    مسعود و شنید.
    محوطه دور خانه پوشش جنگلی با درختان تنومند داشت ملکه شیشه ای با آخرین توانش
    می دوید و پریماه و افرادش دونبالش . ملکه شیشه ای میدونست تنها جای امنی كه میتونست بره
    كلیسا بود اما وسط این جنگل كلیسا از كجا پیدا كند در همین افكار بود كه ناگهان
    یك اسب از دل سیاهی شب به كنارش اومد ملکه شیشه ای اونو امدادی از جانب خدا دانست
    و تشكر كرد سریع سوار اسب شد و چهارنل بسمت بیرون جنگل رفت.
    صدای پریماه ضعیف و ضعیفتر میشد تا اینكه به پایان جنگل رسید آنجا یه دهكده
    كوچك بود كه ۳ یا چهارتا خونه بیشتر نداشت به اضافه یك كلیسا كوچك.
    سری از اسب پایین پرید و به داخل كلیسا رفت.

    پایان فصل چهارم این داستان ادامه دارد...
    ویرایش توسط sam127 : 09-07-2015 در ساعت 10:36 PM

  69. 6 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  70. بالا | پست 142

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اینم فصل چهارم

  71. 3 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  72. بالا | پست 143

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    وااااااااااااای چه چهره های وحشتناکی
    پری واقعا اینایی ک درموردت میگه راسته عشقم؟!!!! نه باورم نمیشه

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  73. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  74. بالا | پست 144

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    اوه اوه مسعود بهم خیانت کرد حقش بود مرد

    سارا بدبخت ترسو چرا فرار کردی


    اذیت نکن سام همه داستان و بگو
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  75. 3 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  76. بالا | پست 145

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    وااااااااااااای چه چهره های وحشتناکی
    پری واقعا اینایی ک درموردت میگه راسته عشقم؟!!!! نه باورم نمیشه

    تنها خدا،آرام بخش دلها
    نه عشقم اینا همشون با من جنگ دارن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  77. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  78. بالا | پست 146

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    به همین راحتیا تمومش نمیکنم
    تازه از فصل بعد فاطمه هم میاد تو داستان

  79. 2 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  80. بالا | پست 147

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    نه عشقم اینا همشون با من جنگ دارن
    پری باید لباس ضدگلوله بخرم واسه زندگی باتو:d:d

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  81. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  82. بالا | پست 148

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    به همین راحتیا تمومش نمیکنم
    تازه از فصل بعد فاطمه هم میاد تو داستان
    میگم حالا تو فقط اسم های مارو میخواستی یا باید کاری هم خودمون انجام بدیم
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  83. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  84. بالا | پست 149

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    پری باید لباس ضدگلوله بخرم واسه زندگی باتو:d:d

    تنها خدا،آرام بخش دلها

    عشقمو و نترس



    یعنی سام به معنای واقعی منو قهوه ای کرد تو این داستان واپیچه با داستان نگی پسر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  85. 2 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  86. بالا | پست 150

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : داستان ترسناک با بازی بچه های مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    به همین راحتیا تمومش نمیکنم
    تازه از فصل بعد فاطمه هم میاد تو داستان
    منو رقیب یا دشمن پری نکن
    عشقمون تبدیل به نفرت میشه خخخخخ

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  87. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


صفحه 3 از 7 12345 ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ارجحیت عروسک بازی نسبت به ماشین بازی برای پسرها!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 04-29-2022, 02:21 PM
  2. شناخت سبزی های پر خاصیت تابستان
    توسط mahastey در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 08-29-2015, 05:39 PM
  3. غار کرفتو، دیواندره، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن گردشگری
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 06-02-2015, 12:33 PM
  4. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد