نمایش نتایج: از 1 به 26 از 26

موضوع: خیانت و نابودی

2621
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیانت و نابودی

    سلام
    بچها خواهشا کمکم کنید
    خیلی خلاصه سعی میکنم عرض کنم
    من یه جون 27 ساله هستم که زندگیمو پای دختری گذاشتم که تمام زندگیمو پاش ریختم
    از روز اول که آشنا شدم اشتباه کردم چون باهاش آشنا شدم ندیده بودمش عکسشو دیدم معمولی بود اما وقتی به دیدنش رفتم یه دختر خیلی ضعیف و سر به زیرو با بدنی لرزان بود بچه شمال شهر نکا
    بعد دیدار به دلم ننشست گفتم خدایا فاصله 12 ساعته و این؟ هیچی پیشش نگفتم برگشتم سعی کردم اروم اروم تموم کنم اما با التماسها و خواهشهای فراوان و ترس از خدا من چون سید بود موندم اونقدر ادامه داشت داشت تا منو به خودش وابسته کرد و رفته رفته علاقه مند شدم خدا گواه میدونم دختری که ساده ساده و بدون چهره بود ولی با خانواده بسیار مذهبی و چادری به زیباترین دختر تبدیل کردم دارو ندارمو به پاش ریختم اگه کم میاوردم اگه نداشتم قرض میکردم خانوادمم همه مخالف بودن جلوشون بخاطر این ایستادم خاستگاری رفتم بعد دوسال مخالفت شدید کردن گفتم دید نمیدن؟ راضی نیستن و.. باز با گریه و التماس راضیم کرد بمونم خانوادشو تا یک سال راضی میکنه خدا شاهده به حدی بهش رسیدم که زیباتر از این فکر ننم بشه خانوادشم میدونستن صیغه کردیم و رابطه داشتیم هرماه خونه ویلا اجاره میکردمو سه چهار روز باهم بودیم تا چهار سال خوب بود تا خانوادش بالاخره راضی شد و قرار شد یکسال بعد درسش تموم شد ازدواج کنیم اما از 10 بهمن به شکل عجیبی تغیر کرد البته بعضی چیزا از قلم افتاد اضافه کنم ایشون شدیدا به دعا اینا اعتاد داشت دعا نویسی اینا لازم به گفتارم 70 درصد خرج شمالیا از دعا نویسیه نابود ردن مردم دروغ و رمالی
    من هرچقدر میگفتم دروغه باور نمیکرد
    بهمن 92 بود گفت یکی مزاحمم شده میگه عاشقتم و اینا میگه ما مال همم اینا گفتم محل نزار زیاد حرف زد برو حراست بعد دعوامون میشد میگفت کات میکنم خاستگارام زیاده شد عید 93 تولد ایشون اردیبهشت بود نزدیکاش بود زنگ زد گفت فلانی؟.... بخشید...
    گفتم چی شده چرااااااااا گفت بعدا میگم رفتم تولدش تولد گفتیم فرداش هرچی کادو خریده بودم اورد گف نمیتونم نگه دارم ببر من فهمیدم خبری التماس و خواهش راضی کردم برگشتم که خونه شروع کرد به اینکه صیغمونو فسخ کنیم نمیخوام و... بعدها فهمیدم ایشون پیش دعا نویس رفه گفته ما بدرد هم نمیخوردیم با اون یکی پسره جوره اما هم با من بود هم اونو میخواست خلاصه به زور صیغه رو فسخ میخواست بکنه نزاشتم خانوادشم در جریان بودن میدونستن و اینا باهام قهر کرد و گفت من نمیونمو خدافظ بهونه اورد شب و روز التماسش کردم اما گفت من نمیخوامت نگو به طرف اوکی داده بود طرف میبرد خونشون بارها با هم خوابیده بودن نگو من بال بال میزدم ایشون با ایشون بود تا اخر تابستون نمیدونم چی شد گفت خواب تورو دیدم اشتباه کردم ببخشید و اینا ماجرا رو توضیح داد من نابود شدم اونقدر التماس کرد و معذرت خواهی منم دوستش داشتم من خاک به سر بخشیدم گفتم باز گناه داره تا اینجا اومدم بعد ازدواج درست میکنم باز راضی شدم چند بارم برخورد با چند ادم دیگه داشت کم و بیش نفهمیده بودم
    اون پسسر دانشگاه این دختر بود گفتم عوض کن گفت روش نمیدم و اینا سیمکارتشو عوض کردم و اینا همه چی اروم بود تا برج نهم یک روز بهم زنگید فلانی تو واسم دعا نوشتی؟ گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟ گفت دعا نوشتی از پسرا بدم بیاد و اینچیزا گفتم نه و ........ قسم خوردم زمین و زمانو باور نکرد گفتم توی اینهمه با هم بودن یکبار دروغ شنیدی؟ گفت نه گفتم پس چی گفت اخه طرف سیده همیشه راست گفته
    البته یه چیزم بگم یک ماه بود که بهم میگف خستم نمیتونم بحرفم درس دارم و.... سر این دعا عزمشو جزم کرد برای همیشه کات کرد بعد یکروز به شهر خواهرش زنگیدم گف فلانی؟؟ سه روزه عقد کرده زنگیدم باورم نمیشد اخرش فهمیدم راسته با همون پسر با خانوادش حرفیدم گفتم من که اون پسره ندیدم اسشم اما اینه فامیلیش عکسش با اون قبلا خوابیده بارها با من بوده همسرم بوده و... خیلی راحت در جواب پدر ایشون که سید هستن گفت جوونه اشتباه کرده خلاصه نابود شدم هزاران بار قصد خودکشی داشتم و هر روز قصد جونشو انواع جنون به سراغم میومد و میاد بعد مدتی ارام شدن و اینا و کمک خانوادم با کسی آشنا شدمو نامزد کردم و واقعا یک همسرو دیدم چطور میشه و حال واقعا عاشق همسرمم اما باز هر شب و خیلی وقتا یاد و خاطرات اون نابودم میکنه عمد توی تلگرام عکس خودشو و شوهرشو میفرسته و نمیدوم چیکار کنم هر لحظه حس جنون و قصد جونشو و خانوادشو دارم بعد خودمو اروم میکنم با همسرم که میحرفم آروم میشم به اون همه چیو گفتم اما این حس ها رو بهش نگفتم و نمیتونم بگم
    توروقرآن کمکم کنید شوهرش اون دختره همه چیزو بهش گفته من دارم دیونه میشم اینقدر شمالیا بی غیرتن؟ چطور ادمی حاظره با دختری که با کسی بوده و 5 سال و همه کار کرده باهاش ازدواج کنه چطور پدری میتونه از این کار دخترش به راحتی بگذره تورو قرآن کمکم کنید اگه یک شمالی هم به عنوان نماینده ای از شما ایران کمکم کنه جوابی بده که آیا همه شمالیا اینطورن پاسخ بده ممنون میشم توروخدا کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18924
    نوشته ها
    94
    تشکـر
    24
    تشکر شده 43 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    هيچي گوره باباش ، خوبه والا از جامعه اي شده

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خیانت و نابودی

    یکی از انواع ارتباط های ناکارآمد در زندگی امروزی ، مفهوم " باج گیری عاطفی " است که چندی ست در ارتباطات عاطفی و نزدیک ما در فرهنگ ایرانی ، مانع ارتباط میان فردی موثر شده است . باج گیری ، زمانی اتفاق می افتد که نزدیکان ما اعم از والدین ، دوستان ، همسر ، فرزند و همکاران ، از شیوه های نامناسب ، سعی در برآوردن نیازهای خودشان بدون توجه به خواسته ها ونیازها و رضایت ما می کنند و همین فرایند در مورد رفتار ما در قبال نزدیکانمان مصداق دارد . با ج گیری ، زمانی اتفاق می افتد که افراد از نقاط ضعف دیگران مانند ترس ( ترس از دست دادن رابطه یا چیزهای باارزش در ارتباط و زندگی ، ایجاد احساس گناه و سوء استفاده از تعهد و با چاشنی خشم ) دیگران را مجبور به برآوردن خواسته خودشان می کنند حتی اگر فرد از برآوردن خواسته فرد باج گیر ، رضایت نداشته باشد . چون ارتباط ما با این افراد صمیمی و نزدیک است و این فرایند در میان افرادی که رابطه نزدیکی با هم دارند اتفاق می افتد ، پس اطلاعات دقیقی از نقاط ضعف ما دارند . نقاط ضعفی که اگر بر آن تکیه کنند ، ما به شدت آزرده می شویم و به نیازهای غیرمنطقی شان ، پاسخ مثبت می دهیم ، به عنوان مثال اگر فرد باج گیر ، متوجه شود که ما به محبت و ارتباط با او بسیار نیاز داریم ، در قبال این نقطه ضعف ، ما را تهدید به قطع ارتباط خود با ما و یا محروم کردن ما از محبت می کند تا زمانی که به خواسته غیرمنطقی خود برسد .

  4. کاربران زیر از ابوغفار بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : خیانت و نابودی

    دوست عزیز چرا زندگیتونو دارید برای کسی که ارزششو نداره والان نیست نابود میکنید ؟؟؟؟

    شما که میگید ازدواج کردیدو خداروشکر همسر خوبی دارید ، پس چرا هنوز تو فکر گذشته و اون دختر هستید ؟؟؟؟

    شما همینطور که اوله مطلبتون نوشتیید اشتباه کردید یه رابطه رو شروع کردید ، ولی بزرگترین اشتباهو الان دارید میکنید که هنوز درگیرش هستید !!!!!!!!!!!

    اینجوری از زندگی و همسرتون لذت نمیبرید و مثل الان وقتی یاد خاطرات میفتی دیوونه میشی .

    داری بهترین روزای عمرت و زندگیتو به خاطر یه اشتباه در گذشته تباه میکنی ، روزایی که دیگه بر نمیگرده .

    فراموشش کن کامل ، اگه فکرش اومد به سرت حواسه خودتو پرت کن ، هر راه ارتباطی که باعث میشه خودشو یا عکسش با شوهرشو ببینی قط کن .

  6. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    سلام
    بچها خواهشا کمکم کنید
    خیلی خلاصه سعی میکنم عرض کنم
    من یه جون 27 ساله هستم که زندگیمو پای دختری گذاشتم که تمام زندگیمو پاش ریختم
    از روز اول که آشنا شدم اشتباه کردم چون باهاش آشنا شدم ندیده بودمش عکسشو دیدم معمولی بود اما وقتی به دیدنش رفتم یه دختر خیلی ضعیف و سر به زیرو با بدنی لرزان بود بچه شمال شهر نکا
    بعد دیدار به دلم ننشست گفتم خدایا فاصله 12 ساعته و این؟ هیچی پیشش نگفتم برگشتم سعی کردم اروم اروم تموم کنم اما با التماسها و خواهشهای فراوان و ترس از خدا من چون سید بود موندم اونقدر ادامه داشت داشت تا منو به خودش وابسته کرد و رفته رفته علاقه مند شدم خدا گواه میدونم دختری که ساده ساده و بدون چهره بود ولی با خانواده بسیار مذهبی و چادری به زیباترین دختر تبدیل کردم دارو ندارمو به پاش ریختم اگه کم میاوردم اگه نداشتم قرض میکردم خانوادمم همه مخالف بودن جلوشون بخاطر این ایستادم خاستگاری رفتم بعد دوسال مخالفت شدید کردن گفتم دید نمیدن؟ راضی نیستن و.. باز با گریه و التماس راضیم کرد بمونم خانوادشو تا یک سال راضی میکنه خدا شاهده به حدی بهش رسیدم که زیباتر از این فکر ننم بشه خانوادشم میدونستن صیغه کردیم و رابطه داشتیم هرماه خونه ویلا اجاره میکردمو سه چهار روز باهم بودیم تا چهار سال خوب بود تا خانوادش بالاخره راضی شد و قرار شد یکسال بعد درسش تموم شد ازدواج کنیم اما از 10 بهمن به شکل عجیبی تغیر کرد البته بعضی چیزا از قلم افتاد اضافه کنم ایشون شدیدا به دعا اینا اعتاد داشت دعا نویسی اینا لازم به گفتارم 70 درصد خرج شمالیا از دعا نویسیه نابود ردن مردم دروغ و رمالی
    من هرچقدر میگفتم دروغه باور نمیکرد
    بهمن 92 بود گفت یکی مزاحمم شده میگه عاشقتم و اینا میگه ما مال همم اینا گفتم محل نزار زیاد حرف زد برو حراست بعد دعوامون میشد میگفت کات میکنم خاستگارام زیاده شد عید 93 تولد ایشون اردیبهشت بود نزدیکاش بود زنگ زد گفت فلانی؟.... بخشید...
    گفتم چی شده چرااااااااا گفت بعدا میگم رفتم تولدش تولد گفتیم فرداش هرچی کادو خریده بودم اورد گف نمیتونم نگه دارم ببر من فهمیدم خبری التماس و خواهش راضی کردم برگشتم که خونه شروع کرد به اینکه صیغمونو فسخ کنیم نمیخوام و... بعدها فهمیدم ایشون پیش دعا نویس رفه گفته ما بدرد هم نمیخوردیم با اون یکی پسره جوره اما هم با من بود هم اونو میخواست خلاصه به زور صیغه رو فسخ میخواست بکنه نزاشتم خانوادشم در جریان بودن میدونستن و اینا باهام قهر کرد و گفت من نمیونمو خدافظ بهونه اورد شب و روز التماسش کردم اما گفت من نمیخوامت نگو به طرف اوکی داده بود طرف میبرد خونشون بارها با هم خوابیده بودن نگو من بال بال میزدم ایشون با ایشون بود تا اخر تابستون نمیدونم چی شد گفت خواب تورو دیدم اشتباه کردم ببخشید و اینا ماجرا رو توضیح داد من نابود شدم اونقدر التماس کرد و معذرت خواهی منم دوستش داشتم من خاک به سر بخشیدم گفتم باز گناه داره تا اینجا اومدم بعد ازدواج درست میکنم باز راضی شدم چند بارم برخورد با چند ادم دیگه داشت کم و بیش نفهمیده بودم
    اون پسسر دانشگاه این دختر بود گفتم عوض کن گفت روش نمیدم و اینا سیمکارتشو عوض کردم و اینا همه چی اروم بود تا برج نهم یک روز بهم زنگید فلانی تو واسم دعا نوشتی؟ گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟ گفت دعا نوشتی از پسرا بدم بیاد و اینچیزا گفتم نه و ........ قسم خوردم زمین و زمانو باور نکرد گفتم توی اینهمه با هم بودن یکبار دروغ شنیدی؟ گفت نه گفتم پس چی گفت اخه طرف سیده همیشه راست گفته
    البته یه چیزم بگم یک ماه بود که بهم میگف خستم نمیتونم بحرفم درس دارم و.... سر این دعا عزمشو جزم کرد برای همیشه کات کرد بعد یکروز به شهر خواهرش زنگیدم گف فلانی؟؟ سه روزه عقد کرده زنگیدم باورم نمیشد اخرش فهمیدم راسته با همون پسر با خانوادش حرفیدم گفتم من که اون پسره ندیدم اسشم اما اینه فامیلیش عکسش با اون قبلا خوابیده بارها با من بوده همسرم بوده و... خیلی راحت در جواب پدر ایشون که سید هستن گفت جوونه اشتباه کرده خلاصه نابود شدم هزاران بار قصد خودکشی داشتم و هر روز قصد جونشو انواع جنون به سراغم میومد و میاد بعد مدتی ارام شدن و اینا و کمک خانوادم با کسی آشنا شدمو نامزد کردم و واقعا یک همسرو دیدم چطور میشه و حال واقعا عاشق همسرمم اما باز هر شب و خیلی وقتا یاد و خاطرات اون نابودم میکنه عمد توی تلگرام عکس خودشو و شوهرشو میفرسته و نمیدوم چیکار کنم هر لحظه حس جنون و قصد جونشو و خانوادشو دارم بعد خودمو اروم میکنم با همسرم که میحرفم آروم میشم به اون همه چیو گفتم اما این حس ها رو بهش نگفتم و نمیتونم بگم
    توروقرآن کمکم کنید شوهرش اون دختره همه چیزو بهش گفته من دارم دیونه میشم اینقدر شمالیا بی غیرتن؟ چطور ادمی حاظره با دختری که با کسی بوده و 5 سال و همه کار کرده باهاش ازدواج کنه چطور پدری میتونه از این کار دخترش به راحتی بگذره تورو قرآن کمکم کنید اگه یک شمالی هم به عنوان نماینده ای از شما ایران کمکم کنه جوابی بده که آیا همه شمالیا اینطورن پاسخ بده ممنون میشم توروخدا کمکم کنید
    سلام

    متاسفم ولی شما به شدت آسیب دیده ای عزیز و اصلا نه به درد خودت میخوری و نه دیگری!!؟؟

    از حرمت نفس در شما خبری نیست و در باره عشق و انسان هیچ و هیچ نمیدانی. حتما به یکی از همکاران خوب مشاور(آقا) رجوع کنید و سعی کنید با راهنمایی ایشون بیشتر بخوانید و بدانید.

    موفق باشید

    سپاس

    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  8. 2 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم ولی شما به شدت آسیب دیده ای عزیز و اصلا نه به درد خودت میخوری و نه دیگری!!؟؟

    از حرمت نفس در شما خبری نیست و در باره عشق و انسان هیچ و هیچ نمیدانی. حتما به یکی از همکاران خوب مشاور(آقا) رجوع کنید و سعی کنید با راهنمایی ایشون بیشتر بخوانید و بدانید.

    موفق باشید

    سپاس

    dr
    واقعا ممنون دوست عزیز
    شما نظر نمیدادید خیلی بهتر بود
    موفق باشی

  10. 2 کاربران زیر از saeid-fbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    دوست عزیز چرا زندگیتونو دارید برای کسی که ارزششو نداره والان نیست نابود میکنید ؟؟؟؟

    شما که میگید ازدواج کردیدو خداروشکر همسر خوبی دارید ، پس چرا هنوز تو فکر گذشته و اون دختر هستید ؟؟؟؟

    شما همینطور که اوله مطلبتون نوشتیید اشتباه کردید یه رابطه رو شروع کردید ، ولی بزرگترین اشتباهو الان دارید میکنید که هنوز درگیرش هستید !!!!!!!!!!!

    اینجوری از زندگی و همسرتون لذت نمیبرید و مثل الان وقتی یاد خاطرات میفتی دیوونه میشی .

    داری بهترین روزای عمرت و زندگیتو به خاطر یه اشتباه در گذشته تباه میکنی ، روزایی که دیگه بر نمیگرده .

    فراموشش کن کامل ، اگه فکرش اومد به سرت حواسه خودتو پرت کن ، هر راه ارتباطی که باعث میشه خودشو یا عکسش با شوهرشو ببینی قط کن .
    بله کاملا درست میگید چشم از امروز همین کارو میکنم
    ممنون بخاطر نظرتون دوست من

  12. کاربران زیر از saeid-fbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21155
    نوشته ها
    372
    تشکـر
    167
    تشکر شده 192 بار در 140 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم ولی شما به شدت آسیب دیده ای عزیز و اصلا نه به درد خودت میخوری و نه دیگری!!؟؟

    از حرمت نفس در شما خبری نیست و در باره عشق و انسان هیچ و هیچ نمیدانی. حتما به یکی از همکاران خوب مشاور(آقا) رجوع کنید و سعی کنید با راهنمایی ایشون بیشتر بخوانید و بدانید.

    موفق باشید

    سپاس

    dr
    میتونم بپرسم دلیلتون چیه؟

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21155
    نوشته ها
    372
    تشکـر
    167
    تشکر شده 192 بار در 140 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    واقعا ممنون دوست عزیز
    شما نظر نمیدادید خیلی بهتر بود
    موفق باشی


    شما اشتباه کردی با ترحم با اون دختر بودی
    خودت هم مقصری
    توقع نداشته باش همه بگن مقصر فقط اون دختره

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21155
    نوشته ها
    372
    تشکـر
    167
    تشکر شده 192 بار در 140 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    سلام
    بچها خواهشا کمکم کنید
    خیلی خلاصه سعی میکنم عرض کنم
    من یه جون 27 ساله هستم که زندگیمو پای دختری گذاشتم که تمام زندگیمو پاش ریختم
    از روز اول که آشنا شدم اشتباه کردم چون باهاش آشنا شدم ندیده بودمش عکسشو دیدم معمولی بود اما وقتی به دیدنش رفتم یه دختر خیلی ضعیف و سر به زیرو با بدنی لرزان بود بچه شمال شهر نکا
    بعد دیدار به دلم ننشست گفتم خدایا فاصله 12 ساعته و این؟ هیچی پیشش نگفتم برگشتم سعی کردم اروم اروم تموم کنم اما با التماسها و خواهشهای فراوان و ترس از خدا من چون سید بود موندم اونقدر ادامه داشت داشت تا منو به خودش وابسته کرد و رفته رفته علاقه مند شدم خدا گواه میدونم دختری که ساده ساده و بدون چهره بود ولی با خانواده بسیار مذهبی و چادری به زیباترین دختر تبدیل کردم دارو ندارمو به پاش ریختم اگه کم میاوردم اگه نداشتم قرض میکردم خانوادمم همه مخالف بودن جلوشون بخاطر این ایستادم خاستگاری رفتم بعد دوسال مخالفت شدید کردن گفتم دید نمیدن؟ راضی نیستن و.. باز با گریه و التماس راضیم کرد بمونم خانوادشو تا یک سال راضی میکنه خدا شاهده به حدی بهش رسیدم که زیباتر از این فکر ننم بشه خانوادشم میدونستن صیغه کردیم و رابطه داشتیم هرماه خونه ویلا اجاره میکردمو سه چهار روز باهم بودیم تا چهار سال خوب بود تا خانوادش بالاخره راضی شد و قرار شد یکسال بعد درسش تموم شد ازدواج کنیم اما از 10 بهمن به شکل عجیبی تغیر کرد البته بعضی چیزا از قلم افتاد اضافه کنم ایشون شدیدا به دعا اینا اعتاد داشت دعا نویسی اینا لازم به گفتارم 70 درصد خرج شمالیا از دعا نویسیه نابود ردن مردم دروغ و رمالی
    من هرچقدر میگفتم دروغه باور نمیکرد
    بهمن 92 بود گفت یکی مزاحمم شده میگه عاشقتم و اینا میگه ما مال همم اینا گفتم محل نزار زیاد حرف زد برو حراست بعد دعوامون میشد میگفت کات میکنم خاستگارام زیاده شد عید 93 تولد ایشون اردیبهشت بود نزدیکاش بود زنگ زد گفت فلانی؟.... بخشید...
    گفتم چی شده چرااااااااا گفت بعدا میگم رفتم تولدش تولد گفتیم فرداش هرچی کادو خریده بودم اورد گف نمیتونم نگه دارم ببر من فهمیدم خبری التماس و خواهش راضی کردم برگشتم که خونه شروع کرد به اینکه صیغمونو فسخ کنیم نمیخوام و... بعدها فهمیدم ایشون پیش دعا نویس رفه گفته ما بدرد هم نمیخوردیم با اون یکی پسره جوره اما هم با من بود هم اونو میخواست خلاصه به زور صیغه رو فسخ میخواست بکنه نزاشتم خانوادشم در جریان بودن میدونستن و اینا باهام قهر کرد و گفت من نمیونمو خدافظ بهونه اورد شب و روز التماسش کردم اما گفت من نمیخوامت نگو به طرف اوکی داده بود طرف میبرد خونشون بارها با هم خوابیده بودن نگو من بال بال میزدم ایشون با ایشون بود تا اخر تابستون نمیدونم چی شد گفت خواب تورو دیدم اشتباه کردم ببخشید و اینا ماجرا رو توضیح داد من نابود شدم اونقدر التماس کرد و معذرت خواهی منم دوستش داشتم من خاک به سر بخشیدم گفتم باز گناه داره تا اینجا اومدم بعد ازدواج درست میکنم باز راضی شدم چند بارم برخورد با چند ادم دیگه داشت کم و بیش نفهمیده بودم
    اون پسسر دانشگاه این دختر بود گفتم عوض کن گفت روش نمیدم و اینا سیمکارتشو عوض کردم و اینا همه چی اروم بود تا برج نهم یک روز بهم زنگید فلانی تو واسم دعا نوشتی؟ گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟ گفت دعا نوشتی از پسرا بدم بیاد و اینچیزا گفتم نه و ........ قسم خوردم زمین و زمانو باور نکرد گفتم توی اینهمه با هم بودن یکبار دروغ شنیدی؟ گفت نه گفتم پس چی گفت اخه طرف سیده همیشه راست گفته
    البته یه چیزم بگم یک ماه بود که بهم میگف خستم نمیتونم بحرفم درس دارم و.... سر این دعا عزمشو جزم کرد برای همیشه کات کرد بعد یکروز به شهر خواهرش زنگیدم گف فلانی؟؟ سه روزه عقد کرده زنگیدم باورم نمیشد اخرش فهمیدم راسته با همون پسر با خانوادش حرفیدم گفتم من که اون پسره ندیدم اسشم اما اینه فامیلیش عکسش با اون قبلا خوابیده بارها با من بوده همسرم بوده و... خیلی راحت در جواب پدر ایشون که سید هستن گفت جوونه اشتباه کرده خلاصه نابود شدم هزاران بار قصد خودکشی داشتم و هر روز قصد جونشو انواع جنون به سراغم میومد و میاد بعد مدتی ارام شدن و اینا و کمک خانوادم با کسی آشنا شدمو نامزد کردم و واقعا یک همسرو دیدم چطور میشه و حال واقعا عاشق همسرمم اما باز هر شب و خیلی وقتا یاد و خاطرات اون نابودم میکنه عمد توی تلگرام عکس خودشو و شوهرشو میفرسته و نمیدوم چیکار کنم هر لحظه حس جنون و قصد جونشو و خانوادشو دارم بعد خودمو اروم میکنم با همسرم که میحرفم آروم میشم به اون همه چیو گفتم اما این حس ها رو بهش نگفتم و نمیتونم بگم
    توروقرآن کمکم کنید شوهرش اون دختره همه چیزو بهش گفته من دارم دیونه میشم اینقدر شمالیا بی غیرتن؟ چطور ادمی حاظره با دختری که با کسی بوده و 5 سال و همه کار کرده باهاش ازدواج کنه چطور پدری میتونه از این کار دخترش به راحتی بگذره تورو قرآن کمکم کنید اگه یک شمالی هم به عنوان نماینده ای از شما ایران کمکم کنه جوابی بده که آیا همه شمالیا اینطورن پاسخ بده ممنون میشم توروخدا کمکم کنید
    این چند جمله آخرت خیلی بی معرفتی بود.
    چطور این نامزدتون راضی شد با شمایی که این همه رابطه داشتی ازدواج کنه؟
    شوهر اون دختر هم همینطور
    پس خودت هم بی تقصیر نیستی

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم خانومای گل نمایش پست ها
    این چند جمله آخرت خیلی بی معرفتی بود.
    چطور این نامزدتون راضی شد با شمایی که این همه رابطه داشتی ازدواج کنه؟
    شوهر اون دختر هم همینطور
    پس خودت هم بی تقصیر نیستی
    راست میگید اینطور اصلا نگاه نکرده بودم
    سعی میکنم به حرفاتون گوش بدم و استفاده کنم
    منم اشتباه کردم و باید بتونم همسرمو با خندوندن و شاد کردن و خوشبخت کردنش تلافی کنم و گذشته رو برای همیشه فراموش کنم

  17. کاربران زیر از saeid-fbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21155
    نوشته ها
    372
    تشکـر
    167
    تشکر شده 192 بار در 140 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    راست میگید اینطور اصلا نگاه نکرده بودم
    سعی میکنم به حرفاتون گوش بدم و استفاده کنم
    منم اشتباه کردم و باید بتونم همسرمو با خندوندن و شاد کردن و خوشبخت کردنش تلافی کنم و گذشته رو برای همیشه فراموش کنم
    بله باید گدشته رو فراموش کنید
    این رابطه از اول اشتباه بوده
    شما با اشتباه شروعش کردید و اون خانوم با اشتباه تمامش کرد

    پس بهتره حواستون به خونواده جدیدتون باشه و گذشته رو یکبار برای همیشه فراموش کنید

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم خانومای گل نمایش پست ها
    بله باید گدشته رو فراموش کنید
    این رابطه از اول اشتباه بوده
    شما با اشتباه شروعش کردید و اون خانوم با اشتباه تمامش کرد

    پس بهتره حواستون به خونواده جدیدتون باشه و گذشته رو یکبار برای همیشه فراموش کنید
    چشم سعی میکنم چنین کنم
    ممنون از راهنماییتون

  20. کاربران زیر از saeid-fbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    واقعا ممنون دوست عزیز
    شما نظر نمیدادید خیلی بهتر بود
    موفق باشی
    سلام

    عزیز در نظر من نه غرضی است ونه مرضی.!! خیلی از هموطنان در این سایت بدون داشتن تخصصی نظر میدن که البته این گرفتاری در همه زمینه ها بین ما ایرانی ها رایجه و معروف!!؟؟

    شما نظر کارشناسی خواستید منم به عنوان کسی که کمی و اندکی در مورد علوم انسانی و روانشناسی میدونه(دکترا در روانشناسی بالینی) نظرمو دادم و حتما نظر و عقیده شما بهتره و کاملتره پس لطفا همینطوری ادامه بدید!

    آرزوی موفقیت و شادکامی رو براتون دارم.

    سپاس

    dr
    ویرایش توسط شهرام2014 : 09-12-2015 در ساعت 01:08 PM
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  22. 3 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم خانومای گل نمایش پست ها
    میتونم بپرسم دلیلتون چیه؟
    سلام

    نمیدونم آیا تخصصی در مشاوره و روانشناسی دارید و یا خیر؟ و اگر دارید خودتون به متن ایشون رجوع کنید و دوباره بخوانید خیلی از موارد واضح و روشن هستند!

    با سپاس و احترام

    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  24. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21679
    نوشته ها
    47
    تشکـر
    13
    تشکر شده 8 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    الهی دختره بمیره ........... ولش کن فقط زنت و بچسب که انقد خانمه

  26. کاربران زیر از sama.25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    ممنون از تمام پاسخهای شما
    اما جوابی که من در نظر داشتم هیچکدومتون نتونستید اشاره کنید
    اینکه من از زندگیم الانم خوشبختم شادم و شکر گذارم شکی نیست
    اینکه میدونم خدا تمام اعمال مارو میبینه و اگه خیانت کنم به همسر الانم خدا جوابشو میده میدونم و...
    اما من حرفم کلامم چیز دیگریست من به ریزها دقت میکنم و تقریبا یه کتابیم مینویسم و برام مهمه در کشوری مثل ایران که زندگی میکنیم چرا باید همچین نگاهها د ودیدگاههای باشه و اینکه به راستی راست گفتن شمال همشون اینطورن و چطور یه خانواده از این چیزها به راحتی گذشته ما که نژادمون ترکه تگه چنین موردی پیش بیاد بهترین تخفیف میتونیم برای همیشه اون فرزندمونو فراموش کنیم دیگه اون لجن شده و نجس این بهترین برخوردی که میکنن اما چطور میشه اینقدر بیغیرت باشه شمالیا
    یا شوهر این خانوم حالا چطور میتونه یک عمر زندگی کنه با زنی که قبلا با چند نفر بوده و با نفری سالها باهم بوده و هرکار کرده و خیلی خیلی حرفهای و دلایل دیگر
    اینکه شما بهم بگید به من چ مربوطه و ... درسته اما جواب این سوالا از نظر کلی برام خیلی خیلی مهمه خیلی
    اما خوب شما به قضیه دیگری از این ماجرا نگاه میکنید
    اگه واقعا جوابی در این مورد دارین ممنون میشم به پاسختون وگرنه پاسخ ندیدن بهتره
    بازم ممنون از راهنماییهاتون

  28. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت و نابودی

    اشتباه کردی به این سرعت ازدواج کردی
    باید اول کامل فراموشش می کردی بعدش میرفتی سراغ یکی دیگه
    اما الانم دیر نشده
    دیگه شمارشو پاک کن بلاکش کن که عکسشو تو تلگرام نبینی
    همه یادگاری هاشو نابود کن
    سر خودتو همیشه گرم کن هروقت دیدی داره فکرش میاد حواس خودتو به یه چیز دیگه پرت کن
    جلوی همسرتم دیگه سعی کن کمتر ازش بگی چون همسرتم اذیت میشه اینطوری

  29. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    سلام
    بچها خواهشا کمکم کنید
    خیلی خلاصه سعی میکنم عرض کنم
    من یه جون 27 ساله هستم که زندگیمو پای دختری گذاشتم که تمام زندگیمو پاش ریختم
    از روز اول که آشنا شدم اشتباه کردم چون باهاش آشنا شدم ندیده بودمش عکسشو دیدم معمولی بود اما وقتی به دیدنش رفتم یه دختر خیلی ضعیف و سر به زیرو با بدنی لرزان بود بچه شمال شهر نکا
    بعد دیدار به دلم ننشست گفتم خدایا فاصله 12 ساعته و این؟ هیچی پیشش نگفتم برگشتم سعی کردم اروم اروم تموم کنم اما با التماسها و خواهشهای فراوان و ترس از خدا من چون سید بود موندم اونقدر ادامه داشت داشت تا منو به خودش وابسته کرد و رفته رفته علاقه مند شدم خدا گواه میدونم دختری که ساده ساده و بدون چهره بود ولی با خانواده بسیار مذهبی و چادری به زیباترین دختر تبدیل کردم دارو ندارمو به پاش ریختم اگه کم میاوردم اگه نداشتم قرض میکردم خانوادمم همه مخالف بودن جلوشون بخاطر این ایستادم خاستگاری رفتم بعد دوسال مخالفت شدید کردن گفتم دید نمیدن؟ راضی نیستن و.. باز با گریه و التماس راضیم کرد بمونم خانوادشو تا یک سال راضی میکنه خدا شاهده به حدی بهش رسیدم که زیباتر از این فکر ننم بشه خانوادشم میدونستن صیغه کردیم و رابطه داشتیم هرماه خونه ویلا اجاره میکردمو سه چهار روز باهم بودیم تا چهار سال خوب بود تا خانوادش بالاخره راضی شد و قرار شد یکسال بعد درسش تموم شد ازدواج کنیم اما از 10 بهمن به شکل عجیبی تغیر کرد البته بعضی چیزا از قلم افتاد اضافه کنم ایشون شدیدا به دعا اینا اعتاد داشت دعا نویسی اینا لازم به گفتارم 70 درصد خرج شمالیا از دعا نویسیه نابود ردن مردم دروغ و رمالی
    من هرچقدر میگفتم دروغه باور نمیکرد
    بهمن 92 بود گفت یکی مزاحمم شده میگه عاشقتم و اینا میگه ما مال همم اینا گفتم محل نزار زیاد حرف زد برو حراست بعد دعوامون میشد میگفت کات میکنم خاستگارام زیاده شد عید 93 تولد ایشون اردیبهشت بود نزدیکاش بود زنگ زد گفت فلانی؟.... بخشید...
    گفتم چی شده چرااااااااا گفت بعدا میگم رفتم تولدش تولد گفتیم فرداش هرچی کادو خریده بودم اورد گف نمیتونم نگه دارم ببر من فهمیدم خبری التماس و خواهش راضی کردم برگشتم که خونه شروع کرد به اینکه صیغمونو فسخ کنیم نمیخوام و... بعدها فهمیدم ایشون پیش دعا نویس رفه گفته ما بدرد هم نمیخوردیم با اون یکی پسره جوره اما هم با من بود هم اونو میخواست خلاصه به زور صیغه رو فسخ میخواست بکنه نزاشتم خانوادشم در جریان بودن میدونستن و اینا باهام قهر کرد و گفت من نمیونمو خدافظ بهونه اورد شب و روز التماسش کردم اما گفت من نمیخوامت نگو به طرف اوکی داده بود طرف میبرد خونشون بارها با هم خوابیده بودن نگو من بال بال میزدم ایشون با ایشون بود تا اخر تابستون نمیدونم چی شد گفت خواب تورو دیدم اشتباه کردم ببخشید و اینا ماجرا رو توضیح داد من نابود شدم اونقدر التماس کرد و معذرت خواهی منم دوستش داشتم من خاک به سر بخشیدم گفتم باز گناه داره تا اینجا اومدم بعد ازدواج درست میکنم باز راضی شدم چند بارم برخورد با چند ادم دیگه داشت کم و بیش نفهمیده بودم
    اون پسسر دانشگاه این دختر بود گفتم عوض کن گفت روش نمیدم و اینا سیمکارتشو عوض کردم و اینا همه چی اروم بود تا برج نهم یک روز بهم زنگید فلانی تو واسم دعا نوشتی؟ گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟ گفت دعا نوشتی از پسرا بدم بیاد و اینچیزا گفتم نه و ........ قسم خوردم زمین و زمانو باور نکرد گفتم توی اینهمه با هم بودن یکبار دروغ شنیدی؟ گفت نه گفتم پس چی گفت اخه طرف سیده همیشه راست گفته
    البته یه چیزم بگم یک ماه بود که بهم میگف خستم نمیتونم بحرفم درس دارم و.... سر این دعا عزمشو جزم کرد برای همیشه کات کرد بعد یکروز به شهر خواهرش زنگیدم گف فلانی؟؟ سه روزه عقد کرده زنگیدم باورم نمیشد اخرش فهمیدم راسته با همون پسر با خانوادش حرفیدم گفتم من که اون پسره ندیدم اسشم اما اینه فامیلیش عکسش با اون قبلا خوابیده بارها با من بوده همسرم بوده و... خیلی راحت در جواب پدر ایشون که سید هستن گفت جوونه اشتباه کرده خلاصه نابود شدم هزاران بار قصد خودکشی داشتم و هر روز قصد جونشو انواع جنون به سراغم میومد و میاد بعد مدتی ارام شدن و اینا و کمک خانوادم با کسی آشنا شدمو نامزد کردم و واقعا یک همسرو دیدم چطور میشه و حال واقعا عاشق همسرمم اما باز هر شب و خیلی وقتا یاد و خاطرات اون نابودم میکنه عمد توی تلگرام عکس خودشو و شوهرشو میفرسته و نمیدوم چیکار کنم هر لحظه حس جنون و قصد جونشو و خانوادشو دارم بعد خودمو اروم میکنم با همسرم که میحرفم آروم میشم به اون همه چیو گفتم اما این حس ها رو بهش نگفتم و نمیتونم بگم
    توروقرآن کمکم کنید شوهرش اون دختره همه چیزو بهش گفته من دارم دیونه میشم اینقدر شمالیا بی غیرتن؟ چطور ادمی حاظره با دختری که با کسی بوده و 5 سال و همه کار کرده باهاش ازدواج کنه چطور پدری میتونه از این کار دخترش به راحتی بگذره تورو قرآن کمکم کنید اگه یک شمالی هم به عنوان نماینده ای از شما ایران کمکم کنه جوابی بده که آیا همه شمالیا اینطورن پاسخ بده ممنون میشم توروخدا کمکم کنید
    آقای محترم اگه یکی اینقد آشغال بوده دلیل نمیشه ک شما همه را مثله هم بدونین
    مثلا ی دختر از ی پسر نارو بخوره و بعد بگه همه پسرا خیانتکارن
    من خودم شمالی هستم و تا حالا نشنیدم هیچکدوم از دوستان و خانواده و فامیل و همسایه هامون پیش دعا نویس برن یا خانواده اشون از ارتباط دخترشون با ی پسر خبر داشته باشن و اینجوری بی تفاوت باشن
    قبول داشتن این خرفات یا این بی غیرتی خانواده و پست و کثیف بودن ی دختر ربطی به شهر نداره به تربیت خانوادگی و فهم و شعور طرف برمیگرده
    مواظب باشین ک بخاطره اشتباه خودتون دارین به دیگران توهین میکنین
    کاری به شمالی بودنش ندارم اون دختر اگه واقعا پاک و چادری بود هیچوقت حرمت خودش را زیرپانمیزاشت و با پسری دوست نمیشد و رابطه نداشت حتی با قصد ازدواج
    خانواده اش به شما جواب رد دادن اونوقت چجوری شما صیغه محرمیت خوندن
    واسه صیغه محرمیت اجازه پدر دختر لازمه
    برادر من خودت خشتت را کج گذاشتی و حالا تا ثریا داره میره دیوار کجت
    پ به دیگران انگ نچسبون

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  30. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    آقای محترم اگه یکی اینقد آشغال بوده دلیل نمیشه ک شما همه را مثله هم بدونین
    مثلا ی دختر از ی پسر نارو بخوره و بعد بگه همه پسرا خیانتکارن
    من خودم شمالی هستم و تا حالا نشنیدم هیچکدوم از دوستان و خانواده و فامیل و همسایه هامون پیش دعا نویس برن یا خانواده اشون از ارتباط دخترشون با ی پسر خبر داشته باشن و اینجوری بی تفاوت باشن
    قبول داشتن این خرفات یا این بی غیرتی خانواده و پست و کثیف بودن ی دختر ربطی به شهر نداره به تربیت خانوادگی و فهم و شعور طرف برمیگرده
    مواظب باشین ک بخاطره اشتباه خودتون دارین به دیگران توهین میکنین
    کاری به شمالی بودنش ندارم اون دختر اگه واقعا پاک و چادری بود هیچوقت حرمت خودش را زیرپانمیزاشت و با پسری دوست نمیشد و رابطه نداشت حتی با قصد ازدواج
    خانواده اش به شما جواب رد دادن اونوقت چجوری شما صیغه محرمیت خوندن
    واسه صیغه محرمیت اجازه پدر دختر لازمه
    برادر من خودت خشتت را کج گذاشتی و حالا تا ثریا داره میره دیوار کجت
    پ به دیگران انگ نچسبون

    تنها خدا،آرام بخش دلها
    سلام فاطمه جان حرف شما مرحم بر درد و ارامش من هست ممنون که به عنوان یک شمالی جواب دادین
    راستش من خیلی خلاصه گفتم خیلی
    اگه بخوام باز کنم یه دفتر میشه و سعی کردم خلاصه بگم
    خانواده ما خانوادهنام آشنایی در ایران هستن و تمام خانوادم کمتر از فوق لیسانس نیست و اکثرا دکترا هستن راضی نشدن چون راه دور بود اما برای صیغه اجازه دادن تا بهتر آشنا بشیم حتی چندین بار ازم خواهش کردن خونشونم برم اما من قبول نکردم
    درد من دقیقا همینه چطور در شهری شمالی و با خانواده ای که همه میشناسن و خیلی با ایمان نشون میدادن پدرش برگرده بگه اشکالی نداره اشتباهه کرده توبه میکنه درست میشه
    درد اصلی همینه
    خدا نکنه من به شما توهین کنم
    من سوالی پرسید یعنی همه شمالیا اینطورین؟
    همین من قصد جسارت نداشتم و نخواهم داشت

  32. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر شاد نمایش پست ها
    اشتباه کردی به این سرعت ازدواج کردی
    باید اول کامل فراموشش می کردی بعدش میرفتی سراغ یکی دیگه
    اما الانم دیر نشده
    دیگه شمارشو پاک کن بلاکش کن که عکسشو تو تلگرام نبینی
    همه یادگاری هاشو نابود کن
    سر خودتو همیشه گرم کن هروقت دیدی داره فکرش میاد حواس خودتو به یه چیز دیگه پرت کن
    جلوی همسرتم دیگه سعی کن کمتر ازش بگی چون همسرتم اذیت میشه اینطوری
    بله درست میگید حق با شماست اما حقیقت اذیتم میکنه فقط اما باز حق با شماست چشم تمام سعیمو میکنم

  33. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    سلام فاطمه جان حرف شما مرحم بر درد و ارامش من هست ممنون که به عنوان یک شمالی جواب دادین
    راستش من خیلی خلاصه گفتم خیلی
    اگه بخوام باز کنم یه دفتر میشه و سعی کردم خلاصه بگم
    خانواده ما خانوادهنام آشنایی در ایران هستن و تمام خانوادم کمتر از فوق لیسانس نیست و اکثرا دکترا هستن راضی نشدن چون راه دور بود اما برای صیغه اجازه دادن تا بهتر آشنا بشیم حتی چندین بار ازم خواهش کردن خونشونم برم اما من قبول نکردم
    درد من دقیقا همینه چطور در شهری شمالی و با خانواده ای که همه میشناسن و خیلی با ایمان نشون میدادن پدرش برگرده بگه اشکالی نداره اشتباهه کرده توبه میکنه درست میشه
    درد اصلی همینه
    خدا نکنه من به شما توهین کنم
    من سوالی پرسید یعنی همه شمالیا اینطورین؟
    همین من قصد جسارت نداشتم و نخواهم داشت
    ربطی به شمالی بودنش نداره
    شما طرفتون را درست انتخاب نکردین
    حالا خدا بهتون رحم کرده و نجات پیدا کردین
    پس به زندگیتون برسین و اون اتفاق را ی بلا بدونین ک از شما دور شده و فراموش کنید

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  34. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19503
    نوشته ها
    518
    تشکـر
    48
    تشکر شده 227 بار در 159 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت و نابودی

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeid-fbi نمایش پست ها
    ممنون از تمام پاسخهای شما
    اما جوابی که من در نظر داشتم هیچکدومتون نتونستید اشاره کنید
    اینکه من از زندگیم الانم خوشبختم شادم و شکر گذارم شکی نیست
    اینکه میدونم خدا تمام اعمال مارو میبینه و اگه خیانت کنم به همسر الانم خدا جوابشو میده میدونم و...
    اما من حرفم کلامم چیز دیگریست من به ریزها دقت میکنم و تقریبا یه کتابیم مینویسم و برام مهمه در کشوری مثل ایران که زندگی میکنیم چرا باید همچین نگاهها د ودیدگاههای باشه و اینکه به راستی راست گفتن شمال همشون اینطورن و چطور یه خانواده از این چیزها به راحتی گذشته ما که نژادمون ترکه تگه چنین موردی پیش بیاد بهترین تخفیف میتونیم برای همیشه اون فرزندمونو فراموش کنیم دیگه اون لجن شده و نجس این بهترین برخوردی که میکنن اما چطور میشه اینقدر بیغیرت باشه شمالیا
    یا شوهر این خانوم حالا چطور میتونه یک عمر زندگی کنه با زنی که قبلا با چند نفر بوده و با نفری سالها باهم بوده و هرکار کرده و خیلی خیلی حرفهای و دلایل دیگر
    اینکه شما بهم بگید به من چ مربوطه و ... درسته اما جواب این سوالا از نظر کلی برام خیلی خیلی مهمه خیلی
    اما خوب شما به قضیه دیگری از این ماجرا نگاه میکنید
    اگه واقعا جوابی در این مورد دارین ممنون میشم به پاسختون وگرنه پاسخ ندیدن بهتره
    بازم ممنون از راهنماییهاتون
    حق میدم بهت که این فکرا صبح تا شب داره مثه خوره جونتو می خوره که چرا پسره بیغیرت بود و چرا باباش هیچی بهش نگفت و ... اما بیا واقع بین باش. اون دیگه رفته . یه سوال ازت می پرسم اگه اون همین الان بیاد به پات بیوفته بگه من اشتباه کردم ببخشید بیا زندگی کنیم تو میبخشیش؟ می تونی بدیایی که در حقت کردو فراموش کنی؟ اصن گیرم که تونستی و فراموش کردی اونوقت از کجا می دونی که باز فرداش چشمش به یه پسر دیگه نیوفته و تورو نفروشه؟ مطمئنم که حتی اگه بیاد به پاتم بیوفته محلش نمیذاری و یه تار موی گندیده همسرتو به سرتاپاش نمیدی. پس دیگه فراموشش کن مثه یه دندون پوسیده بکن بندازش بیرون.

  36. کاربران زیر از دختر شاد بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21772
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    12
    تشکر شده 84 بار در 39 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت و نابودی

    کسی که در دریای شرارت رود بدیها بیند. آری دوست عزیز اول قبول کن که روابطی که برقرار کردی خارج از محدوده بوده و طرفی که انتخاب کردی برای برقراری همین روابط بوده و بعد سعی کن متوجه بشی که هرچه کردی تنها به خودت کردی و مطمئن باش اون خانم هم نمی تونه زندگی زیبایی داشته باشه جون کسی رو انتخاب کرده که براش ارتباطات خارج از محدوده ایرادی نداره و اگه تو زندگی مشترکشون انتظار وفاداری از اونو داشته باشه توقع نابجایی هست. اما الان سعی کن مدار زندگیتو بر مبنای استفاده از این تجربه تلخ تییر بدی و خودت رو پابند زندگی زیبایی بکنی که آرزوشو داری. تصمیم بگیر هر وقت یاد گذشته ها افتادی اون فکر رو با آرزوهای زیبای آینده جایگزین کنی و یک زندگی عاشقانه کنار همسرت رو به تصویر بکشی. به حال و داشته هات فکر کن و خدا رو سپاسگذار باش که تو رو از شر اون خانم نجات داد. اگه ازدواج می کردید و بعد از بچه دار شدن چنین اتفاقی می افتاد صدمات بیشتر و جبران ناپذیرتری می خوردی. پس خوشحال باش خدا کمکت کرده.

  38. کاربران زیر از شکیب بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21715
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    7
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت و نابودی

    با تمام احترام به تمام راهنماییی جویان این انجمن که با تمام سعیشون در یاری من و برای درک و رسیدن به جواب من تلاش کردن ممنونم
    اما fateme.68
    خانوم واقعا ازش ممنونم و حرفهای ایشون چندین برابر برای من با ارزش بود و مرحمی بر دلم
    و قلبم به آرامش رسید و حال متونم به زندگی حال و خوشبختی ابدی برسم
    بازم ممنون از شما فاطمه خانوم و به عنوان شخصی از شمال جوابمو دادین و ارامشو بهم برگردوندید
    موفق باشید

  40. کاربران زیر از saeid-fbi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیانت و نابودی

    شما هم موفق و خوشبخت باشین همیشه ان شاالله
    ببخشید ک عصبانی شدم
    درپناه خدا

    تنها خدا،آرام بخش دلها

  42. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد