سلام به دوستای گلم.
چند وقت پیش با دختری اشنا شدم بعد یه مدتی عاشقش شدم چون همونی بود که من میخواستم از هر لحاظ.
میخواستم باهاش دوست شم اجازه نداد.بعد با یه برنامه ای ازش خواستگاری کردم.
ولی بهم گفت یک ماه بهش فرصت بدم تا جوابمو بده.تو این مدتی که منتظر جوابش بودم باهم دوست شدیمو خیلی از من خوشش اومده بود. اونقدر دوسش داشتمو دارم که تو یک ماه وابستش شدم.
همه چی خوب پیش میرفت خیلی تفاهم داشتیم.قرار بود که واسه ایندمون برنامه ریزی کنیم.اونم منو دوست داشت.اما چند روز پیش دیگه جواب تلفنامو نداد تا این که یه پیام داد که من یکی رو دوست داشتم اما نتونستم فراموشش کنم. نمیتونم باهات باشم چون دلم اجازه نمیده.
خیلی دلم شکست خیلی گریه کردم.بهم شوک وارد شد.یدفه رفت.منی که مثل پروانه دور سرش میچرخیدم نتونستم خودمو تو گوشه ای از دلش جا کنم.
خیلی دوسش دارم اونقد که با منم نباشه میخوام خوشتبخت شه.
اون هیجده سالشه و میدونم که اشتباه میکنه و همه تو این سن وقتی که حس میکنن به یکی احتیاج دارن اسمونو به زمین میدوزن که عاشق شن اما خودشون هم به روی خودشون نمیارنو کاملا احساسی رفتار میکنن و چشمشونو رو به حقیقت میبندن.میخواستم ببینم شما میگید چیکار کنم؟بنظرتون بر میگرده؟؟به خدا از دلتنگی رقبتی به انجام دادن هیچ کاری ندارم.بی قرارم یجا اروم نمیگیرم