نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: مشکل وسواس داشتن

1055
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22830
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکل وسواس داشتن

    با سلام در ذيل تمام مشكلاتم را كه از كودكي در زندگي ام ريشه دوانديده را براي شما شرح خواهم داد تا به ياري خدا و مشورت جناب عالي رفع و رجوع گردد

    مشكلات بنده درست از دوران كودكي تا سن 14 سالگي نشئت ميگيرد و از آن موقع به بعد تا به اين سن اوج ميگيرد بنده تا سن 14 سالگي دچار شب ادراري بودم لكن تا بدان سن نه مورد مداواي صحيح قرار گرفتم و افزون بر آن مدام مورد شماتت مادرم و تحقير و تخريب عزت نفس و اعتماد بنفس، غم هميشگي، ترس و رو آوردن به دروغ و پنهان كاري قرار گرفتم تا اين كه يك شب از اين ماجرا خشته شدم و نجس شدنم را بروز ندادم و از آن موقع شد كه عدم رعايت صحيح پاكي و نجسي در زندگي من شروع شد به طور مثال روي ديوار دست شوئي استمنا مي كردم و بعدها آن ديوار را رنگ زدند و با آن قلمو جاهاي ديگر خانه و از ان زمان وسواس در من شدت گرفت و در پس اين دروغ گويي و پنهان كاري در اوايل سن بلوغ بدليل متعصب و خشك بودن پدرم نماز مغربي را كه ساعت 10 شب شده بود و نخوانده بودم از ترس پدر كلا نمي خواندم و اين باعث نفوذ هر چه بيشتر شيطان در زندگي من شد.
    در انفوان نوجواني بدليل دوستان ناباب و تاكيد معلمان مدرسه بر عدم استمنا و هم جواري با همسايه اي كه پسر خبيثش ظهرها كه كوچه خلوت ميشد در ورودي خانه اش آلت خود را به من و دوستم نشان ميداد و ما را كه بي عقل و نادان بوديم به كنجكاوي سوق داد تا اين كه يك روز در حمام مشغول دست بازي با آلتم شدم و زمينه يك اعتياد ويران گر در من شكل گرفت كه گاه تا يك هفته جنب مي ماندم و نماز نمي خواندم و شايد در هفته بيش از دو بار استمنا مي كردم كه اين هم اكنون باعث كوچك شدن حجم بيضه و آلتم شده است و به خاطر استمناهاي پي در پي دچار وسواس شديدي در غسل كردن شدم و مدت طولاني را در دست شوئي سپري مي كردم كه اين حالا باعث قوس كمر بيش از اندازه ام شده است ؛ البته زمينه اين كار تنها عوامل مذكور نيست يادم مي آيد مادرم در كودكي مرا با برادر بزرگترم به حمام مي فرستاد كه موقع بيرون آمدن از مرا به طور شهوت انگيزي كه حالا آن را درك مي كنم مي بوسيد و اين باعث و زمينه ميلم به سكس با جنس موافق شد كه البته در سطح ملاعبه و شوخي بود.
    از ديگر مشكلاتم در كودكي عدم توجه در جمع هم سن و سالان و راه ندادن در فعاليت هاي اجتماعي هم چون فوتبال بود و هم چنين بسيار مرا مورد تمسخر قرار مي دادند كه باعث گوشه گيري و انزواي بنده شد.
    و اما مسئله وسواسم زماني در بزرگ سالي افزوني گرفت كه روزي روي كاناپه به خواب فرو رفتم و به هنگام بيداري دريافتم كه جنب شده ام و كاناپه نجس شده است لكن از روي شرم و با تكيه بر قضيه فقهي كه لازم نيست ديگران را از نجس بودن جائي مطلع سازيم چيزي به خانوداه نگفتم كه متاسفانه بعدها دريافتم كه چه اشتباه بزرگي انجام دادم چرا كه مدام روي آن مي نشينند عرق ميكنند و به جاهاي ديگر سرايت مي كند و با كهنه خيسي كه آن را تميز مي كنند جاهاي ديگر را نيز تميز مي كنند.
    تا 26 سالگي ديگر به ندرت استمنا مي كردم تا اين كه مجبور شدم براي عمل واريكوسل تست اسپرم بدهم كه دوباره مزه اين گناه اعتياد آور به يادم آمد ولي دست به اين كار نزدم بعد اتمام دوران خدمت سربازي به كاري فرهنگي رفتم ولي بدليل سهل انگاري هايم از كار بر كنار شدم و تا مدتي دچار حس افسردگي و سرخوردگي شدم چرا كه آزمون دفتر ازدواج را از دست داده بودم و 3 ماه بيشتر براي كانون وكلا وقت نداشتم تا اين كه گفتم امسال را براي تدريس زبان مي خوانم در عرض 2 ماه خودم را به سطح intermediate رساندم لكن با خريد اينترنت كم كم ارده ام تحليل رفت و كم كم رو به دانلود فيلم هاي پورنو آوردم و شبي دست به استمنا زدم و مني ام روي فرش ريخت كه وحشتناك ترين كابوس زندگي ام بود احساس كردم در آن شب چند سال پير شدم كه بعد از مدتي اينترنت را قطع كردم و بعد از مدتي اجبارا و بدليل از دست دادن اعتماد خانواده به پشت كارم اجبارا رو به پادوئي در شيرني فروشي آوردم كه بسيار از نظر روحي مرا تحت الشعاع قرار مي داد چرا كه با وجود كار طاقت فرسا و بيشتر از بقيه زير دست استاد كاري شده بودم كه دو سال از من كوچك تر بود لكن از نوجواني در اين كار بود و حالا براي خود خانه اي خريده بود و ماشيني داشت وي و ديگر همكارانم مرتبا مرا در ميان الفاظشان غير مستقيم پادو مي خواندند.
    با تعريفات دل آوري هاي جنسي استاد كارم مجددا رو به استمنا آوردم و 5 بار دست به اين كار شنيع زدم تا اين كه خرداد ماه امسال از اين كار به اميد مطالعه براي كانون وكلا بيرون آمدم لكن چند وقتيست كه مجددا بدليل خريد اينترنت و گوشي هوشمند غرق اين دنياي مجازي شده ام و از دنياي واقعي وا مانده ام تمام دوستانم چه كوچك تر و چه هم سننانم ازدواج كردند و اين موريانه ي مقايسه آن ها در مغز من شده است.
    در ادامه ديگر صفات مثبت و منفي خود و وضعيت خانواده ام را تشريح مي كنم:
    من فردي هستم به شدت مشتاق تغيير لكن اسير غولي به نام تنبلي و بي ارادگي هستم و داراي رفتارهاي متناقض مثلا علي رغم نماز اول وقت خواندن فيلم هاي زبان اصلي صحنه دار را مي بينم يا اين كه يك ماه پيش كتاب رساله دلگشاي عبيد زاكاني را به مدت 3 ساعت يك نواخت خواندم تا اين كه موقع مراجعه به دست شوئي دجار فوران مني شدم به شدت هم از نظر عاطفي و هم از نظر جنسي به ازدواج با يك دختر مومن و خوش اخلاق و زيبا اندام نيازمندم ولي خودم را مسئوليت ناپذير مي دانم به شدت بچه دوست دارم ولي با ديدن بيمار شدن و خرج هاي فرزند و همسر جا مي زنم يا با مشاهده رابطه برادرانم با همسرانشان كه مطيع محض آناند احساس ترس نسبت به ازدواج دارم يا برخوردهاي بد و البته عادي شده پدر و مادرم با يكديگر كه مدام مشغول مشاجره اند لكن به بنده اجازه حرف زدن نمي دهند و اصلا انگار من را ديوار فرض مي كنند و مي گويند شما به كارت برس و اصلا تاثيرات نامطلوب آن را بر من نمي بينند چون من بسيار زود رنج عاطفي عصبي هستم. همچنين بسيار حراف و مايل به اظهار فضل و انتقال اطلاعات هستم، تن پرور تنبل پرخور عاشق آشپزي و دچار ضعف اراده ام چند ماهيست دمبل و بارفيكس خريده ام ولي چند بار بيشتر با ان كار نكردم، بسيار زود باور و ساده لوحم زود قانع مي شوم خيلي وقت ها از حقم بدليل ترس از كتك خوردن سكوت كرده ام حتي چند سال پيش در شيريني فروشيي كار مي كردم و يكي از استاد كارهاي ان جا با پيامبر توهين كرد ولي من با بي غيرتي تمام كاري از دستم نيامد.همين طور بسيار خيال پرورم واقع گرا هستم لكن با وجود برنامه ريزي مرتب قادر به انجام آن نيستم نسبت به موفقيت ديگران حسادت مي ورزم
    احساساتي و رقيق القلبم بعضي شبها با بالشت صحبت هاي عاشقانه مي كنم و خودم را به تشك مي مالم اين حس تا چند سال پيش در من شديدتر بود به طوري كه حتما روز بعدش مقادير فراواني مني از دست مي دادم لكن هنوز هم همين طورم با اندك تفكر شهواني دچار نعوظ شده و شايد هفته اي سه بار مقادير فراواني مني از دست مي دهم.بديل نداشتن درآمد دچار خساست و حرص خوردن شده ام به شدت خودم را با ديگران مقايسه ميكنم و با فحش هاي ركيك مورد تحقير قرار مي دهم يادگيري ام كند است راحتتان كنم نزديك به چهل عادت ناپسند دارم كه الان به ياد ندارم و در كل خودم زا يك بيمار روان پريش مي دانم.
    در طول زندگي ام تا به حال كلا دو تا دوست هم سن و صميمي دارم كه يكي بسيار مثبت انديش و با ادب و آن يكي بسيار حراف و منفي باف و نا اميد و فحاش و فوق العاده عصبي ست كه رابطه خوبي با پدرش ندارد دچار بي خواي مزمن است است كه آن دومي بدليل اين كه از نوجواني با من بوده و همه جا ياورم بوده بهانه اي براي تركش ندارم.
    اما حسرت هاي زندگي ام كه عاملش خودم بودم اين هاست و با استادي در وقت كوشي آن فرصت ها را نابود ساختم از نوجواني تا به حال عاشق نقاشي، خطاطي، انيميشن، گرافيك بوده ام حتي مايل بودم به هنرستان بروم كه با مشورت غلط مشاور مدرسه، منصرف شدم. و از نظر خانواده پدرم كه با من دوست نيست و بسيار خشك مقدس است و مدام با گوشه و كنايه سعي در محكوم مردن من دارد و در كل به همراه مادرم اتحاد عجيبي در ديكتاتوري و تحقير من دارند ولي آن را كتمان مي كنند يادم نمي آيد تا به اين پدرم ما را به رستوران سينما يا شهربازي برده باشد كه البته بيشترش بدليل اين است كه پدرم سبزي كار بود و وقتش اجازه اين كارها را نمي داد و شايد مي خواست به ما بفهماند كه متوقع بار نياييم ولي من عاشق او و حتي مادرم كه مسبب اصلي وسواسي شدنم است و بارها در دلم هر روز به او فحش ركيك مي دهم هستم و از ديدن لبخند بر روي لبشان لذت مي برم عاشق اين هستم كه با مادرم قرآن كار كنم پدرم 69 ساله و دچار سياتيك است و مادرم 59 ساله و دچار ناراحتي قلبي و تيروئيد است كه بسيار غر غرو است ولي من بيشتر وقت ها ترس از دست دادن اين دو را دارم چون من فرزند آخرم دو برادرم و خواهرم ازدواج كرده اند و تنها من زندگي انگلي و سربار پدر و مادر را دارم احساس بي فايدگي ميكنم حتي از خدا علي رغم نماز خواندن و روزه گرفتنم شاكي ام و بارها به او نيز فحش داده ام و او را متهم به خودخواهي كرده ام و بارها به خودم گفتم اصلا آخرش كه چه اين بهشت و جهنم ابدي و بارها بدليل وسواسم و بي شغلي و بي همسري و نداشتن استقلال و ثروت و سرمايه در دلم به پدرم فحش داده ام كه چه لزومي داشت من را در سن 41 سالگي به وجود بياوري زندگي ام دچار تناقض عجيبيست به ظاهر مسلمانم عباداتم سرجايش است هر چند بالاي 33 هزار ركعت نماز قضا دارم عاشق هنر و فلسفه و ادبيات و عكاسي ( شش سال است دلي عكس مي اندازم ولي بدليل وضعيت بد مالي در افسوس يك دوربين حرفه اي ام بدون آن نمي ميميرم ولي اعصابم خراب است) آشپزي و عشق ورزيدنم ولي بدليل اين وسواس نمي دانم خود ساخته يا ديگران ساخته خرابم هر روز آن پسر كثيف همسايه را كه مسبب اين بلاها بوده است مورد نفرين قرار مي دهم همين طور معلم كلاس دومم را كه مرتبا مرا تحقير و فلك مي كرد همين طور معلم رياضي اول دبيرستان كه بي شعور مرا در بين جمع خنگ صدا مي كرد ولي بدليل مظلوم بودنم هيچ گاه نه در خانه و نه در مدرسه صدايم در نمي آمد حتي از اظهار مخالفت با پدرم مي ترسم از نگاه غضب آلودش و همين طور در اجتماع ترس كتك خوردن دارم و ناخودآگاه بقيه را از نظر سني بزرگتر از خودم مي دانم ولي هميشه به خودم مي گويم تو حق نداري خود را از ديگران كتر يا بيشتر ببيني براي همين بعد از ده سال و با اصرار و تكه پراني هاي اطرافيان بالاخره به رفتن به كلاس رانندگي اقدام كردم.
    لطفا مرا از اين وضعيت رقت انگيز وسواس و بي اردگي و رخوت نجات دهيد ضمنا بدليل حضور طولاني مدت در دست شوئي علاوه بر قوس كمر نمي توانم بيشتر از 5 دقيقه وضوي خود را نگه دارم نماز جماعت كه برايم آرزويي شده است در كل با ديگران فرق دارم مثلا در ماه رمضان بالغ بر 7 بار در اين ماه جنب ميشوم و... . خواهشا سريعتر جواب دهيد و مرا نجات دهيد.



    با سلام در ذيل تمام مشكلاتم را كه از كودكي در زندگي ام ريشه دوانديده را براي شما شرح خواهم داد تا به ياري خدا و مشورت جناب عالي رفع و رجوع گردد

    مشكلات بنده درست از دوران كودكي تا سن 14 سالگي نشئت ميگيرد و از آن موقع به بعد تا به اين سن اوج ميگيرد بنده تا سن 14 سالگي دچار شب ادراري بودم لكن تا بدان سن نه مورد مداواي صحيح قرار گرفتم و افزون بر آن مدام مورد شماتت مادرم و تحقير و تخريب عزت نفس و اعتماد بنفس، غم هميشگي، ترس و رو آوردن به دروغ و پنهان كاري قرار گرفتم تا اين كه يك شب از اين ماجرا خشته شدم و نجس شدنم را بروز ندادم و از آن موقع شد كه عدم رعايت صحيح پاكي و نجسي در زندگي من شروع شد به طور مثال روي ديوار دست شوئي استمنا مي كردم و بعدها آن ديوار را رنگ زدند و با آن قلمو جاهاي ديگر خانه و از ان زمان وسواس در من شدت گرفت و در پس اين دروغ گويي و پنهان كاري در اوايل سن بلوغ بدليل متعصب و خشك بودن پدرم نماز مغربي را كه ساعت 10 شب شده بود و نخوانده بودم از ترس پدر كلا نمي خواندم و اين باعث نفوذ هر چه بيشتر شيطان در زندگي من شد.
    در انفوان نوجواني بدليل دوستان ناباب و تاكيد معلمان مدرسه بر عدم استمنا و هم جواري با همسايه اي كه پسر خبيثش ظهرها كه كوچه خلوت ميشد در ورودي خانه اش آلت خود را به من و دوستم نشان ميداد و ما را كه بي عقل و نادان بوديم به كنجكاوي سوق داد تا اين كه يك روز در حمام مشغول دست بازي با آلتم شدم و زمينه يك اعتياد ويران گر در من شكل گرفت كه گاه تا يك هفته جنب مي ماندم و نماز نمي خواندم و شايد در هفته بيش از دو بار استمنا مي كردم كه اين هم اكنون باعث كوچك شدن حجم بيضه و آلتم شده است و به خاطر استمناهاي پي در پي دچار وسواس شديدي در غسل كردن شدم و مدت طولاني را در دست شوئي سپري مي كردم كه اين حالا باعث قوس كمر بيش از اندازه ام شده است ؛ البته زمينه اين كار تنها عوامل مذكور نيست يادم مي آيد مادرم در كودكي مرا با برادر بزرگترم به حمام مي فرستاد كه موقع بيرون آمدن از مرا به طور شهوت انگيزي كه حالا آن را درك مي كنم مي بوسيد و اين باعث و زمينه ميلم به سكس با جنس موافق شد كه البته در سطح ملاعبه و شوخي بود.
    از ديگر مشكلاتم در كودكي عدم توجه در جمع هم سن و سالان و راه ندادن در فعاليت هاي اجتماعي هم چون فوتبال بود و هم چنين بسيار مرا مورد تمسخر قرار مي دادند كه باعث گوشه گيري و انزواي بنده شد.
    و اما مسئله وسواسم زماني در بزرگ سالي افزوني گرفت كه روزي روي كاناپه به خواب فرو رفتم و به هنگام بيداري دريافتم كه جنب شده ام و كاناپه نجس شده است لكن از روي شرم و با تكيه بر قضيه فقهي كه لازم نيست ديگران را از نجس بودن جائي مطلع سازيم چيزي به خانوداه نگفتم كه متاسفانه بعدها دريافتم كه چه اشتباه بزرگي انجام دادم چرا كه مدام روي آن مي نشينند عرق ميكنند و به جاهاي ديگر سرايت مي كند و با كهنه خيسي كه آن را تميز مي كنند جاهاي ديگر را نيز تميز مي كنند.
    تا 26 سالگي ديگر به ندرت استمنا مي كردم تا اين كه مجبور شدم براي عمل واريكوسل تست اسپرم بدهم كه دوباره مزه اين گناه اعتياد آور به يادم آمد ولي دست به اين كار نزدم بعد اتمام دوران خدمت سربازي به كاري فرهنگي رفتم ولي بدليل سهل انگاري هايم از كار بر كنار شدم و تا مدتي دچار حس افسردگي و سرخوردگي شدم چرا كه آزمون دفتر ازدواج را از دست داده بودم و 3 ماه بيشتر براي كانون وكلا وقت نداشتم تا اين كه گفتم امسال را براي تدريس زبان مي خوانم در عرض 2 ماه خودم را به سطح intermediate رساندم لكن با خريد اينترنت كم كم ارده ام تحليل رفت و كم كم رو به دانلود فيلم هاي پورنو آوردم و شبي دست به استمنا زدم و مني ام روي فرش ريخت كه وحشتناك ترين كابوس زندگي ام بود احساس كردم در آن شب چند سال پير شدم كه بعد از مدتي اينترنت را قطع كردم و بعد از مدتي اجبارا و بدليل از دست دادن اعتماد خانواده به پشت كارم اجبارا رو به پادوئي در شيرني فروشي آوردم كه بسيار از نظر روحي مرا تحت الشعاع قرار مي داد چرا كه با وجود كار طاقت فرسا و بيشتر از بقيه زير دست استاد كاري شده بودم كه دو سال از من كوچك تر بود لكن از نوجواني در اين كار بود و حالا براي خود خانه اي خريده بود و ماشيني داشت وي و ديگر همكارانم مرتبا مرا در ميان الفاظشان غير مستقيم پادو مي خواندند.
    با تعريفات دل آوري هاي جنسي استاد كارم مجددا رو به استمنا آوردم و 5 بار دست به اين كار شنيع زدم تا اين كه خرداد ماه امسال از اين كار به اميد مطالعه براي كانون وكلا بيرون آمدم لكن چند وقتيست كه مجددا بدليل خريد اينترنت و گوشي هوشمند غرق اين دنياي مجازي شده ام و از دنياي واقعي وا مانده ام تمام دوستانم چه كوچك تر و چه هم سننانم ازدواج كردند و اين موريانه ي مقايسه آن ها در مغز من شده است.
    در ادامه ديگر صفات مثبت و منفي خود و وضعيت خانواده ام را تشريح مي كنم:
    من فردي هستم به شدت مشتاق تغيير لكن اسير غولي به نام تنبلي و بي ارادگي هستم و داراي رفتارهاي متناقض مثلا علي رغم نماز اول وقت خواندن فيلم هاي زبان اصلي صحنه دار را مي بينم يا اين كه يك ماه پيش كتاب رساله دلگشاي عبيد زاكاني را به مدت 3 ساعت يك نواخت خواندم تا اين كه موقع مراجعه به دست شوئي دجار فوران مني شدم به شدت هم از نظر عاطفي و هم از نظر جنسي به ازدواج با يك دختر مومن و خوش اخلاق و زيبا اندام نيازمندم ولي خودم را مسئوليت ناپذير مي دانم به شدت بچه دوست دارم ولي با ديدن بيمار شدن و خرج هاي فرزند و همسر جا مي زنم يا با مشاهده رابطه برادرانم با همسرانشان كه مطيع محض آناند احساس ترس نسبت به ازدواج دارم يا برخوردهاي بد و البته عادي شده پدر و مادرم با يكديگر كه مدام مشغول مشاجره اند لكن به بنده اجازه حرف زدن نمي دهند و اصلا انگار من را ديوار فرض مي كنند و مي گويند شما به كارت برس و اصلا تاثيرات نامطلوب آن را بر من نمي بينند چون من بسيار زود رنج عاطفي عصبي هستم. همچنين بسيار حراف و مايل به اظهار فضل و انتقال اطلاعات هستم، تن پرور تنبل پرخور عاشق آشپزي و دچار ضعف اراده ام چند ماهيست دمبل و بارفيكس خريده ام ولي چند بار بيشتر با ان كار نكردم، بسيار زود باور و ساده لوحم زود قانع مي شوم خيلي وقت ها از حقم بدليل ترس از كتك خوردن سكوت كرده ام حتي چند سال پيش در شيريني فروشيي كار مي كردم و يكي از استاد كارهاي ان جا با پيامبر توهين كرد ولي من با بي غيرتي تمام كاري از دستم نيامد.همين طور بسيار خيال پرورم واقع گرا هستم لكن با وجود برنامه ريزي مرتب قادر به انجام آن نيستم نسبت به موفقيت ديگران حسادت مي ورزم
    احساساتي و رقيق القلبم بعضي شبها با بالشت صحبت هاي عاشقانه مي كنم و خودم را به تشك مي مالم اين حس تا چند سال پيش در من شديدتر بود به طوري كه حتما روز بعدش مقادير فراواني مني از دست مي دادم لكن هنوز هم همين طورم با اندك تفكر شهواني دچار نعوظ شده و شايد هفته اي سه بار مقادير فراواني مني از دست مي دهم.بديل نداشتن درآمد دچار خساست و حرص خوردن شده ام به شدت خودم را با ديگران مقايسه ميكنم و با فحش هاي ركيك مورد تحقير قرار مي دهم يادگيري ام كند است راحتتان كنم نزديك به چهل عادت ناپسند دارم كه الان به ياد ندارم و در كل خودم زا يك بيمار روان پريش مي دانم.
    در طول زندگي ام تا به حال كلا دو تا دوست هم سن و صميمي دارم كه يكي بسيار مثبت انديش و با ادب و آن يكي بسيار حراف و منفي باف و نا اميد و فحاش و فوق العاده عصبي ست كه رابطه خوبي با پدرش ندارد دچار بي خواي مزمن است است كه آن دومي بدليل اين كه از نوجواني با من بوده و همه جا ياورم بوده بهانه اي براي تركش ندارم.
    اما حسرت هاي زندگي ام كه عاملش خودم بودم اين هاست و با استادي در وقت كوشي آن فرصت ها را نابود ساختم از نوجواني تا به حال عاشق نقاشي، خطاطي، انيميشن، گرافيك بوده ام حتي مايل بودم به هنرستان بروم كه با مشورت غلط مشاور مدرسه، منصرف شدم. و از نظر خانواده پدرم كه با من دوست نيست و بسيار خشك مقدس است و مدام با گوشه و كنايه سعي در محكوم مردن من دارد و در كل به همراه مادرم اتحاد عجيبي در ديكتاتوري و تحقير من دارند ولي آن را كتمان مي كنند يادم نمي آيد تا به اين پدرم ما را به رستوران سينما يا شهربازي برده باشد كه البته بيشترش بدليل اين است كه پدرم سبزي كار بود و وقتش اجازه اين كارها را نمي داد و شايد مي خواست به ما بفهماند كه متوقع بار نياييم ولي من عاشق او و حتي مادرم كه مسبب اصلي وسواسي شدنم است و بارها در دلم هر روز به او فحش ركيك مي دهم هستم و از ديدن لبخند بر روي لبشان لذت مي برم عاشق اين هستم كه با مادرم قرآن كار كنم پدرم 69 ساله و دچار سياتيك است و مادرم 59 ساله و دچار ناراحتي قلبي و تيروئيد است كه بسيار غر غرو است ولي من بيشتر وقت ها ترس از دست دادن اين دو را دارم چون من فرزند آخرم دو برادرم و خواهرم ازدواج كرده اند و تنها من زندگي انگلي و سربار پدر و مادر را دارم احساس بي فايدگي ميكنم حتي از خدا علي رغم نماز خواندن و روزه گرفتنم شاكي ام و بارها به او نيز فحش داده ام و او را متهم به خودخواهي كرده ام و بارها به خودم گفتم اصلا آخرش كه چه اين بهشت و جهنم ابدي و بارها بدليل وسواسم و بي شغلي و بي همسري و نداشتن استقلال و ثروت و سرمايه در دلم به پدرم فحش داده ام كه چه لزومي داشت من را در سن 41 سالگي به وجود بياوري زندگي ام دچار تناقض عجيبيست به ظاهر مسلمانم عباداتم سرجايش است هر چند بالاي 33 هزار ركعت نماز قضا دارم عاشق هنر و فلسفه و ادبيات و عكاسي ( شش سال است دلي عكس مي اندازم ولي بدليل وضعيت بد مالي در افسوس يك دوربين حرفه اي ام بدون آن نمي ميميرم ولي اعصابم خراب است) آشپزي و عشق ورزيدنم ولي بدليل اين وسواس نمي دانم خود ساخته يا ديگران ساخته خرابم هر روز آن پسر كثيف همسايه را كه مسبب اين بلاها بوده است مورد نفرين قرار مي دهم همين طور معلم كلاس دومم را كه مرتبا مرا تحقير و فلك مي كرد همين طور معلم رياضي اول دبيرستان كه بي شعور مرا در بين جمع خنگ صدا مي كرد ولي بدليل مظلوم بودنم هيچ گاه نه در خانه و نه در مدرسه صدايم در نمي آمد حتي از اظهار مخالفت با پدرم مي ترسم از نگاه غضب آلودش و همين طور در اجتماع ترس كتك خوردن دارم و ناخودآگاه بقيه را از نظر سني بزرگتر از خودم مي دانم ولي هميشه به خودم مي گويم تو حق نداري خود را از ديگران كتر يا بيشتر ببيني براي همين بعد از ده سال و با اصرار و تكه پراني هاي اطرافيان بالاخره به رفتن به كلاس رانندگي اقدام كردم.
    لطفا مرا از اين وضعيت رقت انگيز وسواس و بي اردگي و رخوت نجات دهيد ضمنا بدليل حضور طولاني مدت در دست شوئي علاوه بر قوس كمر نمي توانم بيشتر از 5 دقيقه وضوي خود را نگه دارم نماز جماعت كه برايم آرزويي شده است در كل با ديگران فرق دارم مثلا در ماه رمضان بالغ بر 7 بار در اين ماه جنب ميشوم و... . خواهشا سريعتر جواب دهيد و مرا نجات دهيد.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    22028
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    1
    تشکر شده 24 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : وسواس

    عزیزم تو انقدر وسواست شدیده که الان متنو دوبار فرستادی!!!!از ترس اینکه مبادا پاک شه یا طرفت دو تا متن باشه حتما حتما بخونه!!!!
    مشکلاتت عدیدست درگیری خودت با خودت بیش از حد زیاده.مشکلاته تو به مرور توی 26سال شکل گرفته ورشد کرده وادامه داشته تا الان که به اینجا رسیده.
    تو حتما باید به روانشناس خوب وبعدم اگه صلاح دونست احتمالا به روانپزشک مراجعه کنی.
    مشکله تو با چهار خط مشاوره گرفتن حل نمیشه.
    گرفتاری تو در مدت زمانه زیادی به وجود اومده وتو خانوادت بر اثر ندانستنو سهل انگاری یاهر چیزی برا درمانه بیماریت کاری نکردین،بنابراین درمانت کمی زمان میبره واین طبیعی وعاقلانست و اگر خودت به صورت درست با پزشک همکاری کنی به نتیجه میرسی وگرنه که هیچ.
    هر چه سریع تر به روانشناس مراجعه کن عزیزم.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19366
    نوشته ها
    64
    تشکـر
    32
    تشکر شده 31 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : وسواس

    بنظر من شما به روانشناس مراجعه کن و مشکلاتتو همه رو بگو بهش. و اینکه کتاب هایی درباره موفقیت و اراده و تلاش بخون تا از تنبلیت کم شه و بتونی همکاری بیشتری با روانشناست داشته باشی و کارایی که ازت میخاد رو کامل انجام بدی .
    ایشالا که نتیجه می گیری
    امضای ایشان
    در کشور من مردان و زنان با چند خط عربی به هم محرم می شوند ، اما با یک دنیا عشق نه ...!

    ***************************

    در دنیایی که برای یک تکه سیب تمام بهشتیان زمین گیر شده اند ، چه انتظار غریبیست عدالت ....

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : وسواس

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    021-88422495
    021-88472864
    021-22689558
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وسواس فکری
    توسط kian30 در انجمن بیماریهای اعصاب و روان
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 10-06-2015, 07:08 PM
  2. بیماری وسواس
    توسط sepideh.t در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-29-2014, 01:39 AM
  3. وسواس فکری
    توسط shahla88 در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 12-14-2014, 12:41 AM
  4. وسواس فکری
    توسط 96310 در انجمن مشاوره پزشکی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-11-2014, 09:18 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد