نوشته اصلی توسط
zemzme
باسلام
من یه خانم 20 ساله هستم که یک سال و نیمه که ازدواج کردم .به گفته همسرم منو خیلی دوست داره ولی بارها اتفاق افتاده که من حس میکنم فقط برای اون وسیله ای برای رفع نیازش میباشم .دو باری باهاش دردو دل کردم و از اذیت و ازارای مادرش گفتم فقط گوش کردو چیزی نگفت حتی جلوی مادرشم نگرفت . بعد از اون هربار خواستم دردو دل کنم میگه همش از مادر بیچاره من مینالی مگه چیکارت کرده .با اینکه اذیتای مادرش و خواهر مجردشو میبینه ولی بازم طرف اونا رو میگیره .از این ناراحتم که ادعای منطقی بودن میکنه و توکتش نمیره که خودش بیمنطقه.
اینم بگم ک به دلیل وضعیت بد اقتصادی شوهرم مجبور به زندگی کردن با خانواده ی شوهرم هستیم.