نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: زندگی بین اقوام شوهر

1263
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23682
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    زندگی بین اقوام شوهر

    من حدود چهارساله که ازدواج کردم خانواده شوهرم 4 برادر ویک خواهر هستن که همه متاهل هستن. من عروس اخر خانواده هستم پدر شوهر ومادر شوهرمم سالهاست که فوت شدن. برادر شوهرام با اقوام ازدواج کردن یعنی خانمهاشون دخر دایی هاشون هستن که سالها زیادی عروسی کردن. من بین اونا غریبه هستم حالا مشکل من اینه هیچ کدومشون با من خوب نیستن ماهممون نوی ساختمون زندگی میکنیم خونه هامون مجزاست البته. وقتی من سروصدا میدم همشون با من برخورد میکنن ولی وقتی اونا صدا میدن چهار دیواری اختیاری. وقتی برام مهمون میاد کنترلم میکنن. یکی از جاری هام خیلی با شوهم شوخی زننده میکنه و جلو شوهرم منو دست میندازه. تحمل رفتارهاشون برام ممکن نیست.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23680
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    18
    تشکر شده 14 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه کم اوردم

    بهتره درباره این مسائل با شوهرت صحبت کنی تا توی جمع بهت خیلی احترام بزاره
    امضای ایشان
    به زندگی فکر کن!ولی برای زندگی غصه نخور. دیدن حقیقت است،

    ولی درست دیدن فضیلت!ادب خرجی ندارد ولی همی چیز را

    می خرد!با شروع هر صبح فکر کن تازه به دنیا امدی!

    مهربان باش و دوست بدار،شاید فردایی نباشد،

    شاید فردایی باشد، اما عزیزی نباشد

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : زندگی بین اقوام شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط بانو مریم نمایش پست ها
    من حدود چهارساله که ازدواج کردم خانواده شوهرم 4 برادر ویک خواهر هستن که همه متاهل هستن. من عروس اخر خانواده هستم پدر شوهر ومادر شوهرمم سالهاست که فوت شدن. برادر شوهرام با اقوام ازدواج کردن یعنی خانمهاشون دخر دایی هاشون هستن که سالها زیادی عروسی کردن. من بین اونا غریبه هستم حالا مشکل من اینه هیچ کدومشون با من خوب نیستن ماهممون نوی ساختمون زندگی میکنیم خونه هامون مجزاست البته. وقتی من سروصدا میدم همشون با من برخورد میکنن ولی وقتی اونا صدا میدن چهار دیواری اختیاری. وقتی برام مهمون میاد کنترلم میکنن. یکی از جاری هام خیلی با شوهم شوخی زننده میکنه و جلو شوهرم منو دست میندازه. تحمل رفتارهاشون برام ممکن نیست.

    دوست عزیز راه حلی که برای شما وجود داره اینه که بتونید با محبت کردن به نزدیکترین این خانواده ها اعتمادش رو جلب کنید و از

    تعداد افراد برخورد کننده کم کنید و سپس به ترتیب به پیش برید و طوری رفتار کنید که به شما علاقه مند شوند

    این روش جواب میده و نیاز به زمان داره ولی راه حل دیگه ای هم وجود داره که باید با همسرتون به نتیجه برسید و اونم دور شدن از جمع این خانواده

    و رفتن به خانه ای دیگره

    اگر مورد دوم جوابگو نباشه باید مورد اول رو پیگیری کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی بین اقوام شوهر

    خب هزیزم چرا شما سعی نمیکنی باهاشون روابط خوبی داشته باشی و اونها رو به خودت علاقمند کنی ؟
    اون برادرهاو خواهر مادر پدر ندارن .فقط خودشون برای همدیگه موندن .اگر بین شوهرت با اونها فاصله بندازی تنها میشه و ضررش رو فقط خودت میبینی .
    پس سعی کن با محبت با روابط دوستانه نظرشون رو نسبت به خودت عوض کنی .
    اونها سنشون بالاتره و مطمینا تجربیات خوبی دارن که میتونن در اختیارت بزارن پس بودن باهاشون بیشتر از ضرر به نفعت خواهد بود .فردا بچه دار میشی و بیشتر بهشون نیاز داری.سعی کن از دستپختشون تعریف کنی .بگی فلان غذاتونو خیلی دوست دارم .یا از نحوه تربیت بچه هاشون .باهمه این سیاست ها خودت رو وارد جمعشون کن و مطمین باش اگر حساس و ریزه گیر نباشی و با دید مثبت به قضایا و حرف ها نگاه کنی از این زندگی دور همی خیلی هم لذت خواهی برد .من الان تصور کردم جای شملا بودم خو ادمای با تجربه دورم بودن چقد میتونستم ازشون استفاده کنم ..ولی حیف که تنهام همیشه و دور از خانواده.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23682
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی بین اقوام شوهر

    تقریبا در تمام این 4 سال گذشته تلاش کردم مثلا میرفتم خونشون توی کارهاشون کمکشون کردم شام ناهار دعوتشون کردم یا براشون غذاهای که درست میکردم میفرستادم نتیجه این شد که در حد یه کلفت سقوط کردم بهم زنگ میزدن بیا ظرفامون بشور یا حالم خوب نیست بیا ناهار درست کن مهمونی دارم بیا کمک کن و.... منم به غرورم برخورد دیگه نرفتم وقتی غذا درست میکردم دستچختم مسخره میکردن واسه همین دیگه قید این خودشیرینی ها رم زدم. من مدرک لیسانس دارم ولی تمام افراد خانواده شوهرم سیکل پنج دبستان دارن مدام منو به خاطر مدرکم مسخره میکنن وقتی بخوان یه ادم بیکارو مثال بزنن منو مثال میزنن وبه بچه هاشون میگن مثل زن عمو میخوین بیکاربشین اون به هیچ جانرسید شمام نمیرسین. وقتی میرم سرکار بهم انگ خساست دنیا دوستی میزنن. ولی عملا سعی میکنن کاراهام تقلید کنن که بیشتر عصبی میشم.سعی میکنم بی تفاوت باشم ولی فقط بدتر میشم.

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی بین اقوام شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط بانو مریم نمایش پست ها
    تقریبا در تمام این 4 سال گذشته تلاش کردم مثلا میرفتم خونشون توی کارهاشون کمکشون کردم شام ناهار دعوتشون کردم یا براشون غذاهای که درست میکردم میفرستادم نتیجه این شد که در حد یه کلفت سقوط کردم بهم زنگ میزدن بیا ظرفامون بشور یا حالم خوب نیست بیا ناهار درست کن مهمونی دارم بیا کمک کن و.... منم به غرورم برخورد دیگه نرفتم وقتی غذا درست میکردم دستچختم مسخره میکردن واسه همین دیگه قید این خودشیرینی ها رم زدم. من مدرک لیسانس دارم ولی تمام افراد خانواده شوهرم سیکل پنج دبستان دارن مدام منو به خاطر مدرکم مسخره میکنن وقتی بخوان یه ادم بیکارو مثال بزنن منو مثال میزنن وبه بچه هاشون میگن مثل زن عمو میخوین بیکاربشین اون به هیچ جانرسید شمام نمیرسین. وقتی میرم سرکار بهم انگ خساست دنیا دوستی میزنن. ولی عملا سعی میکنن کاراهام تقلید کنن که بیشتر عصبی میشم.سعی میکنم بی تفاوت باشم ولی فقط بدتر میشم.


    خب عزیزم ؛با این اوصاف شما دوتاره داری ؛یا باز هم تلاش کنی بهشون نزدیک بشی و یا ازشون دور بشی ؛برای دور شدن هم باید خیلی محتاط باشی که از چاله تو چاه نیفتی :یعنی یک عمر سرکوفت همسرت روی سرت نباشه که تو نتونستی باهاشون بسازی و ...:به هارحال شاید اولش اینطوری نگه ولی به مرور به که احساس تنهایی کرد ممکنه بی منطق بشه و به رخت بکشه ،دور شدن هم نباید قطع ارتباط کردن باشه .بلکه فقط روابط کمتر بشه و به مثال دوری و دوستی

    در مورد نزدیک تر شدن هم میتونی با یه کدومشون یا حتی با بچه های یکدوم که باهاش نزدیک تری رابطت رو صمیمی تر کنی و ببینی نظر واقعیشون راجبت چیه و واقعا چه انتظاری ازت دارن و مشکلشون باهات چیه و چکار کنی که اذیتت نکنن وباهات خوب باشن .

    در نهایک اگر نتونستی این دو تا کار رو انجام بدی ؛خودت رو سنگین میگیری و کاری به کارشون نداشته باشی و باهمسرت هم صحبت کن که اگر خودش میخواد رفت و امد بیشتر داشته باشه مسیله ای نیست ولی تو کمتر رفت و امد میکنی و تحمل بعصی رفتارهاشون برات مسکله .با اعتماد به نفس باش و اجازه نده حرفاشون روت تاثیر بزاره و همیشه رو به جلو پیشرفت حرکت کن ..پیشرفت کاری درسی و کدبانوتر شدنو با سیاست تر شدن و همه جوره خصوصا همسر داری و اجازه نده کسی با تمسخرش تو رو ازرده کنه چون ممکنه اون فرد اصلا در حد تمسخر کردن نباشه .پس با یه پوزخند درونی از کنارش عبور کن .
    البته به همه راه حل ها فکر کن .

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی بین اقوام شوهر

    ...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد