همسرم 30 سالشه خودم 26 سالمه -هردوتامون لیسانس حسابداری هستیم-ازدواج سنتی داشتیم.
1-از لحاظ رابطه جنسی مشکلی نداریم تقریبا دو روز یا سه روز یکبار
2-ما تو شهرخودمون کار گیرمون نیومد شکر خدا اومدیم شیراز الان دوتامون سرکاریم ولی وقتی می خواییم بریم شهرخودمون دیدینی خانوادهامون اول بابد همیشه بریم خونه اونا عیدنوروز سیزده باید با خانواده اونا باشیم اخه مگه من گناه کردم که با ازدواج باید قید همه چی رو بزنم.باهاش صحبت کردم فایده ای نداشته.یه فکری کردم به نظر شما خوبه :::بعضی موقعه ها من تنها برم شهرمون وقتی که با هم میریم هرجا اون گفت بریم با همسرم باشم به نظر شما خوبه ؟؟؟؟ بعد اوایل ازدواج همون دوران عقد یه سری مشکلات بین خانواده من وهمسرم پیش اومد ولی همسرم کینه به دل گرفته همین اخلاق رو هم پدرشون داره کینه ای هستن
3- تا وقتی باهاش حرف میزنم یه مدت خوبه دوباره همون آش وهمون کاسه
4-خانوادش تاثیر چندانی ندارن همسرم ادم مستقل هستش ولی فقط به فکر خانوداه خودش هست که خانوادشون دور هم باشن میگه دختر ازدواج کرد باید بره طرف خانواده شوهرش مال خانواده شوهره
خیلی حرفای دیگه هست نمیشه همشو نوشت
ببخشید سوال میکنم
مشاوره تلفنی رایگاه هم هست ممنون