نمایش نتایج: از 1 به 27 از 27

موضوع: مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

2619
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Question مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    سلام
    من 23 سالمه دانشجوی کارشناسی هستم
    ببخشید که پستم خیلی طولانی شد
    من از روز اولی که اومدم دانشگاه با یکی از کارمندان مجرد دانشگاه 27 سالشه دوست شدم
    اون اول فقط میرفتم و کارهای کامپیوتریش رو انجام میدادم و بعد ها کم کم این رفت و امد هام زیاد شد
    و بعد از مدتی شمارشو از خودشون گفتم و تو برنامه های مسنجر با هم حرف میزدیم و عکس هاش رو واسم میفرستاد و این پیام ها مون روز به روز بیشتر و بیشتر میشد و هیچ وقت نوار ادب رو قطع نکردیم.
    موقع امتحانات هم کمک میکرد و هوامو داشت
    تا اینکه تقریبا هشت ماه گذشت و خیلی صمیمی شدیم
    بعد از این مدت من دیدم واقعا بدون اون نمیتونم سر کنم و بهش گفتم که بهت علاقه دارم و ایشون گفتن که این چیزی که میگی نمیشه و همکاران میفهمن و بد میشه و گفتن نمیتونم قبول کنم ولی اینم

    بگم که این اواخر همیشه میگفت و من همدمی ندارم و پیم ها تقریبا عاشقانه هم میفرستاد این بود که من هم پا پیش گذاشتم
    بعد از اون روز من پیام ها رو کم کردم و دو سه روز یک بار پیام میدادم و فقط احوالپرسی میکردم و چند روز بعد دوباره بهش گفتم و گفت که نمیتونم و من تو یک ماه دو سه بار بیشتر باهاش

    حرف نزدم چون احساسم بهش مثل قبل نبود و نمیتونستم اون حرفهای همیشگی رو باهاش بزنم
    تا اینکه تابستونتموم شد و من برگشتم دانشگاه و اومدم پیشش و کادو یه عروسک گربه واسش گرفتم چچون عاشق گربه هستش البته قبلا هم میرفتم بعضی وقتا یه هدیه هایی واسش میبردم
    اون روز مثل قبلا بودیم و منم خیلی خوشحال بودم وشب بهش پیام دادم و حرف میزدم گفت که کادو رو هنوز باز نکردم وقت نکردم ببخشید
    فرداش که بهش زنگ زدم دیگه جوابمو نداد و فرداش رفتم پیشش خیلی ناراحت بود و حرفی نمیزد منم اومدم بیرون و ده روز نرفتم پیشش و بعد رفتم و یه شاخه گل واسش گرفتم و رفتم و خیلی

    خوشحال شد و منم گفتم دیکه داستان اون قضیه تموم شده و دیگه درموردش حرف نزدم ولی بعد باز برگشتم خونه و بهش زنگ زدم جواب نداد و یه بار دیگه هم رفتم پیشش گفت نارات نیستم

    اشکال نداره
    ولی این دفعه اخر که رفتم با عصبانیت گفت چرا اینجا اومدی و موقعیت کاری منو خراب میکنی و ...
    و منم خیلی خیلی ناراحت شدم و به خودم قول دادم که دیگه نرم پیشش
    اما حالا دو هفته گذشته ولی هر روز حال و روزم بد تر از دیروزم میشه
    واقعا از زندگی زده شدم و حوصله هیچکس رو ندارم. نمیدونم چیکار کم
    الان فقط میخوام رابطمون مثل قبلا بشه فقط همین
    لطفا راهنماییم کنید
    ببخشید خیلی طولانی شد

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    من متوجه نشدم...شما 23 سالته و عاشق خانم 27 ساله شدی؟
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    بله متاسفانه

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    دوستان کسی نیست جواب بده؟

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    چرا اینجا کسی جواب نمیده!!!!!!!!!!!!!!
    اینقدر بیاحساس هستین

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16357
    نوشته ها
    486
    تشکـر
    301
    تشکر شده 249 بار در 171 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    ببین صبر داشته باشی دوستان میان جواب میدن

    شما اگه میخوای فقط رابطه دوستانه قبل رو داشته باشی باید یه مقدار زمان به طرف مقابل بدی...بخاطر کارا و حرفای اون بهش وابسته شدی و احساست فقط وابستگیه نه عشق...چون فاصله سنی هم دارین شاید اون خانم خواستگار داره یا کسی رفته راجبش گزارشی داده پس سعی کن یه مدت رفتارت کمتر محبت آمیز باشه..نه گل بخر نه هدیه..بزار ببین خودش بهت میگه یا نه..اگر نگفت رک ازش بپرس تا بتونی تکلیفتو با دلت روشن کنی

  7. کاربران زیر از sooshiyant بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    درست میفرمایید وابستگیه و الان من فقط میخوام این رابطه مثل قبل بشه همین
    الان دو هفته هستش نه رفتم پیشش نه باهاش حرف زدم
    نمیدونم الان چیکار کنم
    دی ماه هم تولدشه نمیدونم تا اون وقت صبر کنم یا زودتر برم؟؟؟

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21342
    نوشته ها
    122
    تشکـر
    57
    تشکر شده 58 بار در 43 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    سلام مطمئن باشید یک خانوم بی دلیل سرد نمیشه یا داره راست میگه و موقعیت شغلیش در خطره یا یه نفر توزندگیشه.در هر دو صورت کار اشتباهیه که شما دوباره به سمتش برید.با این کار اولا غرور خودتون زیر سوال میره دوما اگه به هر دلیلی دباره مثل قبل بشه شک نکنین شما نمیتونین مثل قبل باشین و بعد از ی مدت کمی ازش زده میشید و دوباره همین اشو همین کاسه.بهترین کار اینه که صبر کنین حداقل تا روز تولدش اگه تا اون موقع از طرف خانوم چیزی گفته نشد شما برای تولش تبریک بگید و همه چیو فراموش کنین.شما ت اون موقع خیلی کارا هس که میتونین انجام بدین و سرگرم بشین.موفق باشید

  10. کاربران زیر از fati76 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    باشه صبر میکنم تا روز تولدش
    دوستان دیگه لطفا کمک کنید

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18924
    نوشته ها
    94
    تشکـر
    24
    تشکر شده 43 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نظر من اينه كه بيخيال اين طرف شو اخرش عمرت و وقتته كه هدر ميشه و به نتيجه اي هم نخواهي رسيد

  13. کاربران زیر از ali_yas19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    23653
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    0
    تشکر شده 11 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    ب نظر من هم بهتره ک فراموشش کنی.چون شما هر چقدر هم ک همدیگرو دوست داشته باشید و بخواید با ه ازدواج بکنید به خاطر اینکه اون سنش از تو بالاتره دچار مشکل میشی.همین الان هم ک من داشتم حرفات رو مخوندم احساس کردم اون واقعا به تو یک حس مادرانه داره.مطمئن باش کسی ک از تو 4 سال بزرگتره در آینده نمیتونه اون چیزی باشه ک تو میخواستی.پس بهتره از زندگیت و فکرت بیرونش کنی و دنبال کسی باشی ک بتونه زندگیتو بسازه.

  15. کاربران زیر از hila18 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    شما درست میگین حرف شما متینه ولی اینی که شما میگید گفتن اسونه
    چون من اونو هر روز میبینم و نمیتونم
    همش با خودم میگم که دیگه نمیرم طرفش و به جنبه های منفیش فکر میکنم ولی فرداش همش یادم میره

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    22523
    نوشته ها
    36
    تشکـر
    6
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    واسه کسی بمیر که برات تب کنه

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    واسه این نمیخوام تموم بشه چون اون واقعا اینجوری نبود

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    دل کندن خیلی سخته ، ولی باید دل بکنی ، یه چیزی هم بگم ، هیچ پسری نمیتونه با یه دختر دوست معمولی باشه ، بدون شک بعد از مدتی بهش حس صمیمیت و حس بیشتر از یه دوستی معمولی پیدا میکنه و سریع وابسته میشه ، ولی دختر ها میتونن با پسر ها دوست معمولی باشن و بهش حس پیدا نکنن . اینو یادت باشه همیشه ، البته نه همه ولی اونقدر این اتفاق زیاد میفته و افتاده که میشه یه جورایی به همه تعمیمش داد .

    این رابطه غلطه داداش ، ازدواج هم بکنید 20 سال دیگه به دلیل اینکه خانم ها زودتر قوای جنسیشون فروکش میکنه به مشکل بر میخوری و رابطتون خیلی خیلی سرد میشه + توی خونواده های ایرانی یه چیزی هست به اسم فضولی ! شما اگه ازدواج کنید از روز ازدواجتون تا آخر عمرتون زنهای فامیل برات حرف درست میکنن و میگن دختره خرش کرده ، شــــــــــــــــک نکن ، بعدشم با فشارهایی که به خودتو و مادرت و خونوادت میارن کاری میکنن که ولش کنی ، مگه اینکه کلن محل زندگیت را عوض کنی و با همه قطع رابطه کنی که فکر نمیکنم ارزششو داشته باشه ، تفاوت سنیتون زیاده

  20. کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    والا حرفت کاملا درسته و نمیدونم چی بگم
    سعی خودم رو میکنم

  22. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    دوستان من بخوام همون رابطه قدیمی رو دوباره زنده کنم باید چیکار کنم
    دیگه هم از عشق و عاشقی هیچ حرفی نمیزنم فقط راهنماییم کنید همه چیز درست بشه

  23. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16374
    نوشته ها
    164
    تشکـر
    23
    تشکر شده 101 بار در 69 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad00 نمایش پست ها
    دوستان من بخوام همون رابطه قدیمی رو دوباره زنده کنم باید چیکار کنم
    دیگه هم از عشق و عاشقی هیچ حرفی نمیزنم فقط راهنماییم کنید همه چیز درست بشه
    ببین من کاملا درکت می کنم
    چقدر با خوندن تاپیکت حس همدردی بهم دست داد و ناراحت شدم و بغض کردم
    این درست بر عکس اتفاقیه که برای خود من افتاد - یه آقایی که سه سال از من کوچیکتره به من علاقمند شد و اونقدر ابراز عشق کرد و اونقدر خوب و مهربون و با احساس و متین و باشخصیت بود که متاسفانه این حس دو طرفه شد. البته اون دانشجو نیست. شاغله و واقعا هم قصدش ازدواج فوری بود.
    من اول که فهمیدم سنش از من کمتره حسم بهش خواهر بزرگ یا یه همچین چیزی بود و بچه حسابش می کردم اما متاسفانه با اصرار های اون که اصلا این اختلاف سنی رو نمیدید و به نظرش من کاملا کوچولو بودم این دیدگاهمو تغییر دادم و به اون دیدی که اون نگاه می کرد منم نگاه کردم ولی در همه حال می دونستم که هرگز ازدواجی در کار نخواهد بود چون هرگز نمی تونستم خودمو راضی به این کار کنم و خانواده خودم و اون هم مطمئن بودم که چندان راضی نمیشن به این ازدواج.
    الان حس تورو درک می کنم که میگی میخوام عادی بشه و رابطه مثل گذشته بشه اما اینو بپذری که حداقل الان که تو این حرفا رو زدی و این احساسا رو پیدا کردی مطمئن باش که الان نمیشه که همه چی یهو دوباره عادی بشه. می دونم تو وابسته شدی وای اون خانوم اصلا فکرشو نمی کرد که تو وابسته بشی و بهش همچین حسی پیدا کنی. می دونی. اون خانوم مثل من تسلیم اون حسی که بهت گفتم نشده و هنوز به تو به چشم یه پسر کوچیکتر نگاه می کنه. یه دوست اجتماعی و ... الانم یا تو محل کار براش بد شده یا اینکه خودش از اینکه تو عاشقش شدی عذاب وجدان گرفته و الان خودشو سرزنش می کنه که با احساسات یه پسر کمسنتر از خودش بازی کرده و داره سعی می کنه این حسا رو توی قلب تو از بین ببره.
    به نظر من اگه می خوای روابط مثل قبل عادی بشه باید اون آدم واقعا تو قلبتم مثل قبل عادی بشه و اون اینو حس کنه که دیگه بهش احساس نداری. واسه این کار چاره ای نداری جز اینکه واقعا یه مدت بیخیالش بشی و فراموشش کنی. سعی کن دانشگاه که میری اصلا سمت دفتری که اونجا کار می کنه نری و نبینیش و کاملا امید رسیدن بهشو تو قلبت از بین ببر. اصلا حتی به تولدشم فکر نکن. اصن تولدشو فراموش کن. مطمئن باش اون از اینکه بفهمه اونقدر نسبت بهش عادی هستی که تولدشو فراموش کردی یا اصن تاریخ تولدشو نمی دونستی خیلی خوشحالتر میشه تا اینکه بری با پول دانشجویی براش کادو بگیری و تولدشو تبریک بگی. اینکار و بکنی خیلی معذب میشه و عذاب وحدان میگیره تازه عزت نفسشم زیر سوال میره که هه منو نیگا! هرچی بچه مچه ست عاشق من میشه اونوقت اونایی که باید عاشقم بشن نمیشن؟ و اذیت میشه. به نظر من اگه این کاری رو که گفتم بکنی یعنی سعی کنی اصن نبینیش و هرچی که تورو یاد اون میندازه از جلو دیدت خارج کنی و سعی کنی خودتو با درس و ورزش و دوستات و کارای دیگه سرگرم کنی و یعی کنی از بین دخترای همکلاسیت یا دخترایی که از نظر سن و شرایط به تو میخورن آشنا بشی و بهشون علاقمند بشی کم کم این حس غلط از سرت می افته و دیگه حتی دنبال عادی شدن روابطت با اونم نمیگردی و می خندی به این حست. فقط اینم بگم که الان تو وابسته ای اون نه. دنبال این نباش که اونم وابسته کنی چون اونم داغون میشه و راهتون به جایی نمیرسه و مثل ما بازم تهش جداییه.
    امضای ایشان
    ... من ندیدم بیدی
    سایه اش را بفروشد به زمین
    رایگان می بخشد
    نارون، شاخه ی خود را به کلاغ ...

  24. کاربران زیر از yalda_arezou بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    درست میفرمایید ممنون
    الان من همین کارو کردم و سه روز دیگه میشه یک ماه که ندیدمش و نرفتم پیشش
    بخدا دیگه نمیتونم و میخوام تو همین هفته برم و باهاشون صحبت کنم
    لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم و چی بهشون بگم
    فقط اگر لطف کنید که زودتر کمکم کید خیلی ممنون میشم. ببخشید

  26. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24611
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    727
    تشکر شده 634 بار در 364 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad00 نمایش پست ها
    دوستان من بخوام همون رابطه قدیمی رو دوباره زنده کنم باید چیکار کنم
    دیگه هم از عشق و عاشقی هیچ حرفی نمیزنم فقط راهنماییم کنید همه چیز درست بشه
    سلام دوست عزیز

    من حرفای شما رو خوندم ، و جواب دوستان عزیز رو

    ببنین این رابطه از اساس اشتباه بوده، حالا شما چه بخواین قبول کنین و چه قبول نکنین

    بقول فروید: عشق تغییرات هورمونی بدنه، پس انقد خودتو با این موضوع درگیر نکن

    خانوما اصولا با حرف زدن و محبت کردن جذب مردا میشن ، برخلاف اونچه که مردا از طریق چشم عاشق میشن

    وقتی حرفای شما کارکرد نبوده، یا این خانوم واقعا نگران شرایط شغلی خودشون هستن یا شرایطی دارن که دوس ندارن شما بدونین یا اینکه یه نفر دیگه توو زندگیشون هست

    وقتی واستون دارن بهونه میارن، پس دیگه اصرار نکنین

    بله درست نیست انقد وارد یه محیط اداری ایشون بشین

    سعی کنین حالا انقد این حالت درونیتون بیشتر نشده، دست از این کارتون بکشین

    هر چه زودتر بهتر

    چون این علاقه بی پایان خوب خواهد بود

    از غیب نمیگم، دارم از حرفای خودتون به این نتیجه میرسم

    پس دنبال فارغ شدن باشین تا عاشق شدن

    موفق و موید باشین

  27. کاربران زیر از nepo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nepo نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    من حرفای شما رو خوندم ، و جواب دوستان عزیز رو

    ببنین این رابطه از اساس اشتباه بوده، حالا شما چه بخواین قبول کنین و چه قبول نکنین

    بقول فروید: عشق تغییرات هورمونی بدنه، پس انقد خودتو با این موضوع درگیر نکن

    خانوما اصولا با حرف زدن و محبت کردن جذب مردا میشن ، برخلاف اونچه که مردا از طریق چشم عاشق میشن

    وقتی حرفای شما کارکرد نبوده، یا این خانوم واقعا نگران شرایط شغلی خودشون هستن یا شرایطی دارن که دوس ندارن شما بدونین یا اینکه یه نفر دیگه توو زندگیشون هست

    وقتی واستون دارن بهونه میارن، پس دیگه اصرار نکنین

    بله درست نیست انقد وارد یه محیط اداری ایشون بشین

    سعی کنین حالا انقد این حالت درونیتون بیشتر نشده، دست از این کارتون بکشین

    هر چه زودتر بهتر

    چون این علاقه بی پایان خوب خواهد بود

    از غیب نمیگم، دارم از حرفای خودتون به این نتیجه میرسم

    پس دنبال فارغ شدن باشین تا عاشق شدن

    موفق و موید باشین
    من خودم به این نتیجه رسیدم که واقعا به درد هم نمیخوریم(منظورم برای زندگیه) و واقعاا اصلا به این فکر نبودم که یه روزی برسه و این پیشنهاد رو بهشون بدم و خیلی پشیمون هستم. بخدا اصلا نمیدونم اون روز چرا این حرف از دهنم در اومد. من همیشه با خودم میگفتم که ما فقط دو تا دوست معمولی بودیم و هستیم و بخوام هم بهش نمیرسم. و از روز اشناییمون تا حالا به فکر عاشقی با ایشون نبودم و نیستم فقط اون روز ننمیدونم چرا این حرفو زدم. الانم یه وابستگی شدید بهش پیدا کردم واسه همین میخوام دوباره برگرده (من یک بار عاشق شدم و الان سه ساله که جدا شدیم و نه رفتم پیشش و نه ازش خبر دارم و بعد از اون دوست نداشتم با هیچ دختری باشم و واقعا این سه سال با هیچ کس نبودم و فکر نکنم هیچ کسی اینایی که من کشیدم رو تجربه کرده باشه)
    الان منم که نمیخوام یه رابطه عاشقانه رو باهاشو شروع کنم. فقط میخوام این دلخوری ها بره و حداقل یه سلام احوالپرسی بینمون بمونه و دو سه هفته یه بار بشه چند دیقه باهم باشیم و همین
    قبلا هم گفتم بخدا دیگه هیچ وقت یک کلمه درمورد عشق و عاشقی باهاشون حرف نمیزنم فقط اینجوری تموم نشه

  29. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24611
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    727
    تشکر شده 634 بار در 364 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad00 نمایش پست ها
    من خودم به این نتیجه رسیدم که واقعا به درد هم نمیخوریم(منظورم برای زندگیه) و واقعاا اصلا به این فکر نبودم که یه روزی برسه و این پیشنهاد رو بهشون بدم و خیلی پشیمون هستم. بخدا اصلا نمیدونم اون روز چرا این حرف از دهنم در اومد. من همیشه با خودم میگفتم که ما فقط دو تا دوست معمولی بودیم و هستیم و بخوام هم بهش نمیرسم. و از روز اشناییمون تا حالا به فکر عاشقی با ایشون نبودم و نیستم فقط اون روز ننمیدونم چرا این حرفو زدم. الانم یه وابستگی شدید بهش پیدا کردم واسه همین میخوام دوباره برگرده (من یک بار عاشق شدم و الان سه ساله که جدا شدیم و نه رفتم پیشش و نه ازش خبر دارم و بعد از اون دوست نداشتم با هیچ دختری باشم و واقعا این سه سال با هیچ کس نبودم و فکر نکنم هیچ کسی اینایی که من کشیدم رو تجربه کرده باشه)
    الان منم که نمیخوام یه رابطه عاشقانه رو باهاشو شروع کنم. فقط میخوام این دلخوری ها بره و حداقل یه سلام احوالپرسی بینمون بمونه و دو سه هفته یه بار بشه چند دیقه باهم باشیم و همین
    قبلا هم گفتم بخدا دیگه هیچ وقت یک کلمه درمورد عشق و عاشقی باهاشون حرف نمیزنم فقط اینجوری تموم نشه
    به نظر من شما باید یه مدت ازشون دور باشین که اون حس وابستگی که شما بهشون دارین از بین بره

    حداقل یه مدتی که خودتون رو پیدا کنین

    بعد اینکه حالتون سرجاش اومد میتونین باهاشون عادی صحبت کنین

    عادی صحبت کردن فک نکنم مشکلی داشته باشه( هرچند دلیلی نداره یه آقا بخواد با یه خانوم که باهاشون کاری نداره حرف بزنه)

    ولی باید اول از همه این طرز فکر رو از خودت دور کنی( منظورم اون وابستگی و دوس داشتنه)

    وقتی از خودتون دور کردین اونوقته که واستون عادی میشه و میتونین راحت باهاشون حرف بزنین

    مشکل اون طرز فکر شماست

    اون حل شه بقیه شم حل میشه
    امضای ایشان
    زندگی تو فقط در خدا خلاصه کن

  30. کاربران زیر از nepo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    چشم دستتون درد نکنه
    الان من مرحله اول رو رفتم. یعنی یک ماه و چنند روزه باهاشون حرف نزدم و از نزدیک هم ندیدمش
    حالا چجوری بهش ثابت کنم که دیگه اون فکر و خیال ها تموم شده

  32. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nepo نمایش پست ها
    به نظر من شما باید یه مدت ازشون دور باشین که اون حس وابستگی که شما بهشون دارین از بین بره حداقل یه مدتی که خودتون رو پیدا کنین بعد اینکه حالتون سرجاش اومد میتونین باهاشون عادی صحبت کنین عادی صحبت کردن فک نکنم مشکلی داشته باشه( هرچند دلیلی نداره یه آقا بخواد با یه خانوم که باهاشون کاری نداره حرف بزنه) ولی باید اول از همه این طرز فکر رو از خودت دور کنی( منظورم اون وابستگی و دوس داشتنه) وقتی از خودتون دور کردین اونوقته که واستون عادی میشه و میتونین راحت باهاشون حرف بزنین مشکل اون طرز فکر شماست اون حل شه بقیه شم حل میشه
    چشم دستتون درد نکنه الان من مرحله اول رو رفتم. یعنی یک ماه و چند روزه باهاشون حرف نزدم و از نزدیک هم ندیدمش حالا چجوری بهش ثابت کنم که دیگه اون فکر و خیال ها تموم شده

  33. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24611
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    727
    تشکر شده 634 بار در 364 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad00 نمایش پست ها
    چشم دستتون درد نکنه الان من مرحله اول رو رفتم. یعنی یک ماه و چند روزه باهاشون حرف نزدم و از نزدیک هم ندیدمش حالا چجوری بهش ثابت کنم که دیگه اون فکر و خیال ها تموم شده
    خب وقتی این کار رو انجام دادین دیگه احتیاجی ب اثبات نیست

    میتونین خیلی عادی رفتار کنین

    مث قبل

    یه مدت این روند رو ادامه بدین ک هیچ حسی ب ایشون ندارین

    این خانوم هم دستشون میاد ک شما حسی بهشون ندارین
    امضای ایشان
    زندگی تو فقط در خدا خلاصه کن

  34. کاربران زیر از nepo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nepo نمایش پست ها
    خب وقتی این کار رو انجام دادین دیگه احتیاجی ب اثبات نیست

    میتونین خیلی عادی رفتار کنین

    مث قبل

    یه مدت این روند رو ادامه بدین ک هیچ حسی ب ایشون ندارین

    این خانوم هم دستشون میاد ک شما حسی بهشون ندارین
    باشه ممنون از کمکتون
    مرسی

  36. کاربران زیر از mohamad00 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24007
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    8
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل روحی و عشقی بزرگی حوردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط yalda_arezou نمایش پست ها
    ببین من کاملا درکت می کنم
    چقدر با خوندن تاپیکت حس همدردی بهم دست داد و ناراحت شدم و بغض کردم
    این درست بر عکس اتفاقیه که برای خود من افتاد - یه آقایی که سه سال از من کوچیکتره به من علاقمند شد و اونقدر ابراز عشق کرد و اونقدر خوب و مهربون و با احساس و متین و باشخصیت بود که متاسفانه این حس دو طرفه شد. البته اون دانشجو نیست. شاغله و واقعا هم قصدش ازدواج فوری بود.
    من اول که فهمیدم سنش از من کمتره حسم بهش خواهر بزرگ یا یه همچین چیزی بود و بچه حسابش می کردم اما متاسفانه با اصرار های اون که اصلا این اختلاف سنی رو نمیدید و به نظرش من کاملا کوچولو بودم این دیدگاهمو تغییر دادم و به اون دیدی که اون نگاه می کرد منم نگاه کردم ولی در همه حال می دونستم که هرگز ازدواجی در کار نخواهد بود چون هرگز نمی تونستم خودمو راضی به این کار کنم و خانواده خودم و اون هم مطمئن بودم که چندان راضی نمیشن به این ازدواج.
    الان حس تورو درک می کنم که میگی میخوام عادی بشه و رابطه مثل گذشته بشه اما اینو بپذری که حداقل الان که تو این حرفا رو زدی و این احساسا رو پیدا کردی مطمئن باش که الان نمیشه که همه چی یهو دوباره عادی بشه. می دونم تو وابسته شدی وای اون خانوم اصلا فکرشو نمی کرد که تو وابسته بشی و بهش همچین حسی پیدا کنی. می دونی. اون خانوم مثل من تسلیم اون حسی که بهت گفتم نشده و هنوز به تو به چشم یه پسر کوچیکتر نگاه می کنه. یه دوست اجتماعی و ... الانم یا تو محل کار براش بد شده یا اینکه خودش از اینکه تو عاشقش شدی عذاب وجدان گرفته و الان خودشو سرزنش می کنه که با احساسات یه پسر کمسنتر از خودش بازی کرده و داره سعی می کنه این حسا رو توی قلب تو از بین ببره.
    به نظر من اگه می خوای روابط مثل قبل عادی بشه باید اون آدم واقعا تو قلبتم مثل قبل عادی بشه و اون اینو حس کنه که دیگه بهش احساس نداری. واسه این کار چاره ای نداری جز اینکه واقعا یه مدت بیخیالش بشی و فراموشش کنی. سعی کن دانشگاه که میری اصلا سمت دفتری که اونجا کار می کنه نری و نبینیش و کاملا امید رسیدن بهشو تو قلبت از بین ببر. اصلا حتی به تولدشم فکر نکن. اصن تولدشو فراموش کن. مطمئن باش اون از اینکه بفهمه اونقدر نسبت بهش عادی هستی که تولدشو فراموش کردی یا اصن تاریخ تولدشو نمی دونستی خیلی خوشحالتر میشه تا اینکه بری با پول دانشجویی براش کادو بگیری و تولدشو تبریک بگی. اینکار و بکنی خیلی معذب میشه و عذاب وحدان میگیره تازه عزت نفسشم زیر سوال میره که هه منو نیگا! هرچی بچه مچه ست عاشق من میشه اونوقت اونایی که باید عاشقم بشن نمیشن؟ و اذیت میشه. به نظر من اگه این کاری رو که گفتم بکنی یعنی سعی کنی اصن نبینیش و هرچی که تورو یاد اون میندازه از جلو دیدت خارج کنی و سعی کنی خودتو با درس و ورزش و دوستات و کارای دیگه سرگرم کنی و یعی کنی از بین دخترای همکلاسیت یا دخترایی که از نظر سن و شرایط به تو میخورن آشنا بشی و بهشون علاقمند بشی کم کم این حس غلط از سرت می افته و دیگه حتی دنبال عادی شدن روابطت با اونم نمیگردی و می خندی به این حست. فقط اینم بگم که الان تو وابسته ای اون نه. دنبال این نباش که اونم وابسته کنی چون اونم داغون میشه و راهتون به جایی نمیرسه و مثل ما بازم تهش جداییه.
    یلدا خانوم صندق پیام هاتون پر شده
    نمیشه پیام فرستاد براتون
    اگه میشه لطف کنید یکم خالیش کنید
    ببخشید

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد