نمایش نتایج: از 1 به 17 از 17

موضوع: عدم توجه به نیازها

2116
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    عدم توجه به نیازها

    سلام خسته نباشید این مشکلی که میخوام ذکر کنم میدونم که از نظرشما مشکلی نیست امابرای من یه نارضایتی عمیق به وجود اورده.من کلا ادمیم اهل تفریح خیلی از گردش خوشم میاد اما شوهرم فقط اویل عقد اینجوری بود هرهفته منو میبرد بیرون اما بعدش گفت نه بسه دیگه!گفت زن نگرفتم برای بیرون و اینا.بعدم کعروسی کردیم جزمسافرت ماه عسل جایی نرفتیم .هرچی بهش میگم جمعه ها دلم میگیره گوش نمیده البته الان حق میدم چون زیر بلر بدهیه اما بهش میگم همه مردم بدهی دارن خوشی نمیکنن دیگه یه بیرون رفتن بیشتراز سی چهل تومن تموم نمیشه ک اونم هفته ای یه بار .میگه تو درک نداری تو وضعیت بدیم ولس خداشاهده این از وقتی عقدکردیم میگه تو وضعیت بدیم همش حرص پوله احساس میکنم همش میخواد جمع کنه ک قبلا ففیر بودن .از این اخلاقش بدم میاد هر وقتم بهش میگم دعوا میکنه شدید.پول بهم میده چیزی کم نداریم ولی اخه تفریح چی همیشه باید توخونه بمونیم کلا از بیرون رفتن خوشش نمیاد میگه فقط جمع.حتی تعطیلات هم میریم پیش خونوادش اما اونجا بهم خوش نمیگذره همش هرجامیریم میان وزبونشونم بامن فرق داره همش به اون زبون حرف میزنن.نمیدونم چکارکنم اما سه ماهه عروسی کردم ولی ما اصلا خوشب نداریم بهم میگه بچه اما چرا بچه داربشم بهش میگم هنوز هیچ کاری نکردیم هیچ خوشی نکردیم دعوا میکنه میگه اهل زندگی نیستی .میگم برم خونه مادرم هفته ای یه بارنمیذاره میگه به اینجا باید عادت کنی .کلا انگار میخاد عوضم کنه .سردم کرده خودشم فهمیده اما فقط غرغرمیکنه دوست ندارم باهاش زیاد گرم باشم اخه به نیازام توجه نداره.به نظرتون تقصیرمنه یا ایشون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    اول اینارو بگو :

    شغل همسرت چیه :

    درآمدش چقدره :

    خونتون اجاره هستش یا مال خودتونه :

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    اول اینارو بگو :

    شغل همسرت چیه :

    درآمدش چقدره :

    خونتون اجاره هستش یا مال خودتونه :
    شغلش فنی درامدی ک داره خوبه اما مانند بعضی کارهای ازاد گاهی هم چند روزی بیکاره وقتی بیکاره همش بحث میکنه میگه کارنکنم مریضم میگه میبینی کار ندارم کم خرج کن سرکارم ک میره سرش به کارگرمه از هیچی کم نمیذاره فقط تفریح.یک کار ک بگیره یه تومن نصیبش میشه درماه ممکنه چندتا کاربهش بخوره.زمین داره .خونه داره یه خونه دیگم با وام برداشت البته محله هاش خوب نیستن تو خونه اجاره ای میشینیم چون ازاون خونه های خودش خوشم نمیاد.ماشینشم داره کلا ما داریم اما عین ندارها زندگی میکنیم .همیشه میگه ندارم میگه الان جوونم میتونم جمع کنم فردا پیر شم توانایی کارندارم راستی زمینش توی شهرستانه.
    ویرایش توسط fereshteh.k.m.i : 11-18-2015 در ساعت 12:55 PM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    اول اینارو بگو :

    شغل همسرت چیه

    درآمدش چقدره :

    خونتون اجاره هستش یا مال خودتونه :
    میگه خونه خوب میخوام بسازم .ماشین بهتر میخوام بگیرم نمیاد بریم جای بهتر خونه بخریم .میگه اینجا اشنا زیاد دارم ادم بدی نیست ها فقط طرز فکرش بامن فرق داره انگار دوست نداره چیزای خوب داشته باشه یا انگار ظاهربراش مهم نیست لباس برای خودش کم میخره خوب هست تیپش ها اما زیاد نمیخره کلا بامن فرق داره من میگم ادم باید ظاهرش و حفظ کنه.اون نمیخواد از برادرام کمتر باشه اخه وضعشون خوبه .نمیدونم چرا تا امیدم احساس میکنم این حق من نبود من لیسانس دارم اون زیردیپلمه و عروسیم تو شهرستان بود تالار نگرفتم بخاطر مهمون زیاد به اینا فکرمیکنم تا امید میشم.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    ببین بعضی از ما آقایون متاسفانه دیدمون اینه الان جوونم 30 سالمه 25 سالمه بیخیال تفریح و گردش و مسافرت میشم هی کار میکنم هی سختی میدم به خودم وقتی خوب جمع کردم حالا به یه درآمد ثابت 6.7 میلیون در ماه رسیدم با خونه و ماشین خوب و حساب بانکی درست حسابی خب دیگه کار نمیکنم اینبار شروع میکنم به تفریح گردش ولی اشتباهشون اینه که نفهمیدن تو ایران دارن زندگی میکنن تو کشوری که ملتش تا 10.15 سال پیش با ماهی یه میلیون نیمه اشرافی زندگی میکردن ولی الان با ماهی یه میلیون یه زندگی خیلی متوسط باید داشته باشی.این دید زمانی درست از آب در میاد که تو کشوری باشی که اقتصادش الان یه طور باشه 20.30 سال دیگه هم همینطوری باشه ذره ای ت************ نخوره ولی نه مثل اقتصاد و جامعه ما که طرف نه تفریحی انجام میده نه گردشی هی کار کار پول جمع کردن از زندگیش هیچ لذتی نمیبره بعد از 20.30 سال میبینه شده 40.50 سالش کل پولی که این جمع کرده باهاش میشه حالا یه ماشین خرید و ارزش پولش از دست رفته.
    =====================================
    دوم اینکه اگه یکی این دیدگاه را داره نباید ازدواج کنه باید بگه آقا من دیدگاهم اینه خودمم و خودم و خودم کسی تو زندگیم نیست ولی وقتی ازدواج میکنی و دختر مردم را میاری تو خونت نباید بهش ظلم کنی و مجبورش کنی مثل دیدگاه خودت زندگی کنه .ببخشید چه تضمینیه که آقایی که هی الان کار کار کار و همسرشو تو خونه نشونده عمرش قد بده بتونه آسایش را حس کنه بعد از کار کار کار؟؟؟ پس الان باید از لحظه لحظه زندگیش استفاده کنه اگه 50 درصد زندگیشو کار میکنه 50 درصدشم استراحت کنه
    ===========
    سوم اینکه از صحبتاتون فهمیدم برونگرا هستید و همسرتون درونگرا یکی از بزرگترین اشتباهات جوونا اینه میرن با نقطه مخالفشون از نظر حسی ازدواج میکنن

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    میگه خونه خوب میخوام بسازم .ماشین بهتر میخوام بگیرم نمیاد بریم جای بهتر خونه بخریم .میگه اینجا اشنا زیاد دارم ادم بدی نیست ها فقط طرز فکرش بامن فرق داره انگار دوست نداره چیزای خوب داشته باشه یا انگار ظاهربراش مهم نیست لباس برای خودش کم میخره خوب هست تیپش ها اما زیاد نمیخره کلا بامن فرق داره من میگم ادم باید ظاهرش و حفظ کنه.اون نمیخواد از برادرام کمتر باشه اخه وضعشون خوبه .نمیدونم چرا تا امیدم احساس میکنم این حق من نبود من لیسانس دارم اون زیردیپلمه و عروسیم تو شهرستان بود تالار نگرفتم بخاطر مهمون زیاد به اینا فکرمیکنم تا امید میشم.
    عزيزم بايد خوشحال باشي شوهرت به فكر زندگي و ساختنشه و مرد كاريه هستن كسايي كه از صبح تا شب تو خونه ميخابن زناشون ميرن سر كار قدر شوهرت رو بدون و سر چيزهاي الكي دعوا راه ننداز اگر بيرون نمي بره حتما دليلي داره خودت يه بهانه بيار بگو مثل جمعه بريم فلان چيزو بخريم بريم خريد واسه خونه چون شما حساسيت نشون دادي ايشون هم نميخان شما به اين روش عادت كني مطمعن باش اگر مردي علاقه اي به زندگي و همسرش نداشته باشه خونه ميگيره ميخوابه و بيخيال اينده مي شه.
    اينم بگم شوهرمن برعكس شوهرشما هروقت بيكاريم ميگه چيكار كنيم حوصلم سررفت بريم بيرون اينبار من تمايل ندارم و من ميگم چرا خرج كرديم اونم فقط بخاطر اينكه ميخام پس انداز داشته باشم شما سعي كن واسه خودت پش انداز داشته باشي يا بري كلاسي سر كاري كه مشغول بشي و هم يكمي خسته
    اينكه ميگه بايد عادت كني و خونه مامانت نري خيلي مسخرست مگه خودش از ديدن خانوادش مي مونه اين چيزها بايد تساوي داشته باشه مثلا من و شوهرم يكروز درميان باهم ميريم خونه مامانش يك ساعت مي شينيم و پنجشنبه تا جمعه خونه مامان منيم چون اونا كرجن و ما تهران.اگر نزديك بوديم حتما بايد منم هرروز يا يكروز در ميون ميرفتم .اين حرف شوهرت رو اصلا قبول ندارم .
    خودت با منطق باهاش صحبت كن و متقاعدش كن كه داره اشتباه فكر ميكنه .
    اينكه ميگي ازش سرد شدي و ازش فاصله ميگيري اشتباهه محضه هيچ وقت اين كارو نكن دودش توچشم خودت ميره خواهرگلم

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    عزيزم بايد خوشحال باشي شوهرت به فكر زندگي و ساختنشه و مرد كاريه هستن كسايي كه از صبح تا شب تو خونه ميخابن زناشون ميرن سر كار قدر شوهرت رو بدون و سر چيزهاي الكي دعوا راه ننداز اگر بيرون نمي بره حتما دليلي داره خودت يه بهانه بيار بگو مثل جمعه بريم فلان چيزو بخريم بريم خريد واسه خونه چون شما حساسيت نشون دادي ايشون هم نميخان شما به اين روش عادت كني مطمعن باش اگر مردي علاقه اي به زندگي و همسرش نداشته باشه خونه ميگيره ميخوابه و بيخيال اينده مي شه.
    اينم بگم شوهرمن برعكس شوهرشما هروقت بيكاريم ميگه چيكار كنيم حوصلم سررفت بريم بيرون اينبار من تمايل ندارم و من ميگم چرا خرج كرديم اونم فقط بخاطر اينكه ميخام پس انداز داشته باشم شما سعي كن واسه خودت پش انداز داشته باشي يا بري كلاسي سر كاري كه مشغول بشي و هم يكمي خسته
    اينكه ميگه بايد عادت كني و خونه مامانت نري خيلي مسخرست مگه خودش از ديدن خانوادش مي مونه اين چيزها بايد تساوي داشته باشه مثلا من و شوهرم يكروز درميان باهم ميريم خونه مامانش يك ساعت مي شينيم و پنجشنبه تا جمعه خونه مامان منيم چون اونا كرجن و ما تهران.اگر نزديك بوديم حتما بايد منم هرروز يا يكروز در ميون ميرفتم .اين حرف شوهرت رو اصلا قبول ندارم .
    خودت با منطق باهاش صحبت كن و متقاعدش كن كه داره اشتباه فكر ميكنه .
    اينكه ميگي ازش سرد شدي و ازش فاصله ميگيري اشتباهه محضه هيچ وقت اين كارو نكن دودش توچشم خودت ميره خواهرگلم
    ازتون ممنونم امادشوهرم ادم منطقی نیست ک با حرف راضی بشه ادم و سرد میکنه رفتارش همش حرف خودشه بچه سه تا میخام خونمون اینجا باشهذزمین شهرستان و میسازم همش حرفدخودش وقتی میگم منو بذار خونه مامانم انگار ترکش بهش زدن زورش همش نه رو زبونشه منو صبح با عصبانیت باهاش حرف زدم شب ک میاد باهاش حرف نمیزنم خودش متوجه میشه ولی رفتارشو عوض نمیکنه رفتاربرادرشوهرمم همینه با زنش .اره اون حرفش خیلی تو دلم مونده من صبح تا شب تنهام سه ماهه عروسی کردم این حقم نیست .به علاوه مادرم همراه برادرم زندگی میکنه هروقت میرم خونه مامانم شب میمونم زنداداشم میگه وای چرا بدون شوهرت امدی و اینا .اخونواده شوهرمم شهرستانن دوماه یه بار میریم من دوسشون ندارم به من بی احترامن‌.

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ببین بعضی از ما آقایون متاسفانه دیدمون اینه الان جوونم 30 سالمه 25 سالمه بیخیال تفریح و گردش و مسافرت میشم هی کار میکنم هی سختی میدم به خودم وقتی خوب جمع کردم حالا به یه درآمد ثابت 6.7 میلیون در ماه رسیدم با خونه و ماشین خوب و حساب بانکی درست حسابی خب دیگه کار نمیکنم اینبار شروع میکنم به تفریح گردش ولی اشتباهشون اینه که نفهمیدن تو ایران دارن زندگی میکنن تو کشوری که ملتش تا 10.15 سال پیش با ماهی یه میلیون نیمه اشرافی زندگی میکردن ولی الان با ماهی یه میلیون یه زندگی خیلی متوسط باید داشته باشی.این دید زمانی درست از آب در میاد که تو کشوری باشی که اقتصادش الان یه طور باشه 20.30 سال دیگه هم همینطوری باشه ذره ای ت************ نخوره ولی نه مثل اقتصاد و جامعه ما که طرف نه تفریحی انجام میده نه گردشی هی کار کار پول جمع کردن از زندگیش هیچ لذتی نمیبره بعد از 20.30 سال میبینه شده 40.50 سالش کل پولی که این جمع کرده باهاش میشه حالا یه ماشین خرید و ارزش پولش از دست رفته.
    =====================================
    دوم اینکه اگه یکی این دیدگاه را داره نباید ازدواج کنه باید بگه آقا من دیدگاهم اینه خودمم و خودم و خودم کسی تو زندگیم نیست ولی وقتی ازدواج میکنی و دختر مردم را میاری تو خونت نباید بهش ظلم کنی و مجبورش کنی مثل دیدگاه خودت زندگی کنه .ببخشید چه تضمینیه که آقایی که هی الان کار کار کار و همسرشو تو خونه نشونده عمرش قد بده بتونه آسایش را حس کنه بعد از کار کار کار؟؟؟ پس الان باید از لحظه لحظه زندگیش استفاده کنه اگه 50 درصد زندگیشو کار میکنه 50 درصدشم استراحت کنه
    ===========
    سوم اینکه از صحبتاتون فهمیدم برونگرا هستید و همسرتون درونگرا یکی از بزرگترین اشتباهات جوونا اینه میرن با نقطه مخالفشون از نظر حسی ازدواج میکنن
    بله درسته .اما من چکارکنم میگه با تور برو بیرون دیگه فکراینم خودم برای خودم شادی به وجود بیارم اما از اینکه منو حتی جمعه ها بیرون نمیبره و منو خونمون دلخورم میگه تو میری من اینجا تنهام خانوادمم نیستن .اما قبلا اینجا مجردی زندگی کرده .عادت داره .بعد نمیذاره برم پیش مادرم خونه نا نیمساعت فاصلس میگه زیاد بری ارزشت و از دست میدی .اخه هفته ای دوبار چیه مگه درسته ک زنداداشام بامادرم زندگی میکنن اما به اونا ربطی نداره من چقد میرم.تصمیم گرفتم خودم یواشکی برم ودیگم بهش نگم منو ببرخونمون یا ببربیرون .بهم میگه برو خونه داداشم اخه همسایه ماهستند اما من نمیخام برم دیگه مگه چقد خونه مادرم میرم ک خونه برادرشوهرم برم؟!

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    بله درسته .اما من چکارکنم میگه با تور برو بیرون دیگه فکراینم خودم برای خودم شادی به وجود بیارم اما از اینکه منو حتی جمعه ها بیرون نمیبره و منو خونمون دلخورم میگه تو میری من اینجا تنهام خانوادمم نیستن .اما قبلا اینجا مجردی زندگی کرده .عادت داره .بعد نمیذاره برم پیش مادرم خونه نا نیمساعت فاصلس میگه زیاد بری ارزشت و از دست میدی .اخه هفته ای دوبار چیه مگه درسته ک زنداداشام بامادرم زندگی میکنن اما به اونا ربطی نداره من چقد میرم.تصمیم گرفتم خودم یواشکی برم ودیگم بهش نگم منو ببرخونمون یا ببربیرون .بهم میگه برو خونه داداشم اخه همسایه ماهستند اما من نمیخام برم دیگه مگه چقد خونه مادرم میرم ک خونه برادرشوهرم برم؟!
    مگه نميگه برو خونه داداشم پس اونجوري بگو از ارزش نمي يوفتم؟؟؟
    از ارزش افتادن نيست مگه خودش ميره از ارزش ميوفته؟؟؟
    به حرف زنداداشات اهميت نده بگو شوهرم به من اعتماد داره گذاشته تنها بيام با مامانم خلوت كنم
    عزيزم دو ماه يك بار هم نميتوني مادرشوهرت رو تحمل كني؟؟؟ ميدونم سخته ولي وانمود كن كه با رغبت ميري اونجا بذار ببينه تو چه ارزشي واسه خانوادش قايل ميشي تا خودش خجالت بكشه
    خب ازش بخواه توام يجا مشغول بكار بشي تا هم درامد داشته باشي هم حوصلت سر نره

  10. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    متاسفانه درصد زیادی از اختلافات زناشویی در همین عدم توجه به نیازها ریشه داره .

    شما چی به نیازهای ایشون توجه دارید ؟این توجه به نیازها باید متقابلا باشه .

    شاید ایشون هم نیاز داشته باشه که یه اخر هفته رو داخل خونه استرا حت کنه .شما باید از این تعطیلات اخر هفته لحظات خوشی برای هم بسازید .

    میتونی یه ساندویچ خانگی درست کنی و ناهار رو با هم به یه پارک جنگلی برید وبعد دوباره به خونه برگردید ولحظات خوشی رو در کنار هم

    داشته باشی. حیفه این ایامی رو که بهترین وشیرین ترین لحظات زندگی مشترکه با مشکلات پیش پا افتاده خراب کنید .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  12. کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستیلا نمایش پست ها
    متاسفانه درصد زیادی از اختلافات زناشویی در همین عدم توجه به نیازها ریشه داره .

    شما چی به نیازهای ایشون توجه دارید ؟این توجه به نیازها باید متقابلا باشه .

    شاید ایشون هم نیاز داشته باشه که یه اخر هفته رو داخل خونه استرا حت کنه .شما باید از این تعطیلات اخر هفته لحظات خوشی برای هم بسازید .

    میتونی یه ساندویچ خانگی درست کنی و ناهار رو با هم به یه پارک جنگلی برید وبعد دوباره به خونه برگردید ولحظات خوشی رو در کنار هم

    داشته باشی. حیفه این ایامی رو که بهترین وشیرین ترین لحظات زندگی مشترکه با مشکلات پیش پا افتاده خراب کنید .
    ممنونم اما همین کارم نمیکنه میگه حوصله ندارم یا میگه پول نباشه نمیام دیروز همش گفت بریم شب پارک دیگه انقد لفتش داد نبرد منو .میگه ماهی یه بار خیلی مقایسه میکنه میگه دوستم گفته ماهی ی بارم نمیریم .ازش سردم .اخلاقای بدش یکی دوتا نیست.خیلی دوست دارم جدا شم از ابروم میترسم دوست ندارم براش بچه بیارم میترسم.

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    مگه نميگه برو خونه داداشم پس اونجوري بگو از ارزش نمي يوفتم؟؟؟
    از ارزش افتادن نيست مگه خودش ميره از ارزش ميوفته؟؟؟
    به حرف زنداداشات اهميت نده بگو شوهرم به من اعتماد داره گذاشته تنها بيام با مامانم خلوت كنم
    عزيزم دو ماه يك بار هم نميتوني مادرشوهرت رو تحمل كني؟؟؟ ميدونم سخته ولي وانمود كن كه با رغبت ميري اونجا بذار ببينه تو چه ارزشي واسه خانوادش قايل ميشي تا خودش خجالت بكشه
    خب ازش بخواه توام يجا مشغول بكار بشي تا هم درامد داشته باشي هم حوصلت سر نره
    چقد حرفهای شما قشنگ بود بله درسته .اخه مادرش و خواهرش تحریکش میکنن مثلا پیش من میشینه خواهرش میگه وای زشتع چرا پس من پیش شوهرم میشینم بدت میاد خودت میشینی اخه اینا شهرستان میشینن فرهنگشون اینجوریه .نباید زیاد انتظار داشته باشم از کسی ک خانوادش اینجوری اند داداشش ک اصلا به زنش محل نمیکنه زنشو ماهی یه بارم نمیبره به خونوادش سربزنه شوهرمنم رفتارای اونو داره کپی میکنه چندروز پیش ازش تعریف کردم گفتم تو مثله اون داداشت نیستی یهو اخلاقش برگشت.تا یه کلمه گفتم منو شست گذاشت کنار.خانوادم ی بلر امدن خونمون انقد گفته ک دیگه برای یه لقمه نون خارشون نمیکنم میگه چرا خودت میان از سه روز قبل تدارک مببینییا مامانش زنگ زد گفت خونوادش اندن میگفتی داداشتم بیاد!به شوهرم گفت .شوهرم یعنی سره دعوت کردن خونوادم انقد بازی دراورد ک بهش گفتم دیگه دعوت نمیکنم غلط کردم . انقد خودخواهه ک حد نداره.همه شبا ۷از سرکارمیومد دقیقا شبی ک میخاست منو ببره خونمون ده ک نریم طلبکارم بود ک از سرکارامدم این چه وضعشه.براش شام بردم خودم گرسنم نبود نخوردم بلندشد سفره رو ریخت وسط خونه.تریاک هم میدونم گهگاهی پیش دوستاش میکشه میگم اینکارو نکن میگه به تو ربطی نداره مگه کمبودی داری.نمیدونم تمام زندگیم باهش کمبوده اصلا سرد شدم باهاش خودشم گفت لذت نمیبره ازم .اخه وقتی هرچی میگم گوش نمیده اصلا بهم گوش نمیده و خودرای و کنترل اعصاب نداره ازش میترسم.هیچ راهی ندارم میدونه خونوادم پشتشن میگه برگرد برو.اخه اونجا خودش و موش نشون میده تو خونه چهره واقعیش.هدفم اینه اول پیش مادرم بعد خانوادم خرابش کنم دیگه خونمون نمیرم بپرسن میگم نمیذاره .بعد میخام خانوادمو بندازم ب جونش.این بهتر نیست چون هیچکی پشتم نیست همه میگن نه خوبه اهل کاره اهل ولگردی نیست نمیدونمن پشت سرشون چیا میگه.

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    چقد حرفهای شما قشنگ بود بله درسته .اخه مادرش و خواهرش تحریکش میکنن مثلا پیش من میشینه خواهرش میگه وای زشتع چرا پس من پیش شوهرم میشینم بدت میاد خودت میشینی اخه اینا شهرستان میشینن فرهنگشون اینجوریه .نباید زیاد انتظار داشته باشم از کسی ک خانوادش اینجوری اند داداشش ک اصلا به زنش محل نمیکنه زنشو ماهی یه بارم نمیبره به خونوادش سربزنه شوهرمنم رفتارای اونو داره کپی میکنه چندروز پیش ازش تعریف کردم گفتم تو مثله اون داداشت نیستی یهو اخلاقش برگشت.تا یه کلمه گفتم منو شست گذاشت کنار.خانوادم ی بلر امدن خونمون انقد گفته ک دیگه برای یه لقمه نون خارشون نمیکنم میگه چرا خودت میان از سه روز قبل تدارک مببینییا مامانش زنگ زد گفت خونوادش اندن میگفتی داداشتم بیاد!به شوهرم گفت .شوهرم یعنی سره دعوت کردن خونوادم انقد بازی دراورد ک بهش گفتم دیگه دعوت نمیکنم غلط کردم . انقد خودخواهه ک حد نداره.همه شبا ۷از سرکارمیومد دقیقا شبی ک میخاست منو ببره خونمون ده ک نریم طلبکارم بود ک از سرکارامدم این چه وضعشه.براش شام بردم خودم گرسنم نبود نخوردم بلندشد سفره رو ریخت وسط خونه.تریاک هم میدونم گهگاهی پیش دوستاش میکشه میگم اینکارو نکن میگه به تو ربطی نداره مگه کمبودی داری.نمیدونم تمام زندگیم باهش کمبوده اصلا سرد شدم باهاش خودشم گفت لذت نمیبره ازم .اخه وقتی هرچی میگم گوش نمیده اصلا بهم گوش نمیده و خودرای و کنترل اعصاب نداره ازش میترسم.هیچ راهی ندارم میدونه خونوادم پشتشن میگه برگرد برو.اخه اونجا خودش و موش نشون میده تو خونه چهره واقعیش.هدفم اینه اول پیش مادرم بعد خانوادم خرابش کنم دیگه خونمون نمیرم بپرسن میگم نمیذاره .بعد میخام خانوادمو بندازم ب جونش.این بهتر نیست چون هیچکی پشتم نیست همه میگن نه خوبه اهل کاره اهل ولگردی نیست نمیدونمن پشت سرشون چیا میگه.
    لطف داري عزيز نه اين كار و نكن نخواه كه بدش كني چون تو بدي هاشو فراموش مي كني ولي خانوادت هيچ وقت فراموش نمي كنن همه اين اتفاقا موقتيه يه زماني درست ميشه نياز به صبر داره .
    شما هم مي دوني اخلاقشو پس چرا سعي ميكني با لجبازي بدتر كني وضعو مثلا شام نخوردي خب ادم حرصش ميگيري بجاي اينكه مينشستي كنارش براش غذا ميكشيدي و اين حرفا تنها گذاشتيش
    انقدم جلوش از خانوادش بد نگو اي خواهرت اينجوري گفت مادرت اينجوري گفت من جات بودم ميگفتم من نمي تونم دور از تو بشينم ولي خانوادت اينجوري گفتن چيكار كنم اونجا رفتيم نيام كنارت؟
    اگر اينجوريه گفت نيا خب توام نرو فاصله بگير اونجا بذار بگن ببين چه درك ميكنه.....
    سعي كن جلوش تبعيض بين خانواده خودت و ايشون قايل نشي دو تا خانواده رو در يك مرتبه و مقام ببين اگر امانت رو دعوت ميكني بگو كاش به مامانيناه بگم بيان دور هم باشيم يا برادرت رو دعوت مي كني بكو كاش به داداش توام بگم بياد يا مثلا بگو اين جمعه داداشم رو دعوت كردم هقژفته ديگه داداش تو رو دعوت مي كنم به نظر من بيشتر مشكل شما از اينجا نشات مي گيره كه شما عامل تشنجش هستيد و شما از ايني كه هست بدترش مي كني سعي كن يه مدت كوتاه بياي
    ببين خيلي چيزها هست كه ميتونم بهت بگم مثلا ميگي تحريكش ميكنن تو نبايد جلو شوهرت بگي اره مامان اينجوري گفت بهت ياد ميده اگر اينجوري گفتن تو جمع خوديا كه شوهرت نيست بهشون بگو اخه شوهرم ميگه هميشه كنارم بشين نمي تونم ازت دور تر بشم نفسم ميگيره يكم سياست داشته باش
    بهش گير زياد نده سعي كن شاد باشي هرچند با اين دغدغه ها نميشه ولي سعي كن به چيزي كه علاقه داره نزديك بشه يعني هموني شو كه ميخاد البته با چاشني اينكه خودت باشي و لي بخاطر اون كوتاه بياي تا ببينه و بفهمه كه تو داري تلاش ميكني پس مشكل از اونه مطمعن باش يه مدت اينجوري باشي خودش درست ميشه سعي هم نكن پيش خانوادتبدش كني نمي گم نگو بديهاشو اما اگر ميكي در كنار خوبيهاش بگو مثل اين كار بدو كرد ولي اين كار خوبم كرد.موفق باشي

  16. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    لطف داري عزيز نه اين كار و نكن نخواه كه بدش كني چون تو بدي هاشو فراموش مي كني ولي خانوادت هيچ وقت فراموش نمي كنن همه اين اتفاقا موقتيه يه زماني درست ميشه نياز به صبر داره .
    شما هم مي دوني اخلاقشو پس چرا سعي ميكني با لجبازي بدتر كني وضعو مثلا شام نخوردي خب ادم حرصش ميگيري بجاي اينكه مينشستي كنارش براش غذا ميكشيدي و اين حرفا تنها گذاشتيش
    انقدم جلوش از خانوادش بد نگو اي خواهرت اينجوري گفت مادرت اينجوري گفت من جات بودم ميگفتم من نمي تونم دور از تو بشينم ولي خانوادت اينجوري گفتن چيكار كنم اونجا رفتيم نيام كنارت؟
    اگر اينجوريه گفت نيا خب توام نرو فاصله بگير اونجا بذار بگن ببين چه درك ميكنه.....
    سعي كن جلوش تبعيض بين خانواده خودت و ايشون قايل نشي دو تا خانواده رو در يك مرتبه و مقام ببين اگر امانت رو دعوت ميكني بگو كاش به مامانيناه بگم بيان دور هم باشيم يا برادرت رو دعوت مي كني بكو كاش به داداش توام بگم بياد يا مثلا بگو اين جمعه داداشم رو دعوت كردم هقژفته ديگه داداش تو رو دعوت مي كنم به نظر من بيشتر مشكل شما از اينجا نشات مي گيره كه شما عامل تشنجش هستيد و شما از ايني كه هست بدترش مي كني سعي كن يه مدت كوتاه بياي
    ببين خيلي چيزها هست كه ميتونم بهت بگم مثلا ميگي تحريكش ميكنن تو نبايد جلو شوهرت بگي اره مامان اينجوري گفت بهت ياد ميده اگر اينجوري گفتن تو جمع خوديا كه شوهرت نيست بهشون بگو اخه شوهرم ميگه هميشه كنارم بشين نمي تونم ازت دور تر بشم نفسم ميگيره يكم سياست داشته باش
    بهش گير زياد نده سعي كن شاد باشي هرچند با اين دغدغه ها نميشه ولي سعي كن به چيزي كه علاقه داره نزديك بشه يعني هموني شو كه ميخاد البته با چاشني اينكه خودت باشي و لي بخاطر اون كوتاه بياي تا ببينه و بفهمه كه تو داري تلاش ميكني پس مشكل از اونه مطمعن باش يه مدت اينجوري باشي خودش درست ميشه سعي هم نكن پيش خانوادتبدش كني نمي گم نگو بديهاشو اما اگر ميكي در كنار خوبيهاش بگو مثل اين كار بدو كرد ولي اين كار خوبم كرد.موفق باشي
    ممنونم ازتون امشبم دعوامون شد هروقت مادرش زنگ میزنه دعوامیکنه.من گفتم اسم بچه مون فلان باشه گفت خوب جندبار گفتی نگو گفتم دلیلش گفت انقد نظرنده تو میخای ریاست کنی کورخوندی اسمشو پدربزرگ‌انتخاب میکنه واینا بعد گفتم تو قدیمی اسم با پدر مادره زد تو گوشم گفت اینا رو‌نگو تو بذاتی !تو میدونازیاسادگیته میبخشم .به برادرم گفتم گفت اصلا کاریش نداشته باش خودش برمیگرده درست میشه گفت مثلا میگه خونخ شهرستان تو بگو باشه بگو اینکارو کن .رفت پیش دوستش چیزی نگو.نمیدونم چکارکنم خواهرم گفت به اون یکی داداش بگو حق نداره رو تو دست بلند کنه .من خودم فردا میرم مشاور من مشکلم عدمکنترل اعصابشه ارش میترسم اخه یه دفعه یورش میاره ناسرا میگه هنوز گوشم درد میکنه .به کسی دیگه بگم‌یا صبرکنم

  18. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    ممنونم ازتون امشبم دعوامون شد هروقت مادرش زنگ میزنه دعوامیکنه.من گفتم اسم بچه مون فلان باشه گفت خوب جندبار گفتی نگو گفتم دلیلش گفت انقد نظرنده تو میخای ریاست کنی کورخوندی اسمشو پدربزرگ‌انتخاب میکنه واینا بعد گفتم تو قدیمی اسم با پدر مادره زد تو گوشم گفت اینا رو‌نگو تو بذاتی !تو میدونازیاسادگیته میبخشم .به برادرم گفتم گفت اصلا کاریش نداشته باش خودش برمیگرده درست میشه گفت مثلا میگه خونخ شهرستان تو بگو باشه بگو اینکارو کن .رفت پیش دوستش چیزی نگو.نمیدونم چکارکنم خواهرم گفت به اون یکی داداش بگو حق نداره رو تو دست بلند کنه .من خودم فردا میرم مشاور من مشکلم عدمکنترل اعصابشه ارش میترسم اخه یه دفعه یورش میاره ناسرا میگه هنوز گوشم درد میکنه .به کسی دیگه بگم‌یا صبرکنم
    يه بار شوهر من جلو داداشش خوابوند تو گوشم من به مامامينا نگفتم بعد دعوا كه حالش خوب بود و ميگفت ميخنديد بهش گفتم هيچ وقت نمي بخشمت نه به خاطر اينكه منو زدي بخاطر اينكه جلو داداشت و مادرت دست رو من بلند كردي تويي كه واسه من احترام قايل نيستي جلو اونا.اونام فردا به من بي احترامي ميكنن بعد هي دستم رو ميذاشتم رو صورتم گريه ميكردم اومد گفت غلط كردم اشتباهم رو به رخم نكش و چرت و پرت خيلي پشيمون شد و ديگه تكرار نكرد تو بايد بدوني كجا و چه موقع باهاش صحبت كني و بدوني چه زماني وقت چه حرفيه .مثلا من بعضي چيزها رو وقتي حرف از اشتباه بودن بعضي چيزها كه ميوفته جلو دوستامون من ميگم شوهرمنم اين كارو كرد و من خيلي ناراحت شدم خودش شرمنده ميشه البته بگم خوبي هاشم بزرگ ميكنم و تعريف ميكنم .من فكر ميكنم اشتباه شما در جواب دادن و مناسب نبودن زمان بحثه .سعي كنيد تو زمان مناسب با عشوه ناز لوس كردن همه چيزهايي كه مخصوص خانمهاست با اون شيوه بيان كني نه اينكه اون عصبيه توام بگي حالا كه اينطوريه منم اين كارو ميكنم اگر ميگه شهرستان خونه بسازيم بشين جلوش بگو چه خوب ولي كاش ميسازيم فقط تعطيلات رو بريم اونجا فقط بعد بشين بگو اين چيزو ميخرم ميبرم اينطوري بسازيم و ابراز كن چقدر خوشحالي نمي دونم اين شيوه ها چقدر ميتونه كارساز باشه براي شما و همسرتون من كه شوهرم اينطوري رامم ميشه
    در مورد دست بلند كردنش سخت بگير نه اينكه دعوا كني ازش ناراحت باش خودش بفهمه قهر كن حرف نزن ولي اونو تو يه موقعيتي قرار بده بذار اون مبور باشه حرف بزنه و منت بكشه

  19. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23190
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    13
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    يه بار شوهر من جلو داداشش خوابوند تو گوشم من به مامامينا نگفتم بعد دعوا كه حالش خوب بود و ميگفت ميخنديد بهش گفتم هيچ وقت نمي بخشمت نه به خاطر اينكه منو زدي بخاطر اينكه جلو داداشت و مادرت دست رو من بلند كردي تويي كه واسه من احترام قايل نيستي جلو اونا.اونام فردا به من بي احترامي ميكنن بعد هي دستم رو ميذاشتم رو صورتم گريه ميكردم اومد گفت غلط كردم اشتباهم رو به رخم نكش و چرت و پرت خيلي پشيمون شد و ديگه تكرار نكرد تو بايد بدوني كجا و چه موقع باهاش صحبت كني و بدوني چه زماني وقت چه حرفيه .مثلا من بعضي چيزها رو وقتي حرف از اشتباه بودن بعضي چيزها كه ميوفته جلو دوستامون من ميگم شوهرمنم اين كارو كرد و من خيلي ناراحت شدم خودش شرمنده ميشه البته بگم خوبي هاشم بزرگ ميكنم و تعريف ميكنم .من فكر ميكنم اشتباه شما در جواب دادن و مناسب نبودن زمان بحثه .سعي كنيد تو زمان مناسب با عشوه ناز لوس كردن همه چيزهايي كه مخصوص خانمهاست با اون شيوه بيان كني نه اينكه اون عصبيه توام بگي حالا كه اينطوريه منم اين كارو ميكنم اگر ميگه شهرستان خونه بسازيم بشين جلوش بگو چه خوب ولي كاش ميسازيم فقط تعطيلات رو بريم اونجا فقط بعد بشين بگو اين چيزو ميخرم ميبرم اينطوري بسازيم و ابراز كن چقدر خوشحالي نمي دونم اين شيوه ها چقدر ميتونه كارساز باشه براي شما و همسرتون من كه شوهرم اينطوري رامم ميشه
    در مورد دست بلند كردنش سخت بگير نه اينكه دعوا كني ازش ناراحت باش خودش بفهمه قهر كن حرف نزن ولي اونو تو يه موقعيتي قرار بده بذار اون مبور باشه حرف بزنه و منت بكشه
    ممنونم خانم محمدزاده درسته موقع برگشتن از کار موقع سوال پرسیدن نیست همیشه بعده سرکار دعوامیکنه چون خستس.اما این همش منو مقصرمیدونه خودش و نمیبینه بحث وشروع میکنه .بله متوجه شدم کی بگم چراخودش منت کشی میکنه اما این دفعه چندمه اگه گوشم کرمیشد چی یه عمرچکارمیکردم .اصلا باهاش حرف نمیزنم اون هرچی حرف میزنه اخه زبون دارم میتونم اینا ک شمارو گفتی بگم اما حس ندارم حتی باهاش یه کلمه حرف بزنم .احساس میکنم ازاینکه ب برادرام نمیگم داره سواستفاده میکنه ازاونطرفم میدونه ک اونا پشتشن .اخه خیلی اهل کارو زندگیه من ملاکم پول بود اما دیروز بانفرت ب ماشینمون نگاه میکردم اخلاقش تنده منو میزنه و گهگاهی تریاک میکشه خیلی کم میدونم معتانیست .همین بداخلاقش کرده .فحاشم هست ایا میشه این اخلاقاشو تحمل کرد چون سرسفره کنارش ننشستم سفره رو پرت کردتوخونه.دیگه نمیدونم چی درسته .میگه کارمیکنم برای زندگیمون میگه من ازتومغرورترم بخاطر زندگیم میام و انقد بامن کل کل نکن گیر نده اما واقعا غیر قابل پیش بینیه عادی نیست.خیلی خشنه .ترسناکه برام

  20. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم توجه به نیازها

    نقل قول نوشته اصلی توسط fereshteh.k.m.i نمایش پست ها
    ممنونم خانم محمدزاده درسته موقع برگشتن از کار موقع سوال پرسیدن نیست همیشه بعده سرکار دعوامیکنه چون خستس.اما این همش منو مقصرمیدونه خودش و نمیبینه بحث وشروع میکنه .بله متوجه شدم کی بگم چراخودش منت کشی میکنه اما این دفعه چندمه اگه گوشم کرمیشد چی یه عمرچکارمیکردم .اصلا باهاش حرف نمیزنم اون هرچی حرف میزنه اخه زبون دارم میتونم اینا ک شمارو گفتی بگم اما حس ندارم حتی باهاش یه کلمه حرف بزنم .احساس میکنم ازاینکه ب برادرام نمیگم داره سواستفاده میکنه ازاونطرفم میدونه ک اونا پشتشن .اخه خیلی اهل کارو زندگیه من ملاکم پول بود اما دیروز بانفرت ب ماشینمون نگاه میکردم اخلاقش تنده منو میزنه و گهگاهی تریاک میکشه خیلی کم میدونم معتانیست .همین بداخلاقش کرده .فحاشم هست ایا میشه این اخلاقاشو تحمل کرد چون سرسفره کنارش ننشستم سفره رو پرت کردتوخونه.دیگه نمیدونم چی درسته .میگه کارمیکنم برای زندگیمون میگه من ازتومغرورترم بخاطر زندگیم میام و انقد بامن کل کل نکن گیر نده اما واقعا غیر قابل پیش بینیه عادی نیست.خیلی خشنه .ترسناکه برام
    حق با شماست من فكر ميكردم با حرف زدن شايد به منطقش رجوع كنه و متوحه كاراي زشتش بشه مردا عين بچه ميمونن وقتي چيزي بخان كلي باهات لجبازي ميكنن حرف گوش نميدن حرص ميدن تا به خواستشون برسن شما يه مدت بي خيالي طي كن ببين عكس العملش چي ميشه الان از دستش عصبي هستي و ميگي متنفرم ازش درست مثل من بعد كه يه دوست دارم بگه متوجه ميشي كه چقذر دوسش داري همه اينا يه دوره است انتخابيه كه شده و بايد تحمل و صبر داشت تا به هدف رسيد سعي كن راجع به كارايي كه ميخاي انجام بدي بيشتر فكر كني اصلا عجله نكن

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آشنایی اینترنتی
    توسط omid_pj75 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 25
    آخرين نوشته: 10-01-2020, 11:52 AM
  2. بی توجهی مرد به همسر
    توسط آرزو تنها در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 27
    آخرين نوشته: 07-27-2020, 01:57 AM
  3. علت بی توجهی کودکان چیست؟
    توسط سوگل1 در انجمن مشکلات فرزندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-04-2015, 11:27 AM
  4. افزایش توان جسمی و ذهنی با مراقبه
    توسط Artin در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-07-2014, 10:59 AM
  5. خاطرات ناگوار را با «شوک درمانی» می توان حذف کرد!
    توسط Artin در انجمن رویکـردها و درمان های روانشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-13-2014, 12:19 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد