نوشته اصلی توسط
dearalone
سلام
یه مهندس برق هستم با یه شغل خوب دولتی وضعم بد نیست و خدا روشکر دستم به دهنم میرسه ادم بدی نبودم تا حالا و خطایی تو زندگیم نداشتم اصلا
همسرم هم زن خوب و مهربونی هست ولی مشکل اینه که با وجود این همه محبت که من به او دارم ، او هرگز به صورت کلامی به من محبتش و ابراز نمی کنه و عقیده داره مردا پررو می شن هرگز نمی گه بخنده و کلا شادی خاصی در زندگی ایجاد نمی کنه.
منم بعد از 13 سال زندگی تو این زمینه احساس کمبود زیادی می کنم
اخیرا با نرم افزار موبایلی بایک نفر اشنا شدم و فقط در حد حرف زدن دو سه روز چت کردم که خانمم گوشی منو دید
و پیامها رو خوند
البته تو پیامها چیزی نگفته بودم که بد باشه
ولی در خواست داده بودم که کسی رو برای ازدواج موقت معرفی کنن
حال خیلی ناراحته
براش گل هم خریدم و کلا گوشیمو کنار گذاشتم و الان یه گوشی 1100 چراغ قوه دار دستمه
خیلی هم باهاش صحبت کردم و گفتم که تو با بی مهریت منو وادار به این کارا می کنی و درد دل 13 ساله ای باهاش کردم و از کمبود محبتهایی که تو زندگیم دارم براش گفتم
اونم می گه چون تو تمام عمرت با خوبی و درستی زندگی کردی عقده شده برا ت و منم همینطوری هستم و برا اینکه ناراحتیت رفع بشه بعد از صفر خودم برات یه نفر و پیدا می کنم تا عقد ش کنی و باهاش باشی و لی دیگه روی من حساب نکن
البته می دونم که از روی عصبانیت میگه
زن خیلی خوبیه
و منم تا حالا کوچکترین خطایی نداشتم
راه حل بدید تا ببینم که چه کنم
تو زندگی که تا حالا حرف بلند هم زده نشده خیلی معظل بزرگیه
اینم بگم با دختری که چت می کردم فقط راهنمایی و نصیحتش می کردم برا اینکه چطوری با خواستگارش برخورد کنه و چیز دیگه ای نبوده
ولی می دونم دیگه این اتیشی که تو دلم برا اشنایی با یه زن دیگه روشن شده به این راحتی ها خاموش نمیشه
ممنون که داستانم و خوندید
امیدوارم کمکم کنید
و .احمدی از شازند، اراک