سلام دوستان قبلا تو یه پست دیگه مشکل همسرم با خانواده مادرمو عنوان کردم .اینم لینکش: http://forum.moshaver.co/f133/%D8%AF...90/#post138030
اینم لینک یکی دیگه از مشکلاتم : http://forum.moshaver.co/f133/%D8%B3...7%D8%B1-24918/
انارو گذاشتم تا در جریان مشکلاتم باشید.همسرم علاقه بسیار زیادی به پرنده داره و علی رقم قولی که داده بود که فقط دوتا نگه داره بیشترش کرد و همچنان کار خودشو میکنه .
ما تهران زندگی می کنیم و خانواده همسرم کرمانشا.همسرم عاشق شهرشه .از موندن تو تهرانم بدش میاد و الان بخاطر شرایط مالی و اینکه اونجا شغلی نداره موندیم تهران.من با دارو ندارش ساختم .هیچ وقت چیزی ازش نخواستم که نتونه انجامش بده .خیلی مراعاتشو کردم.الان همه فکرش اینه که وقتی قرضامونو دادیم زود پول جمع کنه ماشین بخره بریم کرمانشا زندگی کنیم.میگم کارت چی .میگه با ماشین کار میکنم .ال میکنم بل میکنم.این در صورتیه که میدونه برادراش اونجا چه اوضاعی دارن .کاری به این مشکلات ندارم فعلا بایگانی .
مشکل اصلیم از دوماه پیش نقشه کشیدیم بریم کرمانشا این سه روز تعطیلی.حالا میگه تو نیا همرام !!
دلایلش بدی هوا ، دوری راه ، اینکه بهش خبر دادن بابات مریضه میخواد ببرتش دکتر اوضاع مالیش خوب نیست(درصورتی که من خیلی واسش خرج داشته باشم 50تومنه ).
البته این سری اول نیست ایشون هر سری میخواد بره سفر منو به حساب نمیاره !!!میگه میخوام برم !!تو برو خونه بابات !!
در حال حاضر برادرش خونه ما تشریف دارن.انتظار داره من بمونم ور دل داداشش!!!اگرم بگم داداشتت خونس لابد میخواد بگه تو به داداش من که مثل داداشته شک داری .حالا من چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟