سلام
اسم من منصور هستش
تا سال 93 هیچ دوست صمیمی نداشتم اما پارسال با یه پسر توی دانشگاه دوست شدم که همه چیز من شد
همیشه با هم بودیم و خیلی برای هم مهم شدیم
تا چن وقت بعدش که با یه دختر دوست شد
و بعد از چن وقت دختره رفت ولی رفتار دوستم تغییری نکرد کمی افسرده بود ولی با من بدرفتاری نمیکرد
بعد از مدتی دوباره با دختر دیگه ای دوست شد
اما از اون به بعد شروع کرد به نادیده گرفتن من
با همه ی دوستامون خوب رفتار میکرد و گرم میگرم الا من!!!
یه بار بهم گفت تاریخ انقضام تموم شده
من همیشه باهاش درس میخوندم چون کمی درسم خوبه
ولی وقتی ازش خواستم باهام بیاد بدن سازی چون اون بدن سازی رو خوب بلده ولی بهم گفت با بچه ها تمرین نمیکنم
خلاصه هر روز بدتر از دیروز
توی مشکلاتش بهم میچسبید و ازم کمک میخواست
ولی توی مواقع معمولی اصن بهم توجه نمیکرد
خلاصه که امشب رفتم بهش گفتم دیگه نمیخوام باهات باشم
و اونم مثل همیشه خندید
هروقت جدی باهاش حرف میزنم فقط بهم میخنده و مسخره ام میکنه
البته این رفتارش با همه اینطوریه
اون کتابای فروید و دیل کارنگی رو خونده و همین طور الن پیز و خیلی راحت بلده با همه ارتباط برقرار کنه ولی من
با اون که این کتابا رو خوندم ولی بازم دوستی جز اون ندارم
خیلی تنهام
بودن با اون فقط اذیت نصیبم میکنه
و نبودن با اون تنهایی مطلق
موندم چیکار کنم
میترسم فردا دوباره توی دانشگاه بیوفتم دنبالش و بخوام باهاش دوست بشم
من 23 سالمه و دوستمم 24 ساله
کمکم کنید
چیکار کنم؟