با سلام من و دختری با هم دوست هستیم البته به نیت ازدواج که انشالله سال دیگه میرم خواستگاریش
ما نزدیک 10 ماهه دوستیم ولی از هم دوریم و شهرامون جداس تابستون و بهار و چت میکردیم از طریق واتس اپ خیلی بعضی وقتا حرفاش در مورد اینده بود و کلا حرفای خوب میزد ولی مثلا اخلاقش جوریه که ابراز احساس نمیکنه البته ممکنه طبیعی باشه مثلا قبلا میگفت اسم شوهرم اینه منظورش من بودم و یا میگفت تو شوهرمی یا منو با اسمای مختلف صدا میزد ولی الان معمولیتر شده سلام چطوری خوبی و یه خورده هم در مورد درس و اینا میگه و اتفاقات و منم میگم
بعد بهش گفتم تو قبلا تا چند ماه پیش اینطوری بودی الان چرا اینطوری شدی و عوض شدی اونم گفت خودم خواستم تغییر کنم و یا ی بارم گفت اون مرد اونو فراموش کن الان اخلاقم اینه( البته اسمشم میگفت ) ولی همیشه میگه تنهات نمیزارم یا میگه خدا خواسته که تا اینجا اومدم و هر چی اون بگه همونه منم هستم در ضمن خانواده من در جریان رابطمون هستن
و یه چیز دیگه میشه به حرف و ظاهر اعتماد کرد و بسنده کرد؟؟ که میگه من با کسی نبودم و از این دوستیا متنفرم و از اسم دوست دختر پسر خوشم نمیاد من ارزشمو پایین نمیارم ( البته اینو کلا میگفت)
اخلاقشم ی زره پسرونس البته مشکلی ندارم ولی مثلا میگه دوست داشتنو نمیتونم بفهمم و نمیتونم ابراز علاقه کنم یا میگه نمیتونم توی ذوف کسی نزنم
راستش اینو که میگم حقیقته من اصلا اهل حرف زدن با دختری نبودم هیچوقت و این اولین و اخرین دختریه که باهاشم و باهاش میمونم برای همین چون اینجوری بودم نمیتونم بفهمم چطور دقیقا میتونم خودمو نزدیک تر کنم و توی قلبش جا کنم چون خودشم میگه خودتو توی قلب من جا کن ولی نمیدونم چجوری من خیلی ابراز علاقه کردم و فکر میکنم با این ابراز زیاد باعث شدم اون معمولی بشه چون کمی مغرورم هست ولی اشتباه نشه ی کارایی هم کرده ک بفهمم دوستم داره مثلا دیدن خانوادم یا موندن با من