موضوع:سرد شدن دختر و مخالفت خانواده
سلام پسری 21 ساله هستم 5سالی هست که با یه دختر از خانواده مذهبی آشنا شدم رابطه ما تلفنی شروع شد هم من عشق اولش بودم هم من حتی بعداز دوسال همدیگرو دیدیم چند بار خانوادها مارو جدا کردن ولی باز پیش هم برگشتیم تا اینکه بعد از تلاشهای زیاد خانوادها میدونستن ما باهمیم و کاری بهمون نداشتن یکبار چند سال پیش خواهر و برادر بزرگترش چندتا شرط گذاشتن اینکه سربازی برم و اینکه مذهبم رو از تسنن شیعه کنم و پول جمع کنم و برم جلو من سربازیمو رفتم و دوسال توی مرز بودم،و با دید باز و تحقیقات نه صرفا بخاطر اونا به مذهب تشیع گرایش پیدا کردم،خونوادمم چندساله خبر ندارن و اگرم بدونن براشون فرقی نداره چون اهل بیت رو قبول دارند،حتی داداشش میگفت سنی ها بردار ماهستن و خیلی مخالف نیستیم،حالا چندماهه از سربازی اومدم و داشتم پولامو جمع میکردم تا اینکه یکدفه انگار کلا آدم دیگه ای داره باهام حرف میزنه گفت بیا از هم جدا بشیم چون من نمیتونم زن بابامو تحمل کنم و بابام با سن بالا وقلب مریضش میترسم از حرص بلایی سرش بیاد،زن باباش به قدری اذیتش میکنه که یک لحظه هم آرامش نداره،خیلی کم محبتی از خانوادش دیده بود اما بخاطر من چندسال تحمل کرد و خواستگارهای آنچنانیش رو رد میکرد اما الان میگه من طالقتم تموم شده خواستگار دارم و میخوام تا عید برم دنبال زندگیم با اینکه میدونم دلش پیش منه هی انکار میکنه و اطرفیان بهش فشار آوردن که ازدواج زود با یکی دیگه به نفعته مشاوره هم رفته، خیلی التماسش کردم غرورمو بارها بخاطرش خورد کردم به خونوادم گفتم پا پیش بذارن اما گفتن برو کار کن که دست پر بریم الان با کدوم پول میخوای خواستگاری کنی با اینکه دوستم داره اما باز از خر شیطون نمیاد پایین لطفا کمکم کنید تا راضیش کنم