بالا رفتن سن و تشکیل خانواده انقدر میتونه وقت گیر بشه که آدم مشغله های شخصی اش رو فراموش کنه. مامان باباهای ما هم تا جوون بودن به فکر کار و تلاش برای درست کردن زندگی بچه هاشون بودن و حالا که ماها بزرگ شدیم، حس میکنن انرژی شون نسبت به قبل کم شده و شاید هر از گاهی یاد آرزوهای قدیمی که هیچوقت به حقیقت نپیوستن بیفتند.
اما اشتباهی که عموما مامان باباها رو درگیر خودش میکنه، اینه که فکر میکنن برای اینکه دنبال رویاهاشون برن دیگه دیر شده و بهتره با همین روند به زندگیشون ادامه بدن. ولی ما که بچه هاشون هستیم و زندگی اونها رو از عقب تر میبینیم، میفهمیم که هنوز کلللی وقت برای رویاپردازی دارن و یه چیزی حدود نصف راهی که تا الان اومدن، پیش روشونه.
کاری که خیلی میتونه توی روحیه ی مامان باباتون تاثیر بذاره، اینه که همیشه بهشون یادآوری کنید اونها هنوز هم میتونن به دنبال رویاها و آرزوهاشون برن و نقشه های هیجان انگیز برای بقیه ی زندگیشون بکشن. اگه تا الان زندگیشون اونطوری که میخواستن پیش نرفته، از این به بعدش رو خودشون در دست بگیرن و داستان زندگیشون رو تغییر بدن. مثلا اگه همیشه آرزوی ادامه تحصیل رو داشتن، اگه دوست داشتن شغل خاصی رو امتحان کنن، یا یه سفر به جاهای هیجان انگیز دنیا برن، کی گفته که الان دیگه نمیشه؟ شما هم توی این راه بهشون کمک کنید. مثلا اگه لازمه وقتهایی که مامانتون برای
کنکور درس میخونه، وظیفه ی انجام کارهای خونه رو به دست بگیرید، یا برای یه مسافرت خوب و به یاد موندنی به کشور مورد علاقه ی بابا برنامه ریزی کنید.
برای اینکه مامان بابای شادی داشته باشیم، سعی میکنیم همون حس خوبی که درباره ی آینده ی خودمون داریم رو به اونها هم انتقال بدیم تا از زندگیشون بیشتر لذت ببرن.
حتی اگه سن پدر و مادرتون خیییلی بالا هست، هیچوقت برای یاد گرفتن یک چیز جدید، سفر به یک مقصد هیجان انگیز، یا نقشه کشیدن برای باقی روزهای زندگی دیر نیست. بهشون کمک کنید برای زندگیشون برنامه های مهیج و خوشحال کننده بریزن و از اینکه به هدف های بزرگ فکر کنن، ترسی نداشته باشن.
هیچ چیزی امیدوار کننده تر از این نیست که ببینی پدر و مادرت به آرزوهایی که توی زندگیشون داشتن بالاخره رسیدن، چون بهت این امید رو میده که تو هم هر چه زودتر میتونی به رویاهایی که توی سرت داری برسی!