اختلاف با خواهرشوهر مادرشوهر

[fereshteh.k.m.i]

سلام خسته نباشید.من به کمکتون احتیاج دارم من باکسی ازدواج کردم ک خیلی اختلاف فرهنگی داریم اونها توی روستا هستن سطح فرهنگ پایینی دارند اما جالب اینجاست فکرمیکنند عروس کلفت اونهاست اون هاست
من ک ازشون بیزارم همیشه تو زندگیم اختلاف اورن زمانیکه میخاستیم عقد کنیم. مادرش زنگ زد ک وای بحالت چیزی بخری عقد با دختره از همون جا کاش میفهمیدم
بعد ش دخالتهای دیگه چرا میخای برای زنت طلا بخری .شوهرمم این وسط گیر کرده الان من حامله ام خیلی دارم اذیت میشم
همش مادرش زنگ میزنه یه چیزی میگه اینها ترک اند. خیلی به خانواده گوش میدهند .الان خواهراش از صبح چندبار زنگ زدن ک چی زن تو با ما گرم نمیویره
چرا با خونواده خودش گرمه!ما نباید بریم سمتش اون عروسه باید بیاد به شوهرم گفتم من همینم هرکسیم با خونوادش صمیمی تره
همش گفت خواهرم این گفت اون گفت گفت امدم خونشون گفته ظرفارو مواظب باشی!نمیدونم به زندایی گفته اینجا خونتون تمیزه نماز بخونم
ازاونم حرف دراوردن خودش امد خونم تمام جهاز منو سوال کرد قیمتش و اما من نگفتم چون خاله. زنک نیستم. .خونوادش خالهدزنک اند اینم بهسون گوشمیده من نمیدونم خیلی تحمل کردم
ایا به خونؤادم. اطلاع بدم ؟اخه این نمیشه ک هر روز دخالت .بخدا اصلا با شوهرم حرف نمیزنم. زندگیمون سرد از قصذد میخام بفهمه به حرفخونگوش
بده زندگی خودش سرده کلی گریه کردم امده میگه چیه چرا گریه میکنی نمیفهمه از دست خودش و خانوادشه.من یک کلام به برادرم گفتم مبل
برای خونت بخر اینو بخر قشنگ زنگ زد بهم تو بهم نگو چکارکنم خودم عقل و شعور دارم دارم دفعه اخرت باشه بعد این شوهر احمقم همش گوش میده
خاک عالم بر سرش .من میخام به برادرم بگم اخه خیلی دارم اذیت میشم .غصه میخورم کاش وقتی گریه میکردم حرفامو به شوعرم میگفتم اما اون
نمیفهمه میگه تقصیر توعه اونا نمیخان تو زندگیم اختلاف ییارن از اونظر۳م جاریم از در دوستی وارد شده هر روز زنگ همش خودش گرم نشون میده
حالا شوهرم میگه اره جاریت اینجور گفته دگه خستم. کمکم کنید

[ashkan1]

به خواهر شوهر و مادرشوهرت بگو بیان تو لینک زیر مشکل منو ببینن از خنده آشتی می کنین:

http://forum.moshaver.co/f123/%D8%AF...75/index2.html

[pschy]

سلام خسته نباشید.من به کمکتون احتیاج دارم من باکسی ازدواج کردم ک خیلی اختلاف فرهنگی داریم اونها توی روستا هستن سطح فرهنگ پایینی دارند اما جالب اینجاست فکرمیکنند عروس کلفت اونهاست اون هاست
من ک ازشون بیزارم همیشه تو زندگیم اختلاف اورن زمانیکه میخاستیم عقد کنیم. مادرش زنگ زد ک وای بحالت چیزی بخری عقد با دختره از همون جا کاش میفهمیدم
بعد ش دخالتهای دیگه چرا میخای برای زنت طلا بخری .شوهرمم این وسط گیر کرده الان من حامله ام خیلی دارم اذیت میشم
همش مادرش زنگ میزنه یه چیزی میگه اینها ترک اند. خیلی به خانواده گوش میدهند .الان خواهراش از صبح چندبار زنگ زدن ک چی زن تو با ما گرم نمیویره
چرا با خونواده خودش گرمه!ما نباید بریم سمتش اون عروسه باید بیاد به شوهرم گفتم من همینم هرکسیم با خونوادش صمیمی تره
همش گفت خواهرم این گفت اون گفت گفت امدم خونشون گفته ظرفارو مواظب باشی!نمیدونم به زندایی گفته اینجا خونتون تمیزه نماز بخونم
ازاونم حرف دراوردن خودش امد خونم تمام جهاز منو سوال کرد قیمتش و اما من نگفتم چون خاله. زنک نیستم. .خونوادش خالهدزنک اند اینم بهسون گوشمیده من نمیدونم خیلی تحمل کردم
ایا به خونؤادم. اطلاع بدم ؟اخه این نمیشه ک هر روز دخالت .بخدا اصلا با شوهرم حرف نمیزنم. زندگیمون سرد از قصذد میخام بفهمه به حرفخونگوش
بده زندگی خودش سرده کلی گریه کردم امده میگه چیه چرا گریه میکنی نمیفهمه از دست خودش و خانوادشه.من یک کلام به برادرم گفتم مبل
برای خونت بخر اینو بخر قشنگ زنگ زد بهم تو بهم نگو چکارکنم خودم عقل و شعور دارم دارم دفعه اخرت باشه بعد این شوهر احمقم همش گوش میده
خاک عالم بر سرش .من میخام به برادرم بگم اخه خیلی دارم اذیت میشم .غصه میخورم کاش وقتی گریه میکردم حرفامو به شوعرم میگفتم اما اون
نمیفهمه میگه تقصیر توعه اونا نمیخان تو زندگیم اختلاف ییارن از اونظر۳م جاریم از در دوستی وارد شده هر روز زنگ همش خودش گرم نشون میده
حالا شوهرم میگه اره جاریت اینجور گفته دگه خستم. کمکم کنید

دوست عزیز اول از همه باید عرض کنم که
بد تایپ کردی و قواعد نوشتاری رو رعایت نکردی ،طوری که مطلبت گنگ به نظر میرسه
در مورد مشکلاتی که با خانواده همسرت داری، چند تا سوال مطرح هست
اول اینکه ایا با خانواده پدری همسرتون یه جا س************ت دارین؟
شما اهل شهرید و همسرتون اهل روستا؟
چطوری اشنا شدین با همسرتون؟

[fereshteh.k.m.i]

ه مادوریم اونها شهرستانند .من اهل شهرم شوهرم بزرگ شده شهره مستقله خودش کارکرده.با اینکه دوراند اما بهرحال چیزی پیدا میکنند اون دوست
برادرم بود.پسربدی نیست الان نازم و میکشه قهرنمیکنه من باهاش قهرم فقط زیاد بحت میکنه و میگه نه ونها حق دارند تو گرم نمیگیری باهاشون
.

[pschy]

ه مادوریم اونها شهرستانند .من اهل شهرم شوهرم بزرگ شده شهره مستقله خودش کارکرده.با اینکه دوراند اما بهرحال چیزی پیدا میکنند اون دوست
برادرم بود.پسربدی نیست الان نازم و میکشه قهرنمیکنه من باهاش قهرم فقط زیاد بحت میکنه و میگه نه ونها حق دارند تو گرم نمیگیری باهاشون
.

اگه الان مستقل زندگی میکنید راه حلش اسونه... تنها کافیه یکمی رفت و امدتون رو کمتر کنید

و هرگز باهاشون بحث نکنی....

سعی کن بیشتر تصدیقشون کنی

[محمدزاده]

سلام خسته نباشید.من به کمکتون احتیاج دارم من باکسی ازدواج کردم ک خیلی اختلاف فرهنگی داریم اونها توی روستا هستن سطح فرهنگ پایینی دارند اما جالب اینجاست فکرمیکنند عروس کلفت اونهاست اون هاست
من ک ازشون بیزارم همیشه تو زندگیم اختلاف اورن زمانیکه میخاستیم عقد کنیم. مادرش زنگ زد ک وای بحالت چیزی بخری عقد با دختره از همون جا کاش میفهمیدم
بعد ش دخالتهای دیگه چرا میخای برای زنت طلا بخری .شوهرمم این وسط گیر کرده الان من حامله ام خیلی دارم اذیت میشم
همش مادرش زنگ میزنه یه چیزی میگه اینها ترک اند. خیلی به خانواده گوش میدهند .الان خواهراش از صبح چندبار زنگ زدن ک چی زن تو با ما گرم نمیویره
چرا با خونواده خودش گرمه!ما نباید بریم سمتش اون عروسه باید بیاد به شوهرم گفتم من همینم هرکسیم با خونوادش صمیمی تره
همش گفت خواهرم این گفت اون گفت گفت امدم خونشون گفته ظرفارو مواظب باشی!نمیدونم به زندایی گفته اینجا خونتون تمیزه نماز بخونم
ازاونم حرف دراوردن خودش امد خونم تمام جهاز منو سوال کرد قیمتش و اما من نگفتم چون خاله. زنک نیستم. .خونوادش خالهدزنک اند اینم بهسون گوشمیده من نمیدونم خیلی تحمل کردم
ایا به خونؤادم. اطلاع بدم ؟اخه این نمیشه ک هر روز دخالت .بخدا اصلا با شوهرم حرف نمیزنم. زندگیمون سرد از قصذد میخام بفهمه به حرفخونگوش
بده زندگی خودش سرده کلی گریه کردم امده میگه چیه چرا گریه میکنی نمیفهمه از دست خودش و خانوادشه.من یک کلام به برادرم گفتم مبل
برای خونت بخر اینو بخر قشنگ زنگ زد بهم تو بهم نگو چکارکنم خودم عقل و شعور دارم دارم دفعه اخرت باشه بعد این شوهر احمقم همش گوش میده
خاک عالم بر سرش .من میخام به برادرم بگم اخه خیلی دارم اذیت میشم .غصه میخورم کاش وقتی گریه میکردم حرفامو به شوعرم میگفتم اما اون
نمیفهمه میگه تقصیر توعه اونا نمیخان تو زندگیم اختلاف ییارن از اونظر۳م جاریم از در دوستی وارد شده هر روز زنگ همش خودش گرم نشون میده
حالا شوهرم میگه اره جاریت اینجور گفته دگه خستم. کمکم کنید

عزيزم منم وقتي ازدواج كردم فهميدم چقدر فرهنگ خانواده ها مهمه يعني اگر اختلاف طبقاتي زياد باشه زندگي واقعا عذاب آوره
ولي ديگه انتخابمون رو كرديم و بايد بسازيمش
يه پيشنهاد همه اين حرفها رو بذار كنار بشين منطقي فكر كن ببين با چيه اين خانواده مشكل داري يكي يكي تجزيه تحليل كن اگر موضوعي هست كه خودت ميتوني حل كني (مثلا ميگه اينو چند خريدي بگي يادم نمياد و بي اهميت باشه كه خودت حلش ميكني)اگر ميدوني گره اين مشكل با شوهرت باز ميشه خيلي خوب و راحت بدون جنجال به شوهرت بگو .بگو من بخاطر اين حرف مامان ناراحت شدم مثلا گفته مبل نخريد خب ما داريم واسه خونه خودمون زندگي خودمون آسايش خودمون ميخريم مامانت چرا ميگه نه تو جوابي چيزي ندادي بهشون بگو نگن همين به همين راحتي
اگر نميتوني بگي .خودت مي گي شوهرت منطقيه و نازتو ميكشه و قهر نميكنه واسش بنويس خيلي مهربونتك تك مشكلات رو بويس در آخرهم بنويس من تو و زندگيمون رو دوست دارم وقتي من آرامش ندارم قطعا توام همينطوري خواهش ميكنم همه اين بحث ها رو تموم كن
بگو خواهرهات با رفتارشون و اينكه با حرفاشون منو آزرده خاطر ميكنن منو از خودشون دور ميكنن منم بخاطر اين گرم نميگيرم چون ميدونم در آخر منم كه ناراحتم و غصه ميخورم
بهشم نگو كه تو بچه شهرستاني من شهريم و اين حرفها اصلا مقايسه نكن

[fereshteh.k.m.i]

[QUOTE=محمدزاده;152734]عزيزم منم وقتي ازدواج كردم فهميدم چقدر فرهنگ خانواده ها مهمه يعني اگر اختلاف طبقاتي زياد باشه زندگي واقعا عذاب آوره
ولي ديگه انتخابمون رو كرديم و بايد بسازيمش
يه پيشنهاد همه اين حرفها رو بذار كنار بشين منطقي فكر كن ببين با چيه اين خانواده مشكل داري يكي يكي تجزيه تحليل كن اگر موضوعي هست كه خودت ميتوني حل كني (مثلا ميگه اينو چند خريدي بگي يادم نمياد و بي اهميت باشه كه خودت حلش ميكني)اگر ميدوني گره اين مشكل با شوهرت باز ميشه خيلي خوب و راحت بدون جنجال به شوهرت بگو .بگو من بخاطر اين حرف مامان ناراحت شدم مثلا گفته مبل نخريد خب ما داريم واسه خونه خودمون زندگي خودمون آسايش خودمون ميخريم مامانت چرا ميگه نه تو جوابي چيزي ندادي بهشون بگو نگن همين به همين راحتي
اگر نميتوني بگي .خودت مي گي شوهرت منطقيه و نازتو ميكشه و قهر نميكنه واسش بنويس خيلي مهربونتك تك مشكلات رو بويس در آخرهم بنويس من تو و زندگيمون رو دوست دارم وقتي من آرامش ندارم قطعا توام همينطوري خواهش ميكنم همه اين بحث ها رو تموم كن
بگو خواهرهات با رفتارشون و اينكه با حرفاشون منو آزرده خاطر ميكنن منو از خودشون دور ميكنن منم بخاطر اين گرم نميگيرم چون ميدونم در آخر منم كه ناراحتم و غصه ميخورم
بهشم نگو كه تو بچه شهرستاني من شهريم و اين حرفها اصلا مقايسه نكن[/QUOTE اصلا حق رو به من نمیده .من ازاین ناراحتم به خانوءه بدبختم فحس داپ منم
البته تو دلم نغرینش مئكنم به من مئگه بدذات .به برادرم گفتم بیاد دنبالم ازش بیزارم .حامله ام اما نمیخام به من میگه خونوادم مهمندخونوادشم از من
بیزار اونم سرحرفای خاله زنکی موندم بخدا همش دعوا همش میگه نمیخاد بری خونثون]

[محمدزاده]

[QUOTE=fereshteh.k.m.i;153035]

عزيزم منم وقتي ازدواج كردم فهميدم چقدر فرهنگ خانواده ها مهمه يعني اگر اختلاف طبقاتي زياد باشه زندگي واقعا عذاب آوره
ولي ديگه انتخابمون رو كرديم و بايد بسازيمش
يه پيشنهاد همه اين حرفها رو بذار كنار بشين منطقي فكر كن ببين با چيه اين خانواده مشكل داري يكي يكي تجزيه تحليل كن اگر موضوعي هست كه خودت ميتوني حل كني (مثلا ميگه اينو چند خريدي بگي يادم نمياد و بي اهميت باشه كه خودت حلش ميكني)اگر ميدوني گره اين مشكل با شوهرت باز ميشه خيلي خوب و راحت بدون جنجال به شوهرت بگو .بگو من بخاطر اين حرف مامان ناراحت شدم مثلا گفته مبل نخريد خب ما داريم واسه خونه خودمون زندگي خودمون آسايش خودمون ميخريم مامانت چرا ميگه نه تو جوابي چيزي ندادي بهشون بگو نگن همين به همين راحتي
اگر نميتوني بگي .خودت مي گي شوهرت منطقيه و نازتو ميكشه و قهر نميكنه واسش بنويس خيلي مهربونتك تك مشكلات رو بويس در آخرهم بنويس من تو و زندگيمون رو دوست دارم وقتي من آرامش ندارم قطعا توام همينطوري خواهش ميكنم همه اين بحث ها رو تموم كن
بگو خواهرهات با رفتارشون و اينكه با حرفاشون منو آزرده خاطر ميكنن منو از خودشون دور ميكنن منم بخاطر اين گرم نميگيرم چون ميدونم در آخر منم كه ناراحتم و غصه ميخورم
بهشم نگو كه تو بچه شهرستاني من شهريم و اين حرفها اصلا مقايسه نكن[/QUOTE اصلا حق رو به من نمیده .من ازاین ناراحتم به خانوءه بدبختم فحس داپ منم
البته تو دلم نغرینش مئكنم به من مئگه بدذات .به برادرم گفتم بیاد دنبالم ازش بیزارم .حامله ام اما نمیخام به من میگه خونوادم مهمندخونوادشم از من
بیزار اونم سرحرفای خاله زنکی موندم بخدا همش دعوا همش میگه نمیخاد بری خونثون]

ببين ميتوني بزرگترها رو واسطه كني باهاش حرف بزنن
اينو ميدونم يه روزي همه مردهاي اين مدلي پشيمون ميشن از رفتارهاشون ولي اونروز خيلي ديره زمانيكه پيرشدن و ديگه اون شور و شوق جواني كه ميتونستيم داشته باشيم كنار هم ارامش داشته باشيم رو نداريم اونروز ديگه فايده اي نداره
اما ديگه چيكارش ميشه كرد چند وقتته؟مطمعني با بچه آيندت با همسرت درست مييشه مطمعني شايد يه راه داشته باشي واسه زندگي باهاش شايد اگر يه مدت ازش جدا زندكي كني به خودش بياد با پدر و مادرت مشورت كن وخيلي بدون اغراق هم خوبي ها هم بدي هاي همسرت رو بگو بگو نميتوني تو اين شرايط زندكي كني ببين نظر اونا چيه

[محمدزاده]

اگه الان مستقل زندگی میکنید راه حلش اسونه... تنها کافیه یکمی رفت و امدتون رو کمتر کنید

و هرگز باهاشون بحث نکنی....

سعی کن بیشتر تصدیقشون کنی

با تصديقشون هيچي درست نميشه اينو مني ميگه كه واقعا به اين نتيجه رسيده وقتي فرهنگ پايين باشه هيچي فايده نداره فقط بايد شوهر آدم ....باشه

[pschy]

با تصديقشون هيچي درست نميشه اينو مني ميگه كه واقعا به اين نتيجه رسيده وقتي فرهنگ پايين باشه هيچي فايده نداره فقط بايد شوهر آدم ....باشه

اره دیگه وقتی دیگه به نفهمی کامل برسه نمیشه کاری کرد خخخخ

[محمدزاده]

اره دیگه وقتی دیگه به نفهمی کامل برسه نمیشه کاری کرد خخخخ

من واقعا دليل اين بي فرهنگي ها رو نميدونم و از اين بابت خيلي حرص ميخورم
خانواده همسرم دائما در حال انتخاب اسم براي فرزند تو راهم هستند و هي اسم انتخاب ميكنن ولي خانواده من حتي يه اسم هم پيشنهاد ندادند اين يعني چي؟
واقعا زندگي با اين آدمها خيلي سخته
به نظر من هميشه به دوستا آشناها ميگم سعي كنيد اول از همه ببينيد چقد راختلاف فرهنگي داريد شايد مهم نباشه اما بعدا خيلي مسائل پيش مياد به نظر من هميشه بايد تساوي بين خانواده ها برقرار باشه و از همه لحاظ به هم بخورن

[pschy]

من واقعا دليل اين بي فرهنگي ها رو نميدونم و از اين بابت خيلي حرص ميخورم
خانواده همسرم دائما در حال انتخاب اسم براي فرزند تو راهم هستند و هي اسم انتخاب ميكنن ولي خانواده من حتي يه اسم هم پيشنهاد ندادند اين يعني چي؟
واقعا زندگي با اين آدمها خيلي سخته
به نظر من هميشه به دوستا آشناها ميگم سعي كنيد اول از همه ببينيد چقد راختلاف فرهنگي داريد شايد مهم نباشه اما بعدا خيلي مسائل پيش مياد به نظر من هميشه بايد تساوي بين خانواده ها برقرار باشه و از همه لحاظ به هم بخورن

افرین دقیقا همینطوره
متاسفانه جونا اخرین چیزی که بهش توجه میکنند فرهنگشون هست
در حالی که باید برعکس این امر باشه
چون که شاید هر دو طرف ادمهای خوبی باشند
ولی مشکل این باشه که حرف همدیگرو نفهمند و کارهاشون واسه همدیگه عجیب بیاد
حالا به نظرم هرچقدر هم که سطح تحصیلات خانواده طرفت بیشتر باشه این اختلاف فرهنگی کمتر خودشو نشون میده

[محمدزاده]

افرین دقیقا همینطوره
متاسفانه جونا اخرین چیزی که بهش توجه میکنند فرهنگشون هست
در حالی که باید برعکس این امر باشه
چون که شاید هر دو طرف ادمهای خوبی باشند
ولی مشکل این باشه که حرف همدیگرو نفهمند و کارهاشون واسه همدیگه عجیب بیاد
حالا به نظرم هرچقدر هم که سطح تحصیلات خانواده طرفت بیشتر باشه این اختلاف فرهنگی کمتر خودشو نشون میده

خب ممكنه اون شخص
تحصيلات عاليه نداشته باشه ولي خيلي شخص اصيل و با فرهنگي باشه
درسته
تحصيلات هم بايد با هم در يك طبقه باشه برابري خيلي مهمه

[fereshteh.k.m.i]

لطیا متوجه حرفات باش یعنی چی توهین کردی من اشتباه کردم که مشکلمو اینجا مطرح کردم

اره دیگه وقتی دیگه به نفهمی کامل برسه نمیشه کاری کرد خخخخ

[pschy]

لطیا متوجه حرفات باش یعنی چی توهین کردی من اشتباه کردم که مشکلمو اینجا مطرح کردم

اونو با شما نبودم بیخودی به خودت نگیر خانم

[Naznin]

سلام میدونم واقعا شرایط سختیه،منم تقریبا توی این شرایط هستم حتی بدتر چون باهاشون دارم زندگی میکنم توی یک خونه،اما بخاطر دوست داشتن شوهرم بخاطر زندگیم و انتخاب خودم بوده فعلا صبر کردم و یک گوشم در و یکی دروازه شده،سپردم به خدا ،توهم فعلا فقط اعتماد شوهرت رو جلب کن با قهر کردن و رفتن خونه ی پدرت هیچی درست نمیشه مخصوصا که الان بارداری ،میدونم سخته اما بهشون توجه نکن و به شوهرت بگو که دخالت نکنن، و خیلی وقتها خودت محترمانه جوابشون رو بده و نزار بخاطر حرف خاله زنک دید شوهرت بهت عوض بشه ،قوی باش ،من خیلی سختی کشیدم که حتی نمیتونی تصورش کنی اما باعث شد قوی بشم و چشمم خیلی باز بشه و صبور بشم و به خدا بیشتر اعتماد کنم .

[hamraaz]

سلام خانومی.
مادر شدنتون رو تبریک می گم.
شما و همسرتون چند سال سن دارید؟
شما از نظر مسافتی به خونواده خودتون نزدیک هستین؟
ایا امکانش هست که با همسرتون مشاوره حضوری برید؟