نوشته اصلی توسط
amin.f
سلام دوستان
من مدتیه که که با یه دختر همسن خودم دوست هستم و به شدت مصمم هستم که اون رو بدست بیارم. ما بارها و بارها با هم دوست شدیم و جدا شدیم در حدی که جداییمون هر بار 3-4 ماه طول کشیده و اون باز هم برای دوستی پا پیش گذاشته. اما هر سری من با رفتارهام اون رو از خودم دور کردم. با این که هر دوتامون با شناخت و منطق جلو میرفتیم و دیگه یواش یواش هم خودمون و هم خانوادهامون میخواستن که در اینده باهم باشیم کارهای من باز هم باعث شد از هم دور بشیم. مثلا هر بار که بیرون میرفتیم من به خاطر گیرهایی که میدادم باعث میشدم اون روز با دعوا تموم بشه و هر سری میگفتم که این بار اخره. تا جایی که الان فقط میگه که ما اخلاقمون بهم نمیخوره و حرف هم رو متوجه نمیشیم و فقط باعث ازار همدیگه میشیم و بهتره که باهم نباشیم و من دیگه نمیتونم راضیش کنم چون هر بار قول میدادم که دیگه درست رفتار کنم و نمیکردم. الان اون میگه که دیگه نمیخواد و فقط در حد یه دوستیه معمولی حاضره ادامه بده بدون ابنکه من هیچ انتظاری داشته باشم. یکی دیگه از مشکلاتمون هم اینه که به تازگی میگه من دلم نمیخواد با کسی ازدواج کنم که از گذشته ی من خبر داره در صورتی که من با این قضیه اصلا مشکلی ندارم چون میدونم که دختره واقعا خوبیه (البته گذشتش چیزه خاصی نیست) اما این بهونه رو به تازگی اورده و قبلا حرفی از این موضوع نمیزد. من از شما میخوام که کمکم کنید که چجوری میتونم قانعش کنم. البته این روهم بگم که ما هیچوقت دوستایی نبودیم که با احساسات تصمیمی رو گرفته باشیم و همیشه با صحبت و منطق مشکلاتمون رو حل کردیم چون موقعیت اجتماعی هردوتامون باعث شده به قدری تو اجتماع باشیم که دیگه اینجور رابطه هارو کورکورانه نبینیم. اون همیشه اهل صحبت کردن بوده و میگه که من باید قانعش کنم که چرا با اینکه اخلاقمون بهم نمیخوره باید ادامه بدیم و برای باهم بودنمون دلیل بیارم. البته من واقعا حاضرم رفتارهامو اصلاح کنم چرا که خیلی از رفتارهامو کنار گذاشتم ولی برای بعضی چیزها زمان لازمه و اون اصلا صبر نداره و هربار که میگم صبر کن میگه دیگه بیشتر از این. الانم به خاطر اصراهای بیش از حد من برای ادامه رابطمون به شدت دیگه زده شده و میگه هربار که حرف میزنیم حرفای تکراری میزنی ولی من واقعا نمیدونم چجوری صحبت کنم که به نظر تکراری نیاد.
ممنون از کمکتون