نوشته اصلی توسط
Sinam
با سلام و خسته نباشید پسری 22 ساله هستم و دانشجو تو دانشگاه عاشق یه دختری شدم و حدود دوسال باعم بودیم اونم دوسم داشت اما تابستون باباش سرطان گرفت و گفت قبل مرگم میخوام عروس شدنتو ببینم و کل خانوادش جلوش واستادن ک اگه اتفاقی برا بابات بیفته تقصیر تو و ب اجبار مجبور ب ازدواج شد و اما نذاشته ک پسره دست بزنه بش الانم پسره معتاد ازاب درومده داره طلاق میگیره البته قبل اینکه بفهمن پسره معتاده یک هفته بعد عقد درخواست طلاق داده بود اما چون دلیلی واسه طلاق نداشت دادگاه قبول نمیکرد الان خانوادشم فهمیدن ک پسره معتاده و داره طلاق میگیره ما بعد عقدش هم باهم در ارتباط بودیم اما من بیشتر ب خاطر گریه هاش و اینکه دلم براش میسوخت باهاش بودم نمیگم دوسش نداشتم چرا داشتم اما نه ب اندازه قبل الانم ی حس دوگانه توم ایجاد شده نمیدونم چیکار کنم یه لحظه دوسش دارم ی لحظه ازش متنفرم ی لحظه از دوریش دیوونه میشم ی لحظه حاضر نیستم ریختشو ببینم نمیدونم دقیقا دوسش دارم یا نه میخواستم راهنماییم کنین ک چیکار کنم ب پاش بمونم و باهاش ازدواج کنم یا نه ؟ با توجه ب اینکه میدونم خانوادمم ب این آسونی با این ازدواج موافقت نمیکنن توروخدا کمکم کنید خیلی داغونم