نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: سرد شدن رابطه

1186
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27363
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    سرد شدن رابطه

    سلام
    6 سال پیش وقتی سال اول دانشگاه بودم به پیشنهاد یکی از معلم های دبیرستانم توی آموزشگاهش شروع به کار نیمه وقت و تدریس کردم, توی آموزشگاه با چند تا دختر و پسر همسن خودم آشنا شدم که اونها هم اونجا انگلیسی درس میدادن. ما 5,6 نفر بودیم که با هم خیلی مچ شده بودیم و دوستی خوبی داشتیم بعد از اتمام دانشگاه من یه شرکت مرتبط با رشته ام استخدام شدم و بقیه بچه ها هم هر کدوم رفتن دنبال زندگی خودشون. بعد از تقریبا 1 سال یکی از پسرها (سهیل)میخواست از ایران بره که بهم گفت برم آموزشگاه ببینمش و خداحافظی کنیم . اون روز رضا یکی دیگه از پسرا که خیلی با دوست بودن هم اونجا بود و شماره من و گرفت اون موقع رضا بعد از تموم شدن دانشگاه رفته بود سربازی . چند ماه بعد از رفتن سهیل از ایران یه روز رضا اومد تو چت با هم صحبت کردیم و گفت کمتر از یه ماه از سربازیش مونده و به من پیشنهاد داد که بیشتر با هم آشنا بشیم ولی من زیاد جدی نگرفتم حرفشو ولی . چند ماهی از سرم بازش میکردم چون اصلا به عنوان شوهر بهش نگاه نمیکردم تا اینکه اون به خاطر اینکه بهم نزدیک باشه نزدیک شرکت ما مشغول بهکار شد و هر روز با من رفت و آمد میکرد, بعد از 6,7 ماه که به همین صورت و بدون رابطه جدی گذشت یه روز بهم گفت که دیگه خسته شده و اگه نمیخوامش رک و راست بهش بگم , دیگه ازش خوشم میومد ولی اون قصد داشت واسه ادامه تحصیل از ایران بره و در ضمن شرایط ازدواج و بردن منو همراه خودش نداشت و من همه ی این مسائل رو بهش گفتم و اون گفت ما میتونیم واسه یکی دوسال دیگه برنامه بریزیم و با هم باشیم و ازم خواست تا موضوع رو به خانوادم بگم و بیاد با پدرم صحبت کنه و خودش موضوع رو قبلا به خانوادش گفته بود . ما با خانواه هامون صحبت کردیم و اونها هم موافق بودن که بدون هیچ مراسم رسمی فعلا با هم باشیم تا 6 ماه بعد که رضا برگرده ایران و اون وقت تصمیم بگیریم. تو تمام مدتی که رضا ایران نبود هم ماهمچنان رابطه عاشقانه ای با هم داشتیم . رضا یه لحظه هم نمیذاشت احساس تنهایی کنم و خانوادشم تو این مدت مرتب بهم زنگ میزدن و هوامو داشتن ولی رضا نتونست سر 6 ماه بیاد و 6 ماه شد 9 ماه . بعد از 9 ماه که اومد 2 هفته اول مثل قبل بودیم و همه چی خوب بود و با هم برنامه میریختیم که به خانواده چی بگیم و چی کار کنیم و البته رضا از نظر مالی خالی شده بود . ولی خانواده رضا گفتن که فعلا نه رضا از نظر مالی شرایط خوبی داره و نه خودشون میتونن بهش کمک کنن. خانواده منم مدام بهم فشار میاوردن که چی شد؟ اگه نمیان جلو معنی نداره دیگه ادامه بدیو از این حرفا . ولی من دوستش داشتم 2 سال از عمرم و صرف کرده بودم و حاضر نبودم قطع کنم واسه همین همش به رضا فشار میاوردم و مدام بحثمون میشد و تو اون 2 ماه که ایران بود حتی چند بار با هم قهر کردیم ولی هر بار رضا زنگ میزد و میخواست که آشتی کنیم بالاخره تصمیم گرفتیم پیش یه مشاور بریم. در نهایت تصمیم بر این شد که رضا تنها بیاد با پدرم صحبت کنه و شرایطش و توضیح بده . ولی رضا دیگه مثل قبل نبود رفتارش خیلی سرد شده بود و هر کاری میکردم نمیتونستم رابطه امون و مثل قبل کنم. 4 ماه پیش رضا برگشت و به بابام گفت که عید دوباره میاد . بعد از اینکه دوباره رفت هنوز سرد بود و رفتاراش همون طوری بود و بعضی وقتها از کاراش خیلی دلخور میشدم ولی تحمل میکردم , نمیخواستم از دستش بدم ولی 40 روزپیش دیگه طاقتم تموم شد و بهش گفتم فکر میکنم دیگه مثل قبل نیستیم و دیگه نمیخوام ادامه بدم و اونم این حرف منو قبول کرد و با اینکه ناراحت شد و گریه میکرد ولی گفتکه اینجوری بهتره و قبول کرد. بعد یه هفته بهم چند بار بهم پیام داد که دلش واسم تنگ شده ولی من جوابشو ندادم یه بارم بهم زنگ زد که گفتم نمیتونم صحبت کنم ولی خیلی دلم واسش تنگ شده بود و میخواستم برگرده , یکی از دوستام بهم گفت که این دفعه که حرفی زد بهش بگو که بهت خیلی بدی کرده, پیش همه کوچیک شدی و احساساتتو به بازی گرفته منم بدون اینکه واقعا این حرفهارو قبول داشته باشم دفعه بعد که پیام داد بهش گفتم(البته یکم پیاز داغشو زیاد کردم و گفتم تو این مدت خیلی حالم بد بوده و ...) ولی با این کار به جای اینکه چیزیو درست کنم بدتر کردم . 2هفته پیش تولدم بود و بهم زنگ زد و تولدم و تبریک گفت حتی روز عیدم سال نو رو تبریک گفت ولی جواب ندادم و آخرین بار 2 روز پیش گله کرد که حتی جواب تبریک سال نو رو ازش دریغ کردم ولی فقط همین نه خودش اومد ایران نه حرفی از درست کردن رابطه زد!! من موندم واین همه آدم که باید بهشون جواب پس بدم از پدر و مادر گرفنه تا دوست و آشنا . نمیدونم چیکار کنم هنوز به خانوادمم جرات ندارم چیزی بگم یعنی اصلا روم نمیشه بگم . لطفا راهنماییم کنین واقعا به کمک احتیاج دارم
    ممنون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16568
    نوشته ها
    412
    تشکـر
    164
    تشکر شده 286 بار در 181 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : برگردندن رابطه

    کلا چند ساله با همین ? چند سال تونه ? در مورد اینده شغلی ش چی بهتون گفته ?
    امضای ایشان
    سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27363
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : برگردندن رابطه

    2 سال و 3 ماهه که بحث ازدواج و آشنایی پیش اومده و با همیم، 27 سالمون و رضا الان 1 ساله برای ارشد رفته و بعد از ارشد میخواد دکتری بخونه که در واقع دکتری خارج از کشور کاره و درآمد خوبی هم داره و سهیل که اونجاس الان داره دکتری میخونه و خیلی راضیه، منم الان ترم آخر ارشد هستم و برنامه آمون این بود که منم واسه دکتری برم پیش رضا
    ویرایش توسط nastaranyaghubi : 03-27-2016 در ساعت 01:03 AM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16568
    نوشته ها
    412
    تشکـر
    164
    تشکر شده 286 بار در 181 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : برگردندن رابطه

    خوب یه بار تماس بگیرین و ازش بخوانی تکلیف شمارو مشخص کنه
    نظرش رو در مورد ادامه این راغبطه بگه ۰ توضیح بده که چه تصمیماتی داره برای اینده
    اگه کلا سرد شده که دیگه هیچی باید بیخیالش بشین
    ولی اگه مشکلش فقط مالیه شما باید با شرایط خودتون بسنجیم ببینن
    میتونین کنار بیاین یا نه،
    الان مشکل شما دقیقا چیه ? بهش علاقه دارین و نمی تونین جدا بشین یا اینکه فقط از ابرو تون می تر سین ?
    به هر حال یه صحبت منطقی باهاش خیلی چیزارو می تونه روشن کنه
    امضای ایشان
    سختی ها باعث میشوند که بعضی ها بشکنند و بعضی ها رکورد بشکنند

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : برگردندن رابطه

    نقل قول نوشته اصلی توسط nastaranyaghubi نمایش پست ها
    سلام
    6 سال پیش وقتی سال اول دانشگاه بودم به پیشنهاد یکی از معلم های دبیرستانم توی آموزشگاهش شروع به کار نیمه وقت و تدریس کردم, توی آموزشگاه با چند تا دختر و پسر همسن خودم آشنا شدم که اونها هم اونجا انگلیسی درس میدادن. ما 5,6 نفر بودیم که با هم خیلی مچ شده بودیم و دوستی خوبی داشتیم بعد از اتمام دانشگاه من یه شرکت مرتبط با رشته ام استخدام شدم و بقیه بچه ها هم هر کدوم رفتن دنبال زندگی خودشون. بعد از تقریبا 1 سال یکی از پسرها (سهیل)میخواست از ایران بره که بهم گفت برم آموزشگاه ببینمش و خداحافظی کنیم . اون روز رضا یکی دیگه از پسرا که خیلی با دوست بودن هم اونجا بود و شماره من و گرفت اون موقع رضا بعد از تموم شدن دانشگاه رفته بود سربازی . چند ماه بعد از رفتن سهیل از ایران یه روز رضا اومد تو چت با هم صحبت کردیم و گفت کمتر از یه ماه از سربازیش مونده و به من پیشنهاد داد که بیشتر با هم آشنا بشیم ولی من زیاد جدی نگرفتم حرفشو ولی . چند ماهی از سرم بازش میکردم چون اصلا به عنوان شوهر بهش نگاه نمیکردم تا اینکه اون به خاطر اینکه بهم نزدیک باشه نزدیک شرکت ما مشغول بهکار شد و هر روز با من رفت و آمد میکرد, بعد از 6,7 ماه که به همین صورت و بدون رابطه جدی گذشت یه روز بهم گفت که دیگه خسته شده و اگه نمیخوامش رک و راست بهش بگم , دیگه ازش خوشم میومد ولی اون قصد داشت واسه ادامه تحصیل از ایران بره و در ضمن شرایط ازدواج و بردن منو همراه خودش نداشت و من همه ی این مسائل رو بهش گفتم و اون گفت ما میتونیم واسه یکی دوسال دیگه برنامه بریزیم و با هم باشیم و ازم خواست تا موضوع رو به خانوادم بگم و بیاد با پدرم صحبت کنه و خودش موضوع رو قبلا به خانوادش گفته بود . ما با خانواه هامون صحبت کردیم و اونها هم موافق بودن که بدون هیچ مراسم رسمی فعلا با هم باشیم تا 6 ماه بعد که رضا برگرده ایران و اون وقت تصمیم بگیریم. تو تمام مدتی که رضا ایران نبود هم ماهمچنان رابطه عاشقانه ای با هم داشتیم . رضا یه لحظه هم نمیذاشت احساس تنهایی کنم و خانوادشم تو این مدت مرتب بهم زنگ میزدن و هوامو داشتن ولی رضا نتونست سر 6 ماه بیاد و 6 ماه شد 9 ماه . بعد از 9 ماه که اومد 2 هفته اول مثل قبل بودیم و همه چی خوب بود و با هم برنامه میریختیم که به خانواده چی بگیم و چی کار کنیم و البته رضا از نظر مالی خالی شده بود . ولی خانواده رضا گفتن که فعلا نه رضا از نظر مالی شرایط خوبی داره و نه خودشون میتونن بهش کمک کنن. خانواده منم مدام بهم فشار میاوردن که چی شد؟ اگه نمیان جلو معنی نداره دیگه ادامه بدیو از این حرفا . ولی من دوستش داشتم 2 سال از عمرم و صرف کرده بودم و حاضر نبودم قطع کنم واسه همین همش به رضا فشار میاوردم و مدام بحثمون میشد و تو اون 2 ماه که ایران بود حتی چند بار با هم قهر کردیم ولی هر بار رضا زنگ میزد و میخواست که آشتی کنیم بالاخره تصمیم گرفتیم پیش یه مشاور بریم. در نهایت تصمیم بر این شد که رضا تنها بیاد با پدرم صحبت کنه و شرایطش و توضیح بده . ولی رضا دیگه مثل قبل نبود رفتارش خیلی سرد شده بود و هر کاری میکردم نمیتونستم رابطه امون و مثل قبل کنم. 4 ماه پیش رضا برگشت و به بابام گفت که عید دوباره میاد . بعد از اینکه دوباره رفت هنوز سرد بود و رفتاراش همون طوری بود و بعضی وقتها از کاراش خیلی دلخور میشدم ولی تحمل میکردم , نمیخواستم از دستش بدم ولی 40 روزپیش دیگه طاقتم تموم شد و بهش گفتم فکر میکنم دیگه مثل قبل نیستیم و دیگه نمیخوام ادامه بدم و اونم این حرف منو قبول کرد و با اینکه ناراحت شد و گریه میکرد ولی گفتکه اینجوری بهتره و قبول کرد. بعد یه هفته بهم چند بار بهم پیام داد که دلش واسم تنگ شده ولی من جوابشو ندادم یه بارم بهم زنگ زد که گفتم نمیتونم صحبت کنم ولی خیلی دلم واسش تنگ شده بود و میخواستم برگرده , یکی از دوستام بهم گفت که این دفعه که حرفی زد بهش بگو که بهت خیلی بدی کرده, پیش همه کوچیک شدی و احساساتتو به بازی گرفته منم بدون اینکه واقعا این حرفهارو قبول داشته باشم دفعه بعد که پیام داد بهش گفتم(البته یکم پیاز داغشو زیاد کردم و گفتم تو این مدت خیلی حالم بد بوده و ...) ولی با این کار به جای اینکه چیزیو درست کنم بدتر کردم . 2هفته پیش تولدم بود و بهم زنگ زد و تولدم و تبریک گفت حتی روز عیدم سال نو رو تبریک گفت ولی جواب ندادم و آخرین بار 2 روز پیش گله کرد که حتی جواب تبریک سال نو رو ازش دریغ کردم ولی فقط همین نه خودش اومد ایران نه حرفی از درست کردن رابطه زد!! من موندم واین همه آدم که باید بهشون جواب پس بدم از پدر و مادر گرفنه تا دوست و آشنا . نمیدونم چیکار کنم هنوز به خانوادمم جرات ندارم چیزی بگم یعنی اصلا روم نمیشه بگم . لطفا راهنماییم کنین واقعا به کمک احتیاج دارم
    ممنون

    خیلی ساده اس اگر علاقه ای به شما نداشته باشه و شرایطش مهیا نباشه صبر کردن شما چیزی رو تغییر نمیده

    و دقیقا" باید واقعیت رو درک کنید و بیشتر از این خودتون رو وابسته به چنین رابطه ای نکنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27363
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سرد شدن رابطه

    من بهش علاقه دارم ولی از دستش ناراحتم واسه اینکه به همین راحتی قبول کرد که جدا شیم و اینکه با رفتارای سردش میدونسته منو ناراحت میکنه و اینکه گفت تو این مدت تغییر کرده و دیگه اون آدم قبل نیست و عشقش به من کم شده .الانم هیچ تلاشی واسه بدست آوردن من نمیکنه جز اینکه هر چند روز یه بار به بهانه ای پیام میده منم نمیخوام خودمو ضعیف نشون بدم

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : سرد شدن رابطه

    سلام
    رفتارهای نامزدتون نشون میده ک هنوز به شما علاقه داره و بهتون فکر میکنه
    میدونی مشکل شما مثله خیلی از دخترای الان چیه
    فک میکنین ک همسرتون مردی فولادی باید باشه و هرفشاری ک بهش میارین کم نیاره خوب گیردادنای شما بهش فشار عصبی میاره و ترجیح داد تا شرایط ازدواج براشون محیا نشده خودش را از وسط ماجرا بیرون بکشه اما دیده نمیتونه
    گلم نامزد شما ی انسان هست درست مثله شما اما از جنس مذکر
    اونم فشار عصبی داغونش میکنه
    اونم خانواده داره و مثله خانواده شما میخوان بهش راه و چاه را نشون بدن
    اونم عقل داره و شرایط را سنجیده
    اونم غرور داره
    اونم شخصیت داره
    درست مثله خوده خوده شماااا
    اینبار جواب پیامش را بدین و بگین ک علاقه دوطرفه شما تو این زمونه خیلی مقدسه و دوست نداشتین ک به این راحتی نابود بشه هردومون تحصیلکرده ایم و میتونیم کنار هم مشکلات را حل کنیم قرار نیس بار مشکلات فقط رو دوش تو باشه و منم به عنوان همسرت مسولیتی دارم اگه مشکل مالی هست کنارت هستم و باهم میسازیم اما اگه علاقه ات کم شده یا پشیمون شدی از این رابطه پس دیگه پیام نده اما اگه اون علاقه هنوزم هست و مشکل مالی فقط وجود داره اون مانعی برای ازدواج نیس چون دوتایی میسازیم زندگیمون را .
    شما دوتا آدم تحصیلکرده این و موقعیت شغلی زیادی دارین حتما پس نگران وضعیت مالی نباشین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد