نمایش نتایج: از 1 به 25 از 25

موضوع: دیگه شوهرمو دوست ندارم

9479
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    دیگه شوهرمو دوست ندارم

    من 25 سالمه و 7 ساله ازدواج کردم و یه پسر 2.5 ساله دارم چند وقته پیش متوجه خیانت شوهرم شدم البته قبلا هم بارها با خانوم های مختلف ارتباط کلامی داشت ولی کار به رابطه جنسی نرسیده بود تا اینکه چند وقته پیش با یه خانومی یکبار رابطه برقرار کرده وقتی فهمیدم خیلی خیلی داغووون شدم و چند روزی رفتم خونه مادرم تا اینکه با اصرار شوهرم و به خاطر پسرم برگشتم سر زندگیم اما مشکلم اینجاست که دیگه هیچ علاقه ای به همسرم ندارم و حتی انگیزه ای برای هم کلام شدن و یا دیدنشون در وجودم نیست و روابط جنسی برام سخت شده و همش سعی میکنم هواسم رو پرت کنم تا تموم شه میخوام بدونم با این شرایط آیا ادامه دادن به این زندگی کار درستیه البته من اصلا این قضیه رو به روی شوهرم نمیارم و سعی میکنم در موردش حرفی نزنم اما خودم از درون عذاب میکشم واقعا درمونده شدم

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk

  2. کاربران زیر از پانیذا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پانیذا نمایش پست ها
    من 25 سالمه و 7 ساله ازدواج کردم و یه پسر 2.5 ساله دارم چند وقته پیش متوجه خیانت شوهرم شدم البته قبلا هم بارها با خانوم های مختلف ارتباط کلامی داشت ولی کار به رابطه جنسی نرسیده بود تا اینکه چند وقته پیش با یه خانومی یکبار رابطه برقرار کرده وقتی فهمیدم خیلی خیلی داغووون شدم و چند روزی رفتم خونه مادرم تا اینکه با اصرار شوهرم و به خاطر پسرم برگشتم سر زندگیم اما مشکلم اینجاست که دیگه هیچ علاقه ای به همسرم ندارم و حتی انگیزه ای برای هم کلام شدن و یا دیدنشون در وجودم نیست و روابط جنسی برام سخت شده و همش سعی میکنم هواسم رو پرت کنم تا تموم شه میخوام بدونم با این شرایط آیا ادامه دادن به این زندگی کار درستیه البته من اصلا این قضیه رو به روی شوهرم نمیارم و سعی میکنم در موردش حرفی نزنم اما خودم از درون عذاب میکشم واقعا درمونده شدم

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk


    در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282


    021-88422495


    021-88472864




    مهمترین اشتباهات زنان در هنگام رویارویی با خیانت شوهرانشان


    اشتباه شماره 1: بازجویی و تحقیق و بررسی



    وقتی که زنی نسبت به خیانت شوهر مشکوک می شود، اولین اشتباهی که می کند این هست که به دنبال اثبات این شک می رود. جاسوسی، صحبت کردن با همسایه ها و دوستان، سوال و مواخذه کردن شوهر همگی از تلاش هایی هستند که زن به اشتباه برای اثبات شک و گمانش انجام می دهد. در واقع زنان انرژی خودشان را برای اثبات یک عمل واضح که قبلا برای او ثابت شده است صرف می کنند.

    شما احتیاجی ندارید که ثابت کنید که همسرتان خیانتکار است بلکه باید بدانید که در واقع چیزی بین شما دو نفر درست کار نمی کند. حال این که آیا واقعا همسرتان خیانت کرده است و یا شما تنها بی دلیل به او مشکوک شده اید فرقی نمی کند و احتیاج به اثبات و مدرک نیست، بلکه باید بدانید که چیزی باید تغییر کند. عصبانی شدن و سعی برای اثبات خیانت همسرتان هیچ کدام آن آرامشی که شما دنبالش هستید را برایتان نمی آورند. این کارها در واقع باعث می شوند که شما به نظر دیوانه بیایید.




    اشتباه شماره 2: سرزنش کردن دیگر زنان


    بله، زنی که با بک مرد زن دار رابطه بر قرار می کند و در واقع شوهر شما را می دزدد یک انسان شیطان صفت و بدبخت است، اما این در حقیقت مشکل اصلی نیست. او (زنی که شوهرتان با او رابطه داشته است) کسی نیست که به شما قول وفاداری داده است و حالا به شما خیانت کرده است بلکه کسی که قول وفاداری داده و خیانت کرده همسر شماست. و حتی مهمتر، اگر این زن اینکار (هم بستر شدن با شوهرتان) را نمی کرد حتما زن دیگه ای این کار را می کرد.

    مردم خیانت می کنند برای اینکه خیانتکار هستند. وقتی که مردی خیانت می کند این به این دلیل نیست که او از روی بی تقصیری مورد فریب زنی زیبا و بد سرشت (ساحره) قرار گرقته است. این به این دلیل نیست که او (زنی که شوهرتان با او رابطه داشته) چیزی بیشتر از شما دارد و در اختیار شوهرتان قرار می دهد. این به این دلیل نیست که او (زنی که شوهرتان با او رابطه داشته) از شما بهتر است. یک خیانتکار به فریفته و وسوسه شدن برای داشتن رابطه نا سالم احتیاج ندارد، انسان های خیاتکار خیانت می کنند.

    اجازه دهید که عصبانیت شما نسبت به زنان دیگر فروکش کند. این یک مسیر اشتباه (عصبانی شده و سرزنش زنی که با همسرتان رابطه داشته) است. در عوض بیشتر توجه خودتان را روی این متمرکز کنید که طرف دیگر این رابطه شوهر شما بوده است در حالی که به شما قول وفاداری و تک همسری (داشتن تنها یک رابطه سالم) داده است. اگر این زن (زنی که شوهرتان با او رابطه داشته) این کار را نمی کرد یا شوهرتان کسه دیگه ای را پیدا نمی کرد؟ حتی اگر این زن از زندگی شما خارج شود باز هم میلیون ها زن دیگر در دنیا وجود دارند که همسرتان می تواند با انها رابطه ی خیانت کارانه برقرار کند.





    اشتباه شماره 3: ایجاد تغییر در خودتان برای نگه داشتن شوهرتان



    اول از همه، اگر شوهر شما یک خیانتکار است و شما تنها می خواهید با وجود این خیانت نیز شوهرتان را کنار خود نگه دارید، مطمئن باشید با هر مقدار تغییری که در رفتارها و خصوصیات اخلاقی تان ایجاد کنید نمی توانید شوهرتان را از خیانت کردن دور نگه دارید با وجود هر مقدار قولی که همسرتان بدهد. اگر شوهرتان به شما خیانت کرده است الان زمان جدایی و رها کردن اوست. کسی که خیانت می کند باز هم خیانت خواهد کرد.

    دوم، شما باعث خیانت کردن شوهرتان نبوده اید. اگر همسرتان یک خیانتکار است، این بازتاب ارزش شما نیست بلکه در حقیقت بازگو کننده این است که شوهر شما توانایی قبول مسئولیت یک زندگی مشترک را ندارد. او در واقع هنوز به آن رشد و بالغ شدن فکری برای دریافت معنای خانواده نرسیده است. مشکل از شوهر شماست نه شما (بنابراین اوست که باید تغییر کند نه شما)

    از آنجایی که شما باعث خیانت همسرتان نشده اید، شما نیز نمی توانید آن را متوقف کنید. هیچ راهی وجود ندارد که شما بتوانید با تغییر در خودتان یک خیانتکار را به یک فرد وفادار تغییر دهید. از این افکار بیرون بیایید که اگر شما لاغر تر، باریک تر، زیبا تر، وحشی تر در رختخواب و یا پر خروش تر بودید همسرتان می توانیست وفادار باشد. اگر شوهر شما یک خیانتکار است، این بدن معناست که او اصلا به شما فکر نمی کند.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25494
    نوشته ها
    70
    تشکـر
    53
    تشکر شده 49 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    حالا که دیگه اومدی سر خونه و.زندگیت

    دو راه داری یا باید تحمل کنی یا باید دنبال شغل باشی و.چون.به خاطر.پسرت برگشتی پسرتو به عنوان.مهریه برداری

    علمی تر بگم شما برای جدایی بایداستقلال داشته باشی بتونی بدون شوهرت زندگی کنی تازمانی که نتونستی خواهشا فکر.جدایی نکنید چون اگر.خدای نکرده با این شرایط طلاق بگیری خونه پدرتون هم غریبه ای علاوه بر اون نیش و کنایه اطرافیانم.هست

    خوبه که به روش نمیاری اما یادت باشه هر.کاری اولش سخته بار دوم.و سومش راحت تره

    اون کسی هم که واقعا نیاز به مشاوره دارن همسرتون هستند شما فقط زحمت میکشی و.به روش نمیاری

    متاسفم من باید علمی صحبت میکردم اما چون از خیانت متنفرم یکم خودمونی صحبت کردم

    تازمانی که شوهرتون نخاد این رفتارو.ترک.کنه متاسفانه کاری بجز سکوت از شما برنمیاد

    توی زندگی و خونه داریتون تغییر ایجاد کنید

    رابطه جنسیتون چطوره ؟ ایا از اول سرد بودید ؟ تونسته بودید نیاز شوهرتونو رفع کنید
    ایا ازدواج شما براساس علاقه بوده یا نه

    ایا توی خونتون دعوا داشتید ؟ قهر بجز این بار رفتید ؟

    فکر میکنید چی باعث شده همسرتون بهتون خیانت کنه ؟

    ایا شوهرتون از این که زیاد به بچه توجه میکنید یا کلا بی توجه هستید در خانه شکایتی کرده ؟

    مشکلات جزعی رو.رفع کنید سعی کنید تغییر.کنید و.متفاوت باشید

    اگر.نتونستید تحمل کنید با گرفتن مهریه عمر خودتونو بیشتر تلف نکنید سعی کنید شغل پیدا کنید و استقلال مالی داشته باشید بعد به فکر طلاق باشید

    کاری نکنید که حس کنید خونه شوهرتون بازم از مکان فعلیتون بهتره عاقلانه تصمیم بگیرید

    سعی کنید مشاوره حضوری برید و.کاملتر توضیح بدید تا مشکلتون کاملا رفع شه

    (موفق باشید )
    امضای ایشان
    چگونه. وصف کنم لحظه لحظه خود را
    برای این. همه ناباور خیال پرست

  6. کاربران زیر از delaram54 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پانیذا نمایش پست ها
    من 25 سالمه و 7 ساله ازدواج کردم و یه پسر 2.5 ساله دارم چند وقته پیش متوجه خیانت شوهرم شدم البته قبلا هم بارها با خانوم های مختلف ارتباط کلامی داشت ولی کار به رابطه جنسی نرسیده بود تا اینکه چند وقته پیش با یه خانومی یکبار رابطه برقرار کرده وقتی فهمیدم خیلی خیلی داغووون شدم و چند روزی رفتم خونه مادرم تا اینکه با اصرار شوهرم و به خاطر پسرم برگشتم سر زندگیم اما مشکلم اینجاست که دیگه هیچ علاقه ای به همسرم ندارم و حتی انگیزه ای برای هم کلام شدن و یا دیدنشون در وجودم نیست و روابط جنسی برام سخت شده و همش سعی میکنم هواسم رو پرت کنم تا تموم شه میخوام بدونم با این شرایط آیا ادامه دادن به این زندگی کار درستیه البته من اصلا این قضیه رو به روی شوهرم نمیارم و سعی میکنم در موردش حرفی نزنم اما خودم از درون عذاب میکشم واقعا درمونده شدم


    سلام

    عزیز متاسفم اگر دوباره عرض میکنم اگر از نوع تیپ افرادی هستید که نمیتوانیدخیانت رافراموش کنید و ببخشید و هم چنین همسرتان قول عدم تکرارشان جدی و راسخ نبست.

    بهتر اینه که جدا بشید. ولی به فکر مشاور قبل از جدایی و تصمیم و تامین مالی خود باشید

    سپاس
    دکتر

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk

    عزیز متاسفم اگر دوباره عرض میکنم اگر از نوع تیپ افرادی هستید که نمیتوانیدخیانت رافراموش کنید و ببخشید و هم چنین همسرتان قول عدم تکرارشان جدی و راسخ نبست.

    بهتر اینه که جدا بشید. ولی به فکر مشاور قبل از جدایی و تصمیم و تامین مالی خود باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  8. 4 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    رابطه جنسی ما قبل از این بسیار گرم و متنوع بوده طوری که شوهرم بارها اعتراف کرده که تو این زمینه با من هیچ کمبودی نداره
    ازدواج ما تقریبا سنتی بود و اوایل شوهرم علاقه زیادی به من داشت اما بعد از یه مدتی به خاطر حرفایی که مادر شوهرم پشت سرم میزد سرد شده بود البته نه در زمینه جنسی فقط در زمینه عاطفی و ابراز علاقه به من خیلی سرد و سر سختانه برخورد میکرد و سالهایی که نزدیک مادر شوهرم زندگی می کردم از این مساله در عذاب بودم اما بعد از جدا شدن از خانواده همسرم کمی بهتر شدن البته نه اونقدر که همه نیازهای عاطفی منو بر آورده کنه
    معمولا فقط زمانی که نیاز جنسی باشه ابراز محبت میکنن و در غیر این موارد به ندرت
    معمولا دعوا داشتیم ولی نه زیاد چون من سعی میکردم اتفاقی نیافته که باعث ناراحتیش بشه و از خواسته های خودم میگذشتم به خاطر رضایتش در صورتی که ابراز وجود میکردم یا حتی ناراحتیم رو در مورد موضوعی بروز میدادم با رفتار بسیار تند و خشن شوهرم مواجه میشدم و به شدت با من مقابله میکردن گاهی کتک میزدن طوری که میترسیدم اگر ادامه بدم جونم در خطر باشه و برای ساکت کردنم از هر راهی استفاده میکردن از فحشای رکیک تا کتک های سخت طوری که دستم یکبار شکسته
    زندگی و خونه داری و دستپختم همیشه مورد تایید و رضایت شوهرم بوده طوری که غذا خوردن بیرون از خونه براش سخته
    واقعا نمیدونم چی باعث شده هیچ چیزی به عقلم نمیرسه ولی جدیدا تصمیم گرفته بودم که کمتر ازش محبت بخوام تا کمتر آسیب ببینم و یه جورایی سرم به کار خودم بود چون خسته شده بودم از گدایی محبت
    چطور استقلال مالی داشته باشم در شرایطی که شوهرم به ههههیچ عنوان اجازه ی کار کردن و مستقل شدن به من نمیده

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk

  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27653
    نوشته ها
    40
    تشکـر
    2
    تشکر شده 17 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پانیذا نمایش پست ها
    رابطه جنسی ما قبل از این بسیار گرم و متنوع بوده طوری که شوهرم بارها اعتراف کرده که تو این زمینه با من هیچ کمبودی نداره
    ازدواج ما تقریبا سنتی بود و اوایل شوهرم علاقه زیادی به من داشت اما بعد از یه مدتی به خاطر حرفایی که مادر شوهرم پشت سرم میزد سرد شده بود البته نه در زمینه جنسی فقط در زمینه عاطفی و ابراز علاقه به من خیلی سرد و سر سختانه برخورد میکرد و سالهایی که نزدیک مادر شوهرم زندگی می کردم از این مساله در عذاب بودم اما بعد از جدا شدن از خانواده همسرم کمی بهتر شدن البته نه اونقدر که همه نیازهای عاطفی منو بر آورده کنه
    معمولا فقط زمانی که نیاز جنسی باشه ابراز محبت میکنن و در غیر این موارد به ندرت
    معمولا دعوا داشتیم ولی نه زیاد چون من سعی میکردم اتفاقی نیافته که باعث ناراحتیش بشه و از خواسته های خودم میگذشتم به خاطر رضایتش در صورتی که ابراز وجود میکردم یا حتی ناراحتیم رو در مورد موضوعی بروز میدادم با رفتار بسیار تند و خشن شوهرم مواجه میشدم و به شدت با من مقابله میکردن گاهی کتک میزدن طوری که میترسیدم اگر ادامه بدم جونم در خطر باشه و برای ساکت کردنم از هر راهی استفاده میکردن از فحشای رکیک تا کتک های سخت طوری که دستم یکبار شکسته
    زندگی و خونه داری و دستپختم همیشه مورد تایید و رضایت شوهرم بوده طوری که غذا خوردن بیرون از خونه براش سخته
    واقعا نمیدونم چی باعث شده هیچ چیزی به عقلم نمیرسه ولی جدیدا تصمیم گرفته بودم که کمتر ازش محبت بخوام تا کمتر آسیب ببینم و یه جورایی سرم به کار خودم بود چون خسته شده بودم از گدایی محبت
    چطور استقلال مالی داشته باشم در شرایطی که شوهرم به ههههیچ عنوان اجازه ی کار کردن و مستقل شدن به من نمیده

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk
    الهی بمیرم.تو دیگه چقدر بدبختی

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    الهی بمیرم.تو دیگه چقدر بدبختی
    ریحانه جان این تاپیک ها قدیمی هستن

    و دیگه استارترشون نمیبنه

    و اینکه سعی کنین با امیدواری با مراجعه کننده ها حرف بزنید

    اینطوری که شما گفتید تنها باعث میشه که احساس بدتری پیدا کنن

    قراره اینجا بهم کمک کنیم و امیدواری بدیم نه اینکه تو دل همو خالی کنیم

    ممنون.

  12. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    18129
    نوشته ها
    289
    تشکـر
    529
    تشکر شده 195 بار در 125 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پانیذا نمایش پست ها
    من 25 سالمه و 7 ساله ازدواج کردم و یه پسر 2.5 ساله دارم چند وقته پیش متوجه خیانت شوهرم شدم البته قبلا هم بارها با خانوم های مختلف ارتباط کلامی داشت ولی کار به رابطه جنسی نرسیده بود تا اینکه چند وقته پیش با یه خانومی یکبار رابطه برقرار کرده وقتی فهمیدم خیلی خیلی داغووون شدم و چند روزی رفتم خونه مادرم تا اینکه با اصرار شوهرم و به خاطر پسرم برگشتم سر زندگیم اما مشکلم اینجاست که دیگه هیچ علاقه ای به همسرم ندارم و حتی انگیزه ای برای هم کلام شدن و یا دیدنشون در وجودم نیست و روابط جنسی برام سخت شده و همش سعی میکنم هواسم رو پرت کنم تا تموم شه میخوام بدونم با این شرایط آیا ادامه دادن به این زندگی کار درستیه البته من اصلا این قضیه رو به روی شوهرم نمیارم و سعی میکنم در موردش حرفی نزنم اما خودم از درون عذاب میکشم واقعا درمونده شدم

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk
    سلام پانیذا خانم...
    قبل همه چیز باید بگم ناراحت شدم از اتفاقی ک واستون افتاده.
    اول از همه باید دلیل این ک شوهرتون خیانت کرده بدونین چیه؟یا شما ی کاری کردین که از شما دلسرد شده و رفته سمت یکی دیگه یا این ک واقعا خودش به نامردی ب شما خیانت کرده.
    دوم این که الان ناامید نباشین منم با خانمم مشکل دارم...خیلیا هستن ک مشکل دارن و شما تنها نیستین...اگه میخایین زندگیتون خوب بشه پس باید ناامید نباشین و ادامه بدین..من مشاور نیستم ک زیاد کمکتون کنم ولی پیشنهاد میکنم برین مشاوره و یا اگه نمیتونین با مشاور تلفنی تماس بگیرین...(صدای سلامت)شمارشو یادم نیس چنده ولی تو اینترنت سرچ کنین شمارش تو سایتش هست...
    9099070036
    اگه اشتباه نکنم این شمارشه....
    پانیذ خانم ناراحت نباشین ناراحتیه شما واسه همه ی بچه های اینجا سخته...اینجا همه یک خانواده ایم...فقط نتیجه کارتون رو حتما بگین ک همه در جریان باشیم...موفق و پیروز باشین

    Sent from my LG-D320 using Tapatalk

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    دوستان تاپیک قدیمی هست و استارتر دیگه سر نزده

    لطفا به تاریخ تاپیک ها دقت کنین

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    سلام واقعا متاسف شدم.من جای شما بودم همچین مردی رو مثل زباله از زندگی پرت میکردم بیرون هر قدر هم که دوستش داشتم.چون این ادما لیاقت دوست داشته شدن ندارن.مرد خیانت کارو یه لحظه هم کنارتون نگه ندارید چون خودشو به همه فروخته و شرف نداره.

  16. 2 کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ریحانه123 نمایش پست ها
    الهی بمیرم.تو دیگه چقدر بدبختی
    هرچند این جمله خیلی تلخه برام ولی حقیقته حقیقتی که تلاش میکنم یادم بره شاید گذروندن زندگی راحت تر بشه برام

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk

  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط amlas نمایش پست ها
    سلام پانیذا خانم...
    قبل همه چیز باید بگم ناراحت شدم از اتفاقی ک واستون افتاده.
    اول از همه باید دلیل این ک شوهرتون خیانت کرده بدونین چیه؟یا شما ی کاری کردین که از شما دلسرد شده و رفته سمت یکی دیگه یا این ک واقعا خودش به نامردی ب شما خیانت کرده.
    دوم این که الان ناامید نباشین منم با خانمم مشکل دارم...خیلیا هستن ک مشکل دارن و شما تنها نیستین...اگه میخایین زندگیتون خوب بشه پس باید ناامید نباشین و ادامه بدین..من مشاور نیستم ک زیاد کمکتون کنم ولی پیشنهاد میکنم برین مشاوره و یا اگه نمیتونین با مشاور تلفنی تماس بگیرین...(صدای سلامت)شمارشو یادم نیس چنده ولی تو اینترنت سرچ کنین شمارش تو سایتش هست...
    9099070036
    اگه اشتباه نکنم این شمارشه....
    پانیذ خانم ناراحت نباشین ناراحتیه شما واسه همه ی بچه های اینجا سخته...اینجا همه یک خانواده ایم...فقط نتیجه کارتون رو حتما بگین ک همه در جریان باشیم...موفق و پیروز باشین

    Sent from my LG-D320 using Tapatalk
    ممنون از دلگرمی که بهم دادید ...
    تو این مدت با چند تا مشاور حرف زدم اما بیشترشون پیشنهادشون جدایی بود اما من فعلا نمیخوام و موقعیتش رو ندارم و از طرفی هم نمیخوام بچه ام بچه طلاق باشه و چون به پدرش خیلی وابسته است نمیتونم ناراحتیش رو ببینم در تلاشم که با محبت بیشتر به زندگی پایبندش کنم اما اون دوست داره بیشتر تو خودش باشه و کاری بهش نداشته باشم بعضی وقتها واقعا نا امید میشم حس میکنم که اونطور که باید زرنگ نبودم و نتونستم موفق باشم با اینکه همه تلاشم رو کردم انگار همه تلاش من کافی نبوده...
    خیلی احساس سر خوردگی میکنم چون همه کارایی که کردم بی نتیجه موندن ...
    ولی مجبورم شرایط رو با این فرض که اون هیچ وقت عوض نشه تحمل کنم چون باور دارم که تا خودش نخواد من نمیتونم عوضش کنم ..


    Sent from my SM-A500H using Tapatalk

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    سلام واقعا متاسف شدم.من جای شما بودم همچین مردی رو مثل زباله از زندگی پرت میکردم بیرون هر قدر هم که دوستش داشتم.چون این ادما لیاقت دوست داشته شدن ندارن.مرد خیانت کارو یه لحظه هم کنارتون نگه ندارید چون خودشو به همه فروخته و شرف نداره.
    کاش به همین سادگی بود ..
    طرف رو از زندگیمون بیرون میکردیم و همه چیز تموم میشد و خوش و خرم به زندگیمون ادامه میدادیم اما حقیقت چیز دیگه است توی زندگی اینقدر مسایل مختلفی هست بالا و پایین هایی هست که نمیزاره به همین راحتی تصمیم گرفت مخصوصا وقتی پای یه بچه در میونه
    از طرفی ما توی این مملکت زندگی میکنیم وقتی طلاق بگیریم سوژه یه مشت ادم بی سر و پا میشیم و حتی اگر مجدد ازدواج کنیم شانس خوشبخت شدن خیلی کمتر از حالت معموله مخصوصا با وجود یه بچه یه مساله دیگه هم اینه که تو این جامعه بیشتر از ۹۰ درصد مردا خیانت میکنن حالا یا خانومشون میفهمه یا نه چه تضمینی وجود داره آدم بعدی که وارد زندگی من بشه بهم خیانت نکنه زندگی که یه روز و دو روز نیست به نظر من زندگی کردن با مرد خائنی که پدر بچه ام هست و من بهش پایبندم بهتر از مرد خائنیه که منو به چشم یه زن مطلقه با یه بچه میبینه

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk

  20. کاربران زیر از پانیذا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    سلام واقعا متاسف شدم.من جای شما بودم همچین مردی رو مثل زباله از زندگی پرت میکردم بیرون هر قدر هم که دوستش داشتم.چون این ادما لیاقت دوست داشته شدن ندارن.مرد خیانت کارو یه لحظه هم کنارتون نگه ندارید چون خودشو به همه فروخته و شرف نداره.
    کاش به همین سادگی بود ..
    طرف رو از زندگیمون بیرون میکردیم و همه چیز تموم میشد و خوش و خرم به زندگیمون ادامه میدادیم اما حقیقت چیز دیگه است توی زندگی اینقدر مسایل مختلفی هست بالا و پایین هایی هست که نمیزاره به همین راحتی تصمیم گرفت مخصوصا وقتی پای یه بچه در میونه
    از طرفی ما توی این مملکت زندگی میکنیم وقتی طلاق بگیریم سوژه یه مشت ادم بی سر و پا میشیم و حتی اگر مجدد ازدواج کنیم شانس خوشبخت شدن خیلی کمتر از حالت معموله مخصوصا با وجود یه بچه یه مساله دیگه هم اینه که تو این جامعه بیشتر از ۹۰ درصد مردا خیانت میکنن حالا یا خانومشون میفهمه یا نه چه تضمینی وجود داره آدم بعدی که وارد زندگی من بشه بهم خیانت نکنه زندگی که یه روز و دو روز نیست به نظر من زندگی کردن با مرد خائنی که پدر بچه ام هست و من بهش پایبندم بهتر از مرد خائنیه که منو به چشم یه زن مطلقه با یه بچه میبینه

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk

  22. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33431
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    176
    تشکر شده 98 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پانیذا نمایش پست ها
    کاش به همین سادگی بود ..
    طرف رو از زندگیمون بیرون میکردیم و همه چیز تموم میشد و خوش و خرم به زندگیمون ادامه میدادیم اما حقیقت چیز دیگه است توی زندگی اینقدر مسایل مختلفی هست بالا و پایین هایی هست که نمیزاره به همین راحتی تصمیم گرفت مخصوصا وقتی پای یه بچه در میونه
    از طرفی ما توی این مملکت زندگی میکنیم وقتی طلاق بگیریم سوژه یه مشت ادم بی سر و پا میشیم و حتی اگر مجدد ازدواج کنیم شانس خوشبخت شدن خیلی کمتر از حالت معموله مخصوصا با وجود یه بچه یه مساله دیگه هم اینه که تو این جامعه بیشتر از ۹۰ درصد مردا خیانت میکنن حالا یا خانومشون میفهمه یا نه چه تضمینی وجود داره آدم بعدی که وارد زندگی من بشه بهم خیانت نکنه زندگی که یه روز و دو روز نیست به نظر من زندگی کردن با مرد خائنی که پدر بچه ام هست و من بهش پایبندم بهتر از مرد خائنیه که منو به چشم یه زن مطلقه با یه بچه میبینه

    Sent from my SM-A500H using Tapatalk
    اگه شوهرتون قول میده که دیگه کارشو تکرار نکنه شما هم به خاطر بچتون ببخشید حالم از زنایی که با مرد متاهل دوست میشن بهم میخوره آخه آدم انقد پست غصه نخور عزیزم متوسل شو به خدا .

    فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk

  23. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    سلام پانیذ عزیز
    به نظرم بهتر باشه تا مدتی خیلی خیلی سرد با شوهرت برخورد کنی جوری که اون بفهمه هنوز نتونستی ببخشیش
    عزیزم 90 درصد مرد ها خیانت نمی کنند اینو به زن ها میگند تا به قول خودشون به سوزند و بسازند
    درثانی درسته زندگیه بچه ات خیلی مهمه اما زندگیه خودت عمر و جوونیه خودت چی میشه همش با یه حس بد باید زندگی کنی ؟!!!
    مگر ما چند بار به دنیا میاییم و چند بار زندگی میکنیم؟!
    عزیزم فکرتو باز کن به نظر تو بهتره بچه ات بچه ی طلاق باشه یا بچه ایی باشه که شاهد بی مهری پدرش به مادرش باشه؟!
    شاهد طلاق عاطفی در خونه باشه؟!
    به نظرت پسرت این طور بیشتر آسیب نمیبینه ؟!
    احساس کمبود نمیکنه ؟!
    میتونی تحمل کنی شوهرت بازم بهت خیانت کنه که واقعا بعید نیست ؟!
    عزیزم اگر بخواهی به این زندگی ادامه بدی احساس و عاطفه رو درون خودت میکشی میشی مثل یک رباط اون وقت به نظرت میتونی حتی برای پسرت مادری کنی ؟!!!
    به نظره من اگر میبینی پدر و مادرت هم گام ات هستن جدا شو و به حرف مردم و جامعه و ... اینا هم اهمیت نده فقط و فقط به فکر زندگی کردن باش نه فقط زنده گی کردن...
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  24. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30434
    نوشته ها
    521
    تشکـر
    199
    تشکر شده 452 بار در 246 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    بنظرم خیانت یه مریضیه لاعلاجه

    مثل ایدز میمونه

    میشه ازش پیشگیری کرد ولی وقتی اتفاق افتاد دیگه راه برگشتی نداره....
    امضای ایشان
    جوری عاشقتم که

    انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره

  25. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    ببخشید ولی شما خودتونم کم مقصر نیستین. اینهمه سال بیخود و بی جهت تلاش کردین نقش یه ادم صبور و از جان گذشته رو ایفا کنین. چرا؟ زن ایده ال از نظر شما و خیلی های دیگه زنیه که شبانه روز مثل کزت کار کنه، فحش بشنوه، کتک بخوره و صبوری کنه و دم نزنه؟
    همسرتون عادت کرده که زنش بی شخصیته. وقتی به این باور رسید خودش رو قانع میکنه که هر کاری کنم ناراحت نمیشه نه چون بزرگوارانه از اشتباهاتم چشم پوشی میکنه، بلکه چون حق نداره ناراحت بشه.
    بعد کم کم به این نقطه میرسه که اگه خلاف حق و حقوقش، ناراحت شد و اعتراضی کرد لیاقتش فحش و ناسزاس. واگه کارساز نبود برای ساکت نگه داشتنش کتکش هم میزنم!!!!

    این چیزیه که شما از خودتون برای همسرتون ساختین و احتمالا از کمبود اعتماد به نفس هم رنج میبرین.
    همسرتون هم طی 7 سال به تدریج به این نقطه رسیده.
    حالا یه شبه که نمیتونه تغییر کنه.

    نمیدونم چرا ما خانمها هنوز مرز بین فداکاری و توسری خور بودن رو نمیدونیم.
    شما نباید اجازه می دادین کارتون به اینجا بکشه.
    وقتی ناراحت میشدین باید با ملایمت ناراحتی تونو ابراز میکردین. همسرتون باید میفهمید شما یه ربات نیستین که هر موقع هرجور خواست باهاتون برخورد کنه و چیزی نگید.

    الان هم دیر نشده. سخته ولی با کمی تلاش میتونین اوضاع رو یه سرو سامونی بدین.
    باید حتما با همسرتون به یه مشاور مراجعه کنید. ایشون به شما یاد میده حساسیت های هم رو بشناسین و به رشد هم کمک کنین نه اینکه هم دیگه رو تحقیر کنین.

    نا امید نشین. به هر حال 7 سال طول کشیده زندگی تون به اینجا برسه، مسلما اصلاح روابط تون هم زمان بره.

    امیدوارم تصمیم درستی بگیرین.

  26. کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    ببخشید ولی شما خودتونم کم مقصر نیستین. اینهمه سال بیخود و بی جهت تلاش کردین نقش یه ادم صبور و از جان گذشته رو ایفا کنین. چرا؟ زن ایده ال از نظر شما و خیلی های دیگه زنیه که شبانه روز مثل کزت کار کنه، فحش بشنوه، کتک بخوره و صبوری کنه و دم نزنه؟
    همسرتون عادت کرده که زنش بی شخصیته. وقتی به این باور رسید خودش رو قانع میکنه که هر کاری کنم ناراحت نمیشه نه چون بزرگوارانه از اشتباهاتم چشم پوشی میکنه، بلکه چون حق نداره ناراحت بشه.
    بعد کم کم به این نقطه میرسه که اگه خلاف حق و حقوقش، ناراحت شد و اعتراضی کرد لیاقتش فحش و ناسزاس. واگه کارساز نبود برای ساکت نگه داشتنش کتکش هم میزنم!!!!

    این چیزیه که شما از خودتون برای همسرتون ساختین و احتمالا از کمبود اعتماد به نفس هم رنج میبرین.
    همسرتون هم طی 7 سال به تدریج به این نقطه رسیده.
    حالا یه شبه که نمیتونه تغییر کنه.

    نمیدونم چرا ما خانمها هنوز مرز بین فداکاری و توسری خور بودن رو نمیدونیم.
    شما نباید اجازه می دادین کارتون به اینجا بکشه.
    وقتی ناراحت میشدین باید با ملایمت ناراحتی تونو ابراز میکردین. همسرتون باید میفهمید شما یه ربات نیستین که هر موقع هرجور خواست باهاتون برخورد کنه و چیزی نگید.

    الان هم دیر نشده. سخته ولی با کمی تلاش میتونین اوضاع رو یه سرو سامونی بدین.
    باید حتما با همسرتون به یه مشاور مراجعه کنید. ایشون به شما یاد میده حساسیت های هم رو بشناسین و به رشد هم کمک کنین نه اینکه هم دیگه رو تحقیر کنین.

    نا امید نشین. به هر حال 7 سال طول کشیده زندگی تون به اینجا برسه، مسلما اصلاح روابط تون هم زمان بره.

    امیدوارم تصمیم درستی بگیرین.

  28. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8802
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    63
    تشکر شده 156 بار در 86 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    این مشکل رو باید همین الان حل کنید....اخطار من به شما اگر حلش نکنید فردا تمام زندگی شما و حتی سلامتی شما رو تحت شعاع قرار میدهد .منظورم از حل تمام کردن تمام افکار شما درمورد شوهرتان است که یا با بخشش و دادن آزادی کامل بهش پدید میاد یا با جدایی کامل.. هردو مفید هستند برای شما بسته به اینکه شما کدام راه رو انتخاب می کنید متفاوته
    به شما پیشنهاد بکار گیری روش هایی متفاوت رو میدم تاپیک تکنیک های معنوی متفاوت در برخورد بامشکلات روحی جسمی واجتماعی
    امضای ایشان
    http://مرکزمشاوره.com

  29. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    ببخشید ولی شما خودتونم کم مقصر نیستین. اینهمه سال بیخود و بی جهت تلاش کردین نقش یه ادم صبور و از جان گذشته رو ایفا کنین. چرا؟ زن ایده ال از نظر شما و خیلی های دیگه زنیه که شبانه روز مثل کزت کار کنه، فحش بشنوه، کتک بخوره و صبوری کنه و دم نزنه؟
    همسرتون عادت کرده که زنش بی شخصیته. وقتی به این باور رسید خودش رو قانع میکنه که هر کاری کنم ناراحت نمیشه نه چون بزرگوارانه از اشتباهاتم چشم پوشی میکنه، بلکه چون حق نداره ناراحت بشه.
    بعد کم کم به این نقطه میرسه که اگه خلاف حق و حقوقش، ناراحت شد و اعتراضی کرد لیاقتش فحش و ناسزاس. واگه کارساز نبود برای ساکت نگه داشتنش کتکش هم میزنم!!!!

    این چیزیه که شما از خودتون برای همسرتون ساختین و احتمالا از کمبود اعتماد به نفس هم رنج میبرین.
    همسرتون هم طی 7 سال به تدریج به این نقطه رسیده.
    حالا یه شبه که نمیتونه تغییر کنه.

    نمیدونم چرا ما خانمها هنوز مرز بین فداکاری و توسری خور بودن رو نمیدونیم.
    شما نباید اجازه می دادین کارتون به اینجا بکشه.
    وقتی ناراحت میشدین باید با ملایمت ناراحتی تونو ابراز میکردین. همسرتون باید میفهمید شما یه ربات نیستین که هر موقع هرجور خواست باهاتون برخورد کنه و چیزی نگید.

    الان هم دیر نشده. سخته ولی با کمی تلاش میتونین اوضاع رو یه سرو سامونی بدین.
    باید حتما با همسرتون به یه مشاور مراجعه کنید. ایشون به شما یاد میده حساسیت های هم رو بشناسین و به رشد هم کمک کنین نه اینکه هم دیگه رو تحقیر کنین.

    نا امید نشین. به هر حال 7 سال طول کشیده زندگی تون به اینجا برسه، مسلما اصلاح روابط تون هم زمان بره.

    امیدوارم تصمیم درستی بگیرین.
    دوست عزیز حرفاتون یه بخشیش درسته یه بخشیش نه این که میگید من مقصر هستم اره مطمعنن من هم تقصیراتی دارم اما اینکه گفتید از نظر من زن خوب زنیه که تو سری خور باشه و کار کنه و این حرفا اصلا اینطور نیست یه مساله ای که وجود داره اینه که اولا من خیلی زود ازدواج کردم و سنم خیلی کم بود اصلا نمیدونستم وقتی تو یه موقعیت سخت و پرتنش گیر کردم باید چه عکس العملی نشون بدم
    جدا از این مسعله همسر من از دوران کودکی خیلی سختی کشیده و پدر خیلی عصبی داشته که خیلی کتکش میزده و کلا در درونش مساعل حل نشده ای وجود داره
    من برای شما یه چیزی رو تعریف میکنم شما بگید چه عکس العملی نشون میدید تو این موقعیت که من یاد بگیرم
    فرض کنید شب که خواب هستید دستتون میخوره به صورت شوهرتون بعد اون یه دفعه از خواب میپره و شروع میکنه به داد و بی داد کردن که چرا دستت خورد به صورتم شما یه دختر بچه کم سن و سال هستید که واقعا میترسید از این که حرفی بزنید دعوا به قدری جلو بره که جونتون به خطر بیفته
    شما چیکار میکنید دعوا میکنید و به بحث ادامه میدید و یه کتک مفصل میخورید و میخوابید یا اینکه چیزی نمیگید تا فردا صبح که عقل طرف اومد سر جاش بهش بگید که چقدر ناراحت شدی
    درضمن خونواده شما به هیچ عنوان از شما حمایت نمیکنن که بخواید برگردید طلاق بگیرید و یا هر چیز دیگه ای به هیییچ عنوان
    این یه موضوع از هزاران موضوعه
    بعد هم دوستان گفتن کم گذاشتی حتما من گفتم نه تمام تلاشم رو کردم که کم نزارم
    بعد از یه مدت هم سعی کردم زندگی کنم نزارم که افسردگی نابودم کنه
    مثلا درس خوندم .باشگاه میرم استخر هر تفریحی که حالمو خوب کنه هرچند که جای اون اصله کاری رو پر نکنه انجام میدم
    مشکل اعتماد به نفس هم ندارم جای محبت شوهرم که بهش واقعا نیاز دارم تو قلبم خالیه هیچ چیزی هم جاش رو پر نمیکنه هیچ جوری هم نتونستم به دستش بیارم همه راههایی که بلد بودم رو رفتم نشده محبت کردم دعوا کردم قهر کردم کتک کاری کردم بحث کردم کوتاه نیومدم ولی نشده کلا ادمی نیست که بخواد به من توجه کنه شاید واقعا دوستم نداره ...من تو اوج تنهایی تو شرایط سختی که بودم دور و برم پر از آدمای فرصت طلب بودن که میخواستن به من نزدیک بشن من پام داشت میلرزید ولی خواستم یکی کمکم کنه بتونم شرایط رو تحمل کنم برای همین تاپیک رو زدم تااز نظر دوستان استفاده کنم

  30. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    در ضمن من طی هفت سال به اینجا نرسیدم از همون روز اول با این مسایل دست و پنجه نرم میکردم مسعله خیانت اونموقع نبود ولی بد اخلاقی و کم لطفی بود من خودم بچه طلاق هستم مادرم ازدواج کرده پدرم خارج از کشوره جایی برای رفتن نداشتم چیکار میکردم تو خیابون میخوابیدم ؟
    اینکه گفتید با ملایمت و مهربونی باید میگفتی هم کاریه که همیشه انجام دادم یعنی نشده ناراحتیم رو ابراز نکنم به هر روشی ولی متاسفانه نتیجه نداشته دوباره روز از نو روزی از نو

  31. کاربران زیر از پانیذا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27423
    نوشته ها
    31
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط هوگر نمایش پست ها
    این مشکل رو باید همین الان حل کنید....اخطار من به شما اگر حلش نکنید فردا تمام زندگی شما و حتی سلامتی شما رو تحت شعاع قرار میدهد .منظورم از حل تمام کردن تمام افکار شما درمورد شوهرتان است که یا با بخشش و دادن آزادی کامل بهش پدید میاد یا با جدایی کامل.. هردو مفید هستند برای شما بسته به اینکه شما کدام راه رو انتخاب می کنید متفاوته
    به شما پیشنهاد بکار گیری روش هایی متفاوت رو میدم تاپیک تکنیک های معنوی متفاوت در برخورد بامشکلات روحی جسمی واجتماعی
    واقعا میخوام حل کنم میخوام به جز جداشدن راهی برای ساختن زندگیم پیدا کنم

    ممنون از تاپیکی که گذاشتید حتما مطالبش رو میخونم

  33. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33431
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    176
    تشکر شده 98 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پانیذا نمایش پست ها
    در ضمن من طی هفت سال به اینجا نرسیدم از همون روز اول با این مسایل دست و پنجه نرم میکردم مسعله خیانت اونموقع نبود ولی بد اخلاقی و کم لطفی بود من خودم بچه طلاق هستم مادرم ازدواج کرده پدرم خارج از کشوره جایی برای رفتن نداشتم چیکار میکردم تو خیابون میخوابیدم ؟
    اینکه گفتید با ملایمت و مهربونی باید میگفتی هم کاریه که همیشه انجام دادم یعنی نشده ناراحتیم رو ابراز نکنم به هر روشی ولی متاسفانه نتیجه نداشته دوباره روز از نو روزی از نو
    قوربونت برم تو بدبخت نیستی به نظرم طلاق نمیتونه واسه شما مناسب باشه چون خانواده شما حمایتتون نمیکنن نسبت به کارای همسرت نمیتونی بی توجه باشی و بریزی تو خودت باهاش حرف بزن ببرش پیش مشاور خودتم با یه کلاسی سرگرم کن مثل کلاس زبان خودتو مشغول کن که فکر و خیال نکنی دنیا هزار دور میچرخه روزای خوبم میرسه نگران نباش صبر داشته باش فقط

    فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk

  34. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2017
    شماره عضویت
    33431
    نوشته ها
    189
    تشکـر
    176
    تشکر شده 98 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دیگه شوهرمو دوست ندارم

    راستی ذکر یا ودوود رو زیاد بخون مشکل گشاست

    فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بحث آزاد:پیشنهاد رابطه جنسی بین دختر و پسر
    توسط saeed021 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 01-26-2020, 01:46 AM
  2. پاسخ: 92
    آخرين نوشته: 10-13-2019, 10:54 AM
  3. اینگونه از دوست پسر یا دوست دختر خود ببرید!!!
    توسط saeed021 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 02-01-2017, 10:12 PM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-28-2015, 01:31 PM
  5. فقط ميخواد دوست پسر دوست دختر باشيم
    توسط آگرين در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 06-23-2015, 02:20 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد