با سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستان عزیز .
من 26 سال سنمه و همسرم هم 1 سال از من کوچیکتره و ملاک های زیادی رو داشتم تا انتخابش کردم و اول ازدواج واقعا عاشقش بودم و یکم تفاوت فرهنگی هم داریم که زیاد نیست و تقریبا در یک سطح زندگی میکنیم و هر دو لسیانسیم و واقعا دوستش داشتم و دارم اما از دو یا سه ماه بعد از ازدواجمون یکم درگیری پیدا کردیم بین خانواده هامون البته طبیعی هستش اما مدام بیشتر شد ، مثلا بعضی رفتار های از طرف مادر من و خواهرام باعث ایجاد سو تفاهم و دلخوری هایی پیش میاد که به خاطر همین تفاوت فرهنگ هاست و من توضیح کامل میدم که در فرهنگ ما اینطوری رواج داره اما همسرم قبول نمیکنه و مدام میگه من توجیه میکنم و طرف خانوادم و میگیرم و دفاع میکنم ازشون متاسفانه هرچی بیشتر من توضیح میدم همسرم رفتارش بیشتر اعصاب خورد کنی میشه و به طوری که دو سه دفعه دعواهای بدی کردیم با هم ، البته رفتارهای مادر و خواهرای همسرم هم هستش که باعث ناراحتی های من میشه اما من خودم به شخصه چون اصلا ارزش این رو نمیبینم که بیام مطرحش کنم و مثل همسرم بخوام بزرگش کنم و همیشه و همه جا بگم این کار رو نمیکنم و راحت ازش میگذرم و ناراحتیم فقط برای چند دقیقه هستش بعدش فراموش میکنم کامل و تا همین الان که یک سال ما تو عقد هستیم تا حالا موردی نبوده که من بهش بگم خانواده شما اینکارو کرده و بخوایم بحث کنیم باهم مگه اینکه خودش فهمیده باشه ، اما در کل خانم من خیلی رو این قضایا حساسه و گاها تفاوت فرهنگی(رسم و رسوم و رفتارات) باعث به وجود اومدن اختلافات و دعواهای ما شده که سو تفاهم هستش بیشترش به طور مثال چند باری هم شده مثلا تو تعارف های میوه و خوراکی ها مادر و خواهرام به همسرم تعارف نکردن و منم همون جا بودم و به منم تعارفی نکردن حالا نمیدونم عمدا یا سهوی بوده اما گفتم به همسرم که چیزی تو دلشون نیست و اگه عمدی بوده که نیست عذر خواهی هم کردم اما بارها گفته تو طرف خانوادت رو میگیری و همش به فکر خودتی و من مهم نیستم برات و از این جور صحبت ها و بعدشم که خیلی بحث میکنیم باهم و دعواهای بدی هم که میگم فقط منظورم دعوای لفظی هستش و یکی دو روز قهر ، داستان براتون تعریف نکنم خلاصه اینکه الان طوری شده که امروز من بعد یک هفته میخوام برم خونه خاله خودم که مادرم هم اونجاست و یک هفته هستش مادرم رو ندیدم دلم تنگ شده (مادرم و خانوادم شهرستان هستن و من به خاطر کارم شهر همسرم زندگی میکنم ) برم ببینم و به همسرم گفتم بیا با هم بریم اونجا مادرم امشب میخواد بره یکم خونه خاله باشیم اما همسرم میگه بیا فقط 1 ساعت اونجا باشیم دلیلش هم میگفت دوست ندارم اونجا باشم اما وقتی بیشتر اسرار کردم و گفتم بیا به خاطر من بریم و ... فهمیدم دلیلش اینه که اگه بیشتر بمونه بهش بی احترامی میکنن و نمیخواد بیاد و کلی بحث کردیم باهم و خلاصه الان قهریم و منم از شدت عصبانیت نرفتم خونه خاله و موندم سر کارم . از این قبیل مسائل خیلی برای من پیش اومده و مطمئنم هرچی بیشتر باهم باشیم بیشتر اضافه میشن و اعصاب جفتمون بدجوری خورد میشه سر این مسائل . به هر حال ببخشید که خیلی توضیح دادم گفتم تا مسئله ها کاملا باز باشه ممنون میشم راهنمایی کنید در باره این موضوعات . ممنون از همه