نوشته اصلی توسط
سمیه73
سلام وقت به خیر . من تو دانشگاه با کسی اشنا شدم و باهم دوست شدیم. یه مدت باهم بودیم تاوقتی که خیلی اذیتم کرد خیلی شکاک بود من حتی برای سر کلاس رفتنم هم مشکل داشتم چند باری هم کتکم زد تا اینکه اخرین بار دیگه بستری شدم به خاطر شدت ضربه هایی که به چشم و شکم و سرم زد!!؟؟ . با همه دوس داشتنم تصمیم گرفتم ولش کنم . اما اون نمیخواست تموم شه تهدیدم کرد اما من دیگه حسی نداشتم داشتم اذیت میشدم هرروز کتکم میزد خودش میگفت مریضم مشکل روانی دارم اما اجازه کتک زدنمو نداشت چون من فقط دوستش بودم نه همسرش . من از زندگیش رفتم برای همیشه اما ولم نکرد به مادرم پیام داد به پدرم زنگ زد ابرومو برد نهایتا هم عکسمو فرستاد برای همه فامیل تا ابروم کامل بره و چون خانواده ما مذهبی هستن خیلی عذاب اور بود تحمل حرفای خانواده و فامیل .چند باری قصد خودکشی کردم اما نشد اون هرکاری میکرد که من برگردم اما من واقعا بریده بود. تو همین روزا یه خواستگار اومد با وجود مخالفت خانواده م من جواب مثبت دادم چون واقعا محیط خونه برام عذاب اور بود مدام سرکوفت میشنیدم و اذیت میشدم. و الان با اون اقا نامزد هستم خیلی پسر خوبیه واقعا نمونه یه مرد کامل حتی با وجود اینکه گذشتمو میدونه حتی به روم نمیاره و کاملا بهم اعتماد داره. شهریور عروسیمونه اما من هنوز بهش حسی ندارم من فقط به خاطر رهایی از خونه و حرفای پشت سرم زنش شدم . توروخدا بگید چطوری زندگیم شیرینی عشقو بچشه و اروم شه دارم دیوونه میشم واقعا