سلام؛
امیدوارم محل مناسبی رو برای سوالم انتخاب کرده باشم.
خیلی واضح مشکلم رو خدمتتون عرض می کنم و امیدوارم پاسخ مناسبی رو از سوی خانوم های عضو درانجمن بدست بیارم.
من یه حدود 1 ماهی هست که با خانومی آشنا شدم. این خانوم به دلیل مشکلات مالی، دست به فعالیت های غیر متعارفی می زدند و دارای یک پسر بچه تقریبا 13 ساله هستند. بنده از طریق یکی از آشنایان با این خانوم آشنا شدم و از ایشون خوشم اومد. بنده می خواستم اولا مشکل جنسی خودم رو حل کنم و دوم ایشون رو از این حالتی که بهش دچار شدن، بیرون بیارم. به همین دلیل، به ایشون پیشنهاد ازدواج موقت دادم و گفتم که تمامی نیازهای مالی، عاطفی و جنسی ایشون رو مرتفع می کنم. البته این پیشنهاد، ابتدا به ایشون داده شده و ایشون هم به بنده گفتند که باید مدتی روی این قضیه فکر کنند!
به هر حال، تو این مدت به دلیل اینکه من از ایشون بسیار خوشم اومده بود، سعی کردم با بیان جملات عاطفی و عاشقانه (که البته همگی اونها از روی واقعیت بیان می شد)، ایشون رو جذب خودم کنم. ابتدا این امر با خوبی پیش رفت که چند روز پیش از ایشون پیغامی دریافت کردم که بیان می کرد شما نمی تونید مشکلات مالی من رو برطرف کنید و البته من بهش حق می دم. به هر حال اون روز به سختی با ایشون قرار ملاقات ست کردم و ایشون رو جایی نزدیک محل زندگیشون دیدم. ایشون بیان می کرد که من نمی تونم با شما باشم و وقتی دلیلش رو می پرسیدم می گفتد که این امر کلیه و دلیل قانع کننده ایی رو به من نمی گفتند. به هر حال، در انتهای صحبتشون فهمیدم که اون اظهار علاقه کردن من، قبل از به نتیجه رسیدن کامل موضوع، ایشون رو دچار شک کرده که شاید من یه جورایی ایشون رو می خوام مغفول کنم. به هر حال، بعد از کلی صحبت با ایشون، قبول کردند که با من بمونند.
اما مشکل بنده از این جا شروع میشه که با اینکه من به تمامی قول هایی که داده بودم، عمل کردم؛ اما کماکان از ایشون کم مهری دریافت می کنم و ایشون هنوز هم با اینکه حدود یک ماه از آشناییمون می گذره، بنده رو با اسم کوچیک صدا نکردن. وقتی از ایشون می خوام که همدیگر رو ببینیم، حدس من اینکه ایشون با اکراه قبول می کنند. مثلا، از ایشون خواستم که جمعه همدیگر رو ببینم، ایشون گفتند که به دلیل عمل چشم مادرشون که روز پنجشنبه هستش، نمی تونن شاید جمعه وقت بزارن و حتی گفتند که اگر شد، می تونن خود همون روز پنجشنبه اقدام کنند. با این حال، امروز که روز شنبه هستش، من از ایشون خواستم که همدیگر رو ببینیم، ولی باز هم به دلایلی مثل دعوت شدن به افطاری، از این کار طفره رفتند. البته من با این موضوع مشکلی ندارم. به ایشون گفتم که خب من باید با دلتنگیم چه کنم که خیلی سرد گفتند نمی دونم چی بگم. در صورتی که به نظر من، اگر بنده برای ایشون مهم بودم، می گفتند که از این موضوع شرمنده هستند و برای یه روز دیگه برنامه ریزی می کردن. به نظر من ایشون همیشه داره از موضع بالاتر به بنده نگاه می کنه و این در حالیست که من از همه مواردی که قول داده بود، همگی رو رعایت کردم و چیزی برای ایشون کم نگذاشتم.
از اعضاء خانوم این گروه تقاضا دارم به بنده به حل این مشکل کمک کرده و تجربیات خودشون رو در برخورد اینجانب با خانوم ها، بفرمایند.
با تشکر