نمایش نتایج: از 1 به 28 از 28

موضوع: دلنوشته

5649
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    دلنوشته




    "جوان نازنین در خاک رفتی
    از این دنیای غم، غمناک رفتی
    زدی آتش به جان دوستداران
    چو گل پاک آمدی و پاک رفتی"

    **********************

    ان شاالله هیچکی عزیزش رو از دست نده
    هیچکی
    ...


    من رو ببخشید بابت خیلی چیزا...اگه کسی رو آزردم حلال کنید...من داغونم...دیگه رسما داغونم...رسما شوریدم...نبودنم اینجا بهتره...اما امیدوارم همگی موفق باشن و مثل من داغون نباشن...
    خدانگهدار همگی
    یاحق
    ویرایش توسط مرسانا 19 : 07-12-2016 در ساعت 11:41 PM

  2. 7 کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلنوشته

    زندگی سختی داره ............... امیدوارم حالتون بهتر بشه و همه چی حل بشه.

  4. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط omidd نمایش پست ها
    زندگی سختی داره ............... امیدوارم حالتون بهتر بشه و همه چی حل بشه.
    این بار فرق داشت...
    من داشتم واسه مراسمم آماده میشدم
    وسایل بعد مراسمم رو تقریبا آماده میکردم
    ولی بعدش فهمیدم اون اصلا اینجا نیست
    اون اصلا اون دنیا نیست
    اون رفت
    شاید واسه همیشه
    ...............
    دیگه نمیکشم
    بریدم
    رسما داغونم
    رسما

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دلنوشته

    لیلی قشنگ تعریف کن ببینم چی شده؟
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  7. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دلنوشته

    بعدشم تو سنی نداری الان برای ازدواجت و عشق و عاشقی زوده به فکر درس پیشرفت و اینا باش
    بیخیاال بابا بیکاری خودتو میخوای انقدر زود درگیر زندگی متاهلی کنی
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  9. کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21877
    نوشته ها
    2,577
    تشکـر
    2,345
    تشکر شده 1,788 بار در 1,138 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها
    این بار فرق داشت...
    من داشتم واسه مراسمم آماده میشدم
    وسایل بعد مراسمم رو تقریبا آماده میکردم
    ولی بعدش فهمیدم اون اصلا اینجا نیست
    اون اصلا اون دنیا نیست
    اون رفت
    شاید واسه همیشه
    ...............
    دیگه نمیکشم
    بریدم
    رسما داغونم
    رسما
    خدا بزرگه

  11. کاربران زیر از omidd بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط miss eli vrn نمایش پست ها
    بعدشم تو سنی نداری الان برای ازدواجت و عشق و عاشقی زوده به فکر درس پیشرفت و اینا باش
    بیخیاال بابا بیکاری خودتو میخوای انقدر زود درگیر زندگی متاهلی کنی
    من نامزد داشتم میس
    ولی الان ندارمش
    دیدارمون انگاری به قیامت موکول شد
    میس ما واقعا هم رو دوست داشتیم
    داغونم...
    باید برم...
    همه ی گذشتم رو خاک کنم
    دیگه اسم ازدواج هم تو زندگیم نمیارم
    نامزدم اون دنیا هم باشه نامزدمه

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دلنوشته

    یعنی نامزدت به رحمت خدا رفته؟
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط miss eli vrn نمایش پست ها
    یعنی نامزدت به رحمت خدا رفته؟


    وااااااااایییییییییی
    داررررررمممممم روانی میشم رسما
    برام دعا کنید

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29375
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلنوشته

    زیباترین حس، حس عاشقیه....
    خوش به حالت که عشق رو تجربه کردی،، خوشبحالت که حس به این خوبی به نامزدت داری... و آفرین به نامزدت که این حس قشنگ رو در تو به وجود آور....
    نامزد من که جز نفرت چیزی تو دلم نذاشته....

  16. 2 کاربران زیر از masoomeh7267n بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها

    وااااااااایییییییییی
    داررررررمممممم روانی میشم رسما
    برام دعا کنید
    چی شده عزیزم ؟
    درست بگو ببینم خدای نکرده اتفاقی برا نامزدت افتاده ؟عروسیتون نزدیک بود که ؟

  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18720
    نوشته ها
    315
    تشکـر
    117
    تشکر شده 142 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط من خاص نمایش پست ها



    "جوان نازنین در خاک رفتی
    از این دنیای غم، غمناک رفتی
    زدی آتش به جان دوستداران
    چو گل پاک آمدی و پاک رفتی"

    **********************

    ان شاالله هیچکی عزیزش رو از دست نده
    هیچکی
    ...


    من رو ببخشید بابت خیلی چیزا...اگه کسی رو آزردم حلال کنید...من داغونم...دیگه رسما داغونم...رسما شوریدم...نبودنم اینجا بهتره...اما امیدوارم همگی موفق باشن و مثل من داغون نباشن...
    خدانگهدار همگی
    یاحق
    از درگاه خداوند برات صبر جمیل آرزومندم

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27671
    نوشته ها
    374
    تشکـر
    995
    تشکر شده 634 بار در 431 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلنوشته

    سلام
    خوبین ؟
    سختی ها زیاده تو این دنیا
    بعضی هامون الکی زنده هستیم و در حقیقت این زندگی هایی که ما میکنیم مردگی حساب میشه
    من نمیدونم شما مشکلت چی بوده و چی شده قوی باش ....

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26244
    نوشته ها
    547
    تشکـر
    295
    تشکر شده 719 بار در 357 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah نمایش پست ها
    سلام
    خوبین ؟
    سختی ها زیاده تو این دنیا
    بعضی هامون الکی زنده هستیم و در حقیقت این زندگی هایی که ما میکنیم مردگی حساب میشه
    من نمیدونم شما مشکلت چی بوده و چی شده قوی باش ....
    هیچکس الکی زنده نیست. دنیایی با وسعت این دنیایی که توش زندگی میکنیم اونقدر انگیزه برای زنده بودن و زندگی کردن وجود داره که کسی نخواد الکی زنده باشه.
    امضای ایشان
    من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!


    1

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلنوشته

    سلام دوست خوبم خودتون فقط میتونید به خودتون کمک کنید اگر منتظر کمک دیگران باشید وضعیت همینه به خودت امید بده قوی باش. خدا کمکت میکنه.اینقدر هم موج منفی نده به خودت

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29342
    نوشته ها
    21
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلنوشته

    تهش هممون عزیزامونو از دست میدیم...یا اونا مارو از دس میدن....روال زندگی اینه....ولی چون میگذرد غمی نیست....

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : دلنوشته

    سلام عزیزم
    من الان متوجه این حادثه تلخ شدم واقعا خیلی ناراحت شدم
    متاسفم عزیزم، بهت تسلیت میگم و از خدا برای ایشون طلب آمرزش و برای شما و بقیه بازماندگان هم آرزوی صبر دارم...
    مرگ واقعیت زندگی همه آدم هاست ولی این واقعیت کی و چه زمانی اتفاق میفته رو فقط خدا میدونه
    هیشکی از حکمت خدا با خبر نیست
    محکم باش عزیزم، اگه بخوای ضعیف باشی به بازی زندگی میبازی خدایی نکرده
    خیلی سخته قبول دارم ولی تو باید قوی باشی و محکم
    برات آرزوی صبر و آرامش دارم.

  24. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17842
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    11
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دلنوشته

    لیلا جان بس کن دیگه تو که هنوز نمیدونی،خوب شاید زنده باشه و خبر نداشته باشی آبجی،شاید یه اتفاقی براش افتاده باشه از همین الان عزا گرفتی که چی،ببین لیلا شاید یه اتفاقی افتاده باشه که ندونی بهتره،لیلا اون پسر اگه زنده باشه برمیگرده خودتم میدونی که دوستت داشت ولی تو قوی باش که اگه خبری غیر از زنده بودنش شنیدی دووم بیاری،لیلا زندگی پره از این نوسانات کی میفهمی؟دختر تو کی قوی میشی و از این بچگی درمیای؟آخه کی؟لیلا بزرگ شو لطفا و بفهم زندگی رو همین اتفاق ها تشکیل داده لیلا تمومش کن دیگه از این تاپیک ها نزن چرا وقتی دلت میگیره انقدر زود تسلیم میشی
    لیلا نبینم دیگه بچه بازی کنی

  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط absh نمایش پست ها
    از درگاه خداوند برات صبر جمیل آرزومندم
    ممنون صبر نعمت بزرگیه

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah نمایش پست ها
    سلام
    خوبین ؟
    سختی ها زیاده تو این دنیا
    بعضی هامون الکی زنده هستیم و در حقیقت این زندگی هایی که ما میکنیم مردگی حساب میشه
    من نمیدونم شما مشکلت چی بوده و چی شده قوی باش ....
    امیدوارم خدا کمکم کنه تا صبور بشم
    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    چی شده عزیزم ؟
    درست بگو ببینم خدای نکرده اتفاقی برا نامزدت افتاده ؟عروسیتون نزدیک بود که ؟
    آره عروسیمون به نظر خودم نزدیک بود آبجی ولی دیدی که...

    نقل قول نوشته اصلی توسط desboy نمایش پست ها
    هیچکس الکی زنده نیست. دنیایی با وسعت این دنیایی که توش زندگی میکنیم اونقدر انگیزه برای زنده بودن و زندگی کردن وجود داره که کسی نخواد الکی زنده باشه.
    شاید همینطوره که شما میفرمایید

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    سلام دوست خوبم خودتون فقط میتونید به خودتون کمک کنید اگر منتظر کمک دیگران باشید وضعیت همینه به خودت امید بده قوی باش. خدا کمکت میکنه.اینقدر هم موج منفی نده به خودت
    موج منفی نمیدم آبجی..ممنون من هم توکلم به خداست
    نقل قول نوشته اصلی توسط CHRIST نمایش پست ها
    تهش هممون عزیزامونو از دست میدیم...یا اونا مارو از دس میدن....روال زندگی اینه....ولی چون میگذرد غمی نیست....
    "هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد/وای از این عمر که با میگذرد میگذرد"
    نقل قول نوشته اصلی توسط میلاد 95 نمایش پست ها
    لیلا جان بس کن دیگه تو که هنوز نمیدونی،خوب شاید زنده باشه و خبر نداشته باشی آبجی،شاید یه اتفاقی براش افتاده باشه از همین الان عزا گرفتی که چی،ببین لیلا شاید یه اتفاقی افتاده باشه که ندونی بهتره،لیلا اون پسر اگه زنده باشه برمیگرده خودتم میدونی که دوستت داشت ولی تو قوی باش که اگه خبری غیر از زنده بودنش شنیدی دووم بیاری،لیلا زندگی پره از این نوسانات کی میفهمی؟دختر تو کی قوی میشی و از این بچگی درمیای؟آخه کی؟لیلا بزرگ شو لطفا و بفهم زندگی رو همین اتفاق ها تشکیل داده لیلا تمومش کن دیگه از این تاپیک ها نزن چرا وقتی دلت میگیره انقدر زود تسلیم میشی
    لیلا نبینم دیگه بچه بازی کنی
    تو نمیگی بهم چی شده نمیگی پس واسه تاپیک هام پست نفرست...ممنون

    نقل قول نوشته اصلی توسط ashkan2 نمایش پست ها
    من چیزی برای گفتن ندارم.
    همین که تاپیک رو خوندید جای تشکر داره




    و در آخر التماس دعا

  26. کاربران زیر از مرسانا 19 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    عقد کرده بودید؟

  28. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6350
    نوشته ها
    545
    تشکـر
    884
    تشکر شده 624 بار در 313 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    خیلی دلم گرفته خواستم یه تاپیک جداگانه بزنم ولی توهمین تاپیک دلنوشته گذاشتم
    چندتامشکل کوچیک و بزرگ دارم
    1-دوست دارم طعم مادربودنو بچشم ولی شرایط بارداری مناسبی ندارم از لحاظ جسمی دچارمشکل شدم . یه فیبروم خیلی بزرگ دارم چون تازه ازدواج کردم و هنوز بچه دارنشدم نمیشه جراحی کرد دکتر دارو داده ولی میترسم اثر نکنه و نشه . البته شرایط جراحی هم اصلا ندارم و شوهرم ازاین موضوع خبرنداره نمیتونم بهش بگم چون همینجوری ادم پراسترسی هست نمیخوام بهش بهم بخصوص اینکه یکم سنتی فکر میکنه میترسم بگم - بگه هاااا مشکل داری و از این جور حرفا درصورتی که این فیبرم تودوران عقد بخاطر فشار روحی و جسمی که زیادی داشتم یکدفعه ایجاد شد. خیلی ذهنم درگیر این موضوع هست نمیدونم چکارکنم. میترسم
    2-موضوع پدرمه بیماری پدرم همهمون رو بهم ریخته قبلا یه تاپیکی زدم و مشکل رو گفتم ولی بازم میگم پدرم بعد از جراحی دیسک کردم خوب استراحت نکرد و 7ماه بعد از عمل بدجوری خورد زمین و بعد از اون کم کم توان حرکتی پاهاش رو از دست داد جوری که الان زمین گیرشده و با ویلچره دکتراگفتن نخاع سکته کرده و پاها به خواب عمیقی رفتن اعصاب کار میکنه و لی توان حرکت ندارن و معلوم نیست کی خوب میشه تقریبا همه نوع طبی رو امتحان کردیم .طب سنتی. طب سوزنی. فیزیوتراپی و ماساژ و طب شیمیایی و .... ولی هیچ اثری نداشته بخاطر همین هم پدر و هم بقیه اعضای خانواده روز به روز افسرده تر میشیم بخصوص بابا که از شرایط کلافه شده
    3-شوهرم خیلی داره تلاش میکنه که هرچه زودتر بتونه یه زندگی خوب رو که به من قول داده رو بسازه شب و روز کار میکنه و خیلی کم همدیگرو میبینیم صبح ساعت8 میره و 2 -3 نصف شب میاد خونه وقتی هم میاد اینقدرخسته س که توان هیچ کاری رو نداره بعضی وقتا شده از زور خستگی و پادرد خوابش نمیبره (بعد منو بیدار میکنه-ساعت3 نصف شب- میگه چه خبرااا) دلم براش میسوزه وقتی هم بهش میگم اینقدر کارنکن قبول نمیکنه دوست داره راه رو یکشبه بره جلو. اینجوری به غیر از اینکه روابطمون کم شده بار زندگی هم به دوش من افتاده همه چیز زندگی پول نیست ولی اون حاضر نیست اینو قبول کنه
    بعضی وقتا از زندگی و ازدواجم پشیمون میشم دوست دارم از همه چیز و همه کس فرار کنم.
    امضای ایشان
    Who looses today, won’t find tomorrow, There is nothing important as today

  29. کاربران زیر از بهشت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    ببینید اون نرفته در حقیقت...
    برادرم هم که بهم گفت به گذشتت برگرد
    بهم گفت کیا نمیخواستن باهم ازدواج کنید
    کیا با ازدواجتون مشکل داشتند
    متوجه شدم
    اتفاقی که افتاده از طرف نامزدم نبوده
    از طرف همون ها بوده
    درحقیقت مشکل یه جورایی اونا بودن
    فکر کنم منظور برادرم رو گرفتم
    به هرحال اونم خودش نخواست که این ازدواج انجام نشه
    یه عده ی دیگه ...
    برامون دعا کنید
    همین

  31. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهشت نمایش پست ها
    خیلی دلم گرفته خواستم یه تاپیک جداگانه بزنم ولی توهمین تاپیک دلنوشته گذاشتم
    چندتامشکل کوچیک و بزرگ دارم
    1-دوست دارم طعم مادربودنو بچشم ولی شرایط بارداری مناسبی ندارم از لحاظ جسمی دچارمشکل شدم . یه فیبروم خیلی بزرگ دارم چون تازه ازدواج کردم و هنوز بچه دارنشدم نمیشه جراحی کرد دکتر دارو داده ولی میترسم اثر نکنه و نشه . البته شرایط جراحی هم اصلا ندارم و شوهرم ازاین موضوع خبرنداره نمیتونم بهش بگم چون همینجوری ادم پراسترسی هست نمیخوام بهش بهم بخصوص اینکه یکم سنتی فکر میکنه میترسم بگم - بگه هاااا مشکل داری و از این جور حرفا درصورتی که این فیبرم تودوران عقد بخاطر فشار روحی و جسمی که زیادی داشتم یکدفعه ایجاد شد. خیلی ذهنم درگیر این موضوع هست نمیدونم چکارکنم. میترسم
    2-موضوع پدرمه بیماری پدرم همهمون رو بهم ریخته قبلا یه تاپیکی زدم و مشکل رو گفتم ولی بازم میگم پدرم بعد از جراحی دیسک کردم خوب استراحت نکرد و 7ماه بعد از عمل بدجوری خورد زمین و بعد از اون کم کم توان حرکتی پاهاش رو از دست داد جوری که الان زمین گیرشده و با ویلچره دکتراگفتن نخاع سکته کرده و پاها به خواب عمیقی رفتن اعصاب کار میکنه و لی توان حرکت ندارن و معلوم نیست کی خوب میشه تقریبا همه نوع طبی رو امتحان کردیم .طب سنتی. طب سوزنی. فیزیوتراپی و ماساژ و طب شیمیایی و .... ولی هیچ اثری نداشته بخاطر همین هم پدر و هم بقیه اعضای خانواده روز به روز افسرده تر میشیم بخصوص بابا که از شرایط کلافه شده
    3-شوهرم خیلی داره تلاش میکنه که هرچه زودتر بتونه یه زندگی خوب رو که به من قول داده رو بسازه شب و روز کار میکنه و خیلی کم همدیگرو میبینیم صبح ساعت8 میره و 2 -3 نصف شب میاد خونه وقتی هم میاد اینقدرخسته س که توان هیچ کاری رو نداره بعضی وقتا شده از زور خستگی و پادرد خوابش نمیبره (بعد منو بیدار میکنه-ساعت3 نصف شب- میگه چه خبرااا) دلم براش میسوزه وقتی هم بهش میگم اینقدر کارنکن قبول نمیکنه دوست داره راه رو یکشبه بره جلو. اینجوری به غیر از اینکه روابطمون کم شده بار زندگی هم به دوش من افتاده همه چیز زندگی پول نیست ولی اون حاضر نیست اینو قبول کنه
    بعضی وقتا از زندگی و ازدواجم پشیمون میشم دوست دارم از همه چیز و همه کس فرار کنم.
    سلام ان شاالله همه ی مشکلاتتون حل بشه و خدا یاریتون بده

  32. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17587
    نوشته ها
    1,663
    تشکـر
    480
    تشکر شده 1,427 بار در 770 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دلنوشته

    باور نمیکنم آنقدر ساده جا زدیم
    ما که دنیایمان را روی هم تا زدیم
    شرط بسته بودند که
    دست هایمان از هم جدا شود
    حتی اگر واسطه ی بینمان خدا شود
    دیدی که میگفتیم ما عاشق همیم
    اما دست خودمان نیست و یک روز میرویم
    این مردم از عشق بینمان بیزارند
    دیدی مردم با کینه و نفرت ما بیدارم
    دیدی که میگفتم نزد مردم یاد میرویم
    از پیش هم با ناله و فریاد میرویم
    د(مرسانا)

  33. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : دلنوشته

    صبرم از کاسه دگر لبریز است

    اگر این جمعه “نیاید” چه کنم ؟

    آنقدر من خجل از کار خودم

    اگر این جمعه “بیاید” چه کنم ؟
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  34. کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    29032
    نوشته ها
    65
    تشکـر
    17
    تشکر شده 58 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دلنوشته

    الیلا چی شدههههه خدا بهت صبر بده عشقممممم

  36. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دلنوشته

    زمان حلال همه مشکلات است. برای شما صبر آرزومندم تا زمانی معلوم.

  37. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28860
    نوشته ها
    199
    تشکـر
    135
    تشکر شده 155 بار در 105 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دلنوشته

    شاید هیشکی بهتر از من حالتو نفهمه.
    من نمیدونم قضیه چی بوده اما اینطور که از تاپیکا متوجه شدم ظاهرا عاشق کسی بودی که الان نمیدونی چی به سرش اومده.
    درست مثل من...
    زمانی کسی تو زندگیم بود که عاشق هم بودیم اما یه روز بهم گفتن مرده...
    من نه جسدشو نه قبرشو نه حتی آگهی ترحیمشو ندیدم اما گفتن مرده...
    من باور نمیکردم٬ اما اون نبود٬ هیچ جا نبود. هیچ وقت نفهمیدم چی به سرش اومد...
    بعدش تا مدتها داغون و آشفته بودم و شب و روز نداشتم...
    اما از به جایی به بعد چاره ای نداشتم جز اینکه خودمو جمع و جور کنم چون داشتم از هم میپاشیدم...
    کم کم یه زندگی جدید رو شروع کردم.
    این که چه اتفاقی براش افتاد بزرگترین سوالیه که هنوزم هر روز تو ذهنم میچرخه.
    اما به جز این سوال هر چی که خاطره ازش داشتمو گذاشتم کنار و دیگه بهش فک نمیکنم.
    فراموش نکردم فقط خودمو عادت دادم که دیگه بهش فک نکنم.
    شما هم به زمان نیاز داری عزیزم٬
    زمان دوای هر دردیه.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد