نوشته اصلی توسط
saraahmadi
با سلام
من سی سالمه و تقریبا دو سال قبل عقد کردم اونم با پسر همسایه مون
قبلا با هم هیچ رابطه ای نداشتیم حتی اینجا نبودن چند باری خانوادش با خانوادم حرفیدن ولی تمایلی نشون ندادم و منتفی شد ولی این بار به اصرار خانوادم قبول کردم
نامزدم پدر و مادرش و از دست داده و قبلا مواد مصرف میکرده و ان ای بوده از من دو سالی کوچیکتره همه اینا و میدونستیم ولی خانوادم میگفتن یه اشتباهی بوده قبلا انجام داده و پاک شده مشکلی که الان نداره
بعد ازدواج فهمیدم سرباز فراری هم هست چند وقت پیش اومدن دنبالش و رفت ولی دوباره از محل خدمتش فرار کرده
سرکارم از اول ازدواج خیلی کم رفته خودم خرج خودم و میدم یه جورایی بی مسیولیت بار اومده چون هیچکی بالاسرش نبوده
بعد ازدواج فهمیدم قرص هی گیاهی استفاده میکنه و بعدش تریاک دیدم میگه میخوام ترک کنم ولی نمیکنه
قبلا چند باری بخاطر نرفتن سرکارش درگیری داشتیم خانواده های خیلی با هم بد شدن من دلم نیومد یه طور وابستگی یا لجبازی کردم با خانواده که شما خودتون تاییدش کردین حالا میگین جدا شو بازیچه دست شما نیستم
در مورد اعتیادش خانواده خودم خبر نداره جرات ندارم چیزی بگم ولی خودمم کم اوردم نمیدونم چیکار کنم نه میتونم این طرف حرف بزنم نه اون درست میشه
قراره تا شهریور عروسی کنیم ولی هیچ کار مثبتی انجام نمیده
مشاوره رفتم میگن اون اصلا به بلوغ فکری و ذهنی نرسیده
از طلاق هم میترسم
تو رو خدا کمک کنین