سلام وقت بخیر
من 2ساله که ازدواج کردم متاسفانه مشکلاتی در این مدت برایم پیش آماده.همسرم نسبت به من خیلی ریزبینه دوس نداره جایی که رفتم پاشم کمک کنم حتی خونه مادرم.
همسرم دوس نداره زیاد با خانوادم رفته آماد کنه.حتی خواهرم اینا یا مادرم اینا.پدر شوهرم و مادز شوهرم همش براش تاکیید میکنن که زیاد خونه فلانیا نری .. . حتی چند بار دعوت کردن از خانواده ما نرف منم نذاشت که برم.
پدر شوهرم و مادر شوهرم همش غیر مستقیم رو مخش کار میکنن خسته شدم از دستشون
شما کمکم کنید من چطوری میتونم همسرمو قانع کنم که اونا راه اشتباهی دارن میرن الان خونه اونا هیچ کس نمیره از اخلاقشون خوششون نمیاد.
کمکم کنید ریز بینی همسرمو درست کنم چون واقعا اعصایم خراب میشه نمیذاره به مهمونیای مامانم اینا برم ولی مادرش ی کاری داشته باشه تا ساعت 2شب هم باشه باید بریم انجام بدیم هر جا برا پیکنیک بریم پدر و مادرشو خواهرشه ولی انگار من اصلا خانواده ندارم فقط این خانواده دارن بخدا همچینم نق میزنن ک نگو ب همسرم هم گفتم میگه گناه دارن آخه
یا ی مشکل دیگه ما کل خانواده مامان و بابا خاله .بابابزرگ و ...براهمه تولد میگیریم دور هم جمع میشیم میگه من خوشم نمیاد از این کاراتون ما تو خانواندامون از این کارا نداشتیم و نداریم منم دوست ندارم نه من میرم نه تو باید بری به مراسمتون. پدرو مادرم براش تولد گرفتن همه رو دعوت کردن حتی پدرو مادرشو خواهر وبرادراشو بعد پدر شوهرم گفت اینا خودشون دعوت میکردند تولد تورو بهونه کرده اون تولد تو نبو بهونه بود بخدا روز تولدش بود ک تولد گرفتن با این کاراشون و حرفاشون دارن شوهر منو بدبین میکنن نسبت به خانواده منو