نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: مشکل خانوادگی شدید و احتمال طلاق

1372
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30766
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکل خانوادگی شدید و احتمال طلاق

    با سلام و خسته نباشید
    من خانمی 35 ساله و شوهرم 36 ساله که 10 سال هست با هم ازدواج کردیم و دختری 8 ساله داریم با مشکلات فراوان از ابتدا تا کنون .

    مشکل ابتدایی ما اختلاف نظر شوهرم با پدرم بود که تا الان ادامه دارد و چندین سال است که با خانواده پدرم هیچ ارتباطی برقرار نمی کند .(البته من هم کم نمی آوردم و طرفداری از پدرم داشتم .)

    در سال های اخیر متوجه شده ام که در دوران عقد تصمیم به طلاق داشته که با مادر خود در این مورد صحبت کرده و مادر ش به او پیشنهاد داده که عروسی کنین درست میشه البته دلیل این کارش رو الان هم بیان نمیکنه

    ایرادهای فراوان از من و شغلم و خانواده ام و تو هین کردن و ناسزا گفتن و کتک زدن که من با گذشت فراوان آنها را تحمل کرده ام

    خیانت هایی که از او دیده ام در دو سال اخیر به صورت تلفنی و پیگیری آن توسط خانواده او که البته زیر بار این مورد نرفته و در نهایت گفته که هر کاری دوست دارم انجام میدم

    اکنون شوهرم تصمیم به طلاق گرفته و در حال پیگیری می باشد

    خودش میگه تمام این اذیت هایی که کردم به خاطر این بوده که تو خسته بشی و بری تقاضای طلاق بدی

    الان هم بی توجهی فراوان نسبت به من و دخترم داره طوری که هر شب با خانواده خودش میرن بیرون و من و دخترم هم بعضی مواقع به خانه پدرم میریم فقط وقتی نیاز جنسی داره سراغ من میاد و توجه میکنه و رفتارش عوض میشه

    خواهش میکنم من را راهنمایی کنید تا بتوانم زندگیم رو حفظ کنم و این مشکلات و ناراحتی ها هم نداشته باشم و بتوانیم با آرامش کامل در کنار هم زندگی کنیم
    با تشکر

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل خانوادگی شدید و احتمال طلاق

    وقتی همسر شما از اول دلش با شما و این زندگی نبوده، چه اصراری دارین به زور نگه ش دارین؟ بذارین بره دنبال چیزی که میخواد.
    شاید هم رفت و سرش به سنگ خورد و حتی واسه برگشتن به التماس افتاد.
    میدونم سخته با وجود یه بچه ولی وقتی همسرتون شما رو نمیخواد، اصرار بیهوده فقط سرد ترش میکنه. بدون دعوا و مرافعه یه مدت مثلا یکی دو ماه بدون طلاق، فقط جدا از هم زندگی کنین. اگه باز هم همسرتون اصرار به طلاق داشت هم صبورانه قبول کنین.
    متاسفانه اغلب زندگی هایی که تو دوران عقد بحث طلاق میفته توش، سرانجام هم به طلاق ختم میشه.
    سوهان روح هم نباشین. فرصت یه زندگی بدون تشنج و دعوا رو از خودتون و همسرتون نگیرین.

    اشاره کردین به رابطه جنجالی پدرتون و همسرتون. کاش نمیذاشتین اینقدر کش پیدا کنه. اگه رابطه شون اصلاح میشد ممکن بود کار به اینجا نرسه. به هرحال اگه تصمیم همسرتون قطعیه، بپذیرین.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مشکل خانوادگی شدید و احتمال طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط نرگس خانم نمایش پست ها
    با سلام و خسته نباشید
    من خانمی 35 ساله و شوهرم 36 ساله که 10 سال هست با هم ازدواج کردیم و دختری 8 ساله داریم با مشکلات فراوان از ابتدا تا کنون .

    مشکل ابتدایی ما اختلاف نظر شوهرم با پدرم بود که تا الان ادامه دارد و چندین سال است که با خانواده پدرم هیچ ارتباطی برقرار نمی کند .(البته من هم کم نمی آوردم و طرفداری از پدرم داشتم .)

    در سال های اخیر متوجه شده ام که در دوران عقد تصمیم به طلاق داشته که با مادر خود در این مورد صحبت کرده و مادر ش به او پیشنهاد داده که عروسی کنین درست میشه البته دلیل این کارش رو الان هم بیان نمیکنه

    ایرادهای فراوان از من و شغلم و خانواده ام و تو هین کردن و ناسزا گفتن و کتک زدن که من با گذشت فراوان آنها را تحمل کرده ام

    خیانت هایی که از او دیده ام در دو سال اخیر به صورت تلفنی و پیگیری آن توسط خانواده او که البته زیر بار این مورد نرفته و در نهایت گفته که هر کاری دوست دارم انجام میدم

    اکنون شوهرم تصمیم به طلاق گرفته و در حال پیگیری می باشد

    خودش میگه تمام این اذیت هایی که کردم به خاطر این بوده که تو خسته بشی و بری تقاضای طلاق بدی

    الان هم بی توجهی فراوان نسبت به من و دخترم داره طوری که هر شب با خانواده خودش میرن بیرون و من و دخترم هم بعضی مواقع به خانه پدرم میریم فقط وقتی نیاز جنسی داره سراغ من میاد و توجه میکنه و رفتارش عوض میشه

    خواهش میکنم من را راهنمایی کنید تا بتوانم زندگیم رو حفظ کنم و این مشکلات و ناراحتی ها هم نداشته باشم و بتوانیم با آرامش کامل در کنار هم زندگی کنیم
    با تشکر
    سلام

    خیلی متاسفم از آنچه که خواندم

    ازدواج غلط و بدی داشتید اونم 10 سال و یعدش یک فرزند 8 ساله داشتن !!!!!؟؟

    البته و صد البته که ازدواج در ایران بین دو خانواده گسترده بوده و هست ولی عزیز خانواده دیگه یک خانواده گسترده نیست و یک خانواده هسته ایه!!! که فقط و فقط شامل زن و مرد و فرزند و یا فرزندانه و لاغیر!

    و صد در صد درگیری فیزیکی و کتک زدن و...... خط قرمز ازدواجه و مهر و عشق رو به نفرت تبدیل میکنه

    اگر گزارش شما درست باشه و دقیق عزیز و توانایی استقلال مالی رو داشته باشید طلاق میتونه گزینه کمتر بدی برای شما باشه و کمترین ضرر رو برای همه شما بخصوص دختر گلتون داشته باشه

    البته این زندگی شماست و حتما انتخاب و حق انتخاب با شما

    ولی تا ایشان نخواهند و هر دو با هم به یکی از همکاران حاذق مشاور ما در شهر خود رجوع نکنید جهت کنترل و یا معالجه, همین آش هست و همین کاسه!


    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل خانوادگی شدید و احتمال طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط nafasam-mahsa نمایش پست ها
    سلام نمیدونم پیام من رو مبخونید یا پیش مشاور نمیتونم بیام چون همسرم فکر میکنی روانیه اگر از یکی دیگه مشاوره بگیره و همین باعث شده الآن دیگه با منم مشورت نمیکنه. خیلی اشتباه میکنه راحت چک میکشه بی دلیل. راحت بدهکار میشه راحت طلبشو میخورن و.... خلاصه اینکه تو خرید و فروش ماشین دوباری که صورت گرفت عین دوبار برادر کوچکترش در حد 4 میلیون سرش کلاه گذاشت و من خیلی تلاش کردم جلوشو بگیرم اما اعتماد کاذب داشت آخه قبلا به خاطر ازدواج با من خانواده ش عروسیمون نیومدن حتی تبریک هم نگفتن و 5 ماه بعد عروسیم دعوتمون کردن روز عاشورا خونشون نذری بود و اون پاگشای من به خونشون بود. با این حال من با اینکه برام سخت بود رفتم و با وجود همه بی احترامی ها و اینکه رفت و آمد و تماسهای یک طرفه از جانب من و همسرم در نهایت میرفتیم و کوتاه میومدیم. همسرم خیلی دوسم داره اما خیلی ساده ست. مثلا حتی داماد خودمون براحتی سرش کلاه میذاره. از همه چی عصبیم. الآن برادر همسرم چکش رو برگشت زده و چون همسرم فهمید سرش کلاه گذاشته چکش رو پاس نکرد و اونم برگشت زد. همیشه کارشون میوفتاد تحویلمون میگرفتن. همه چیز تو خونه برای برادر شوهر بزرگمه غذای خوب کادو. پشتیبانی در صورتیکه آدم عیاش و حروم خوریه. و همیشه مادر شوهرم میگه شیرمو حلالتون نمیکنم اگه بتونید از جایی بخورید و نخورید. حالا همسرم فکر میکنه باید مثل اونا باشه. همش فکر دزدی از بقیه است. ما تو خانواده مون خیلی مقید هستیم و به حروم و حلال اهمیت میدیم از همسرم خیلی بدم اومده اینقدر که با وجود عشقمون اما راضیم به طلاق و تنهایی چون خیلی عصبیم میکنه. گاهی حالم از دزدیهاش بهم میخوره گاهی از خودم بدم میاد که چرا دارم باهاش زندگی میکنم. اصلا به فکر آبرو و بچه و آینده و آخرت نیست . از اون طرف پولهاش رو راحت از دست میده از این طرف راحت دزدی میکنه واقعا خسته ام از اون و خانواده ی بی تربیتش لطفا کمکم کنید
    لطفا یه تاپیک برای خودتون بزنید

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل خانوادگی شدید و احتمال طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط نرگس خانم نمایش پست ها
    با سلام و خسته نباشید
    من خانمی 35 ساله و شوهرم 36 ساله که 10 سال هست با هم ازدواج کردیم و دختری 8 ساله داریم با مشکلات فراوان از ابتدا تا کنون .

    مشکل ابتدایی ما اختلاف نظر شوهرم با پدرم بود که تا الان ادامه دارد و چندین سال است که با خانواده پدرم هیچ ارتباطی برقرار نمی کند .(البته من هم کم نمی آوردم و طرفداری از پدرم داشتم .)

    در سال های اخیر متوجه شده ام که در دوران عقد تصمیم به طلاق داشته که با مادر خود در این مورد صحبت کرده و مادر ش به او پیشنهاد داده که عروسی کنین درست میشه البته دلیل این کارش رو الان هم بیان نمیکنه

    ایرادهای فراوان از من و شغلم و خانواده ام و تو هین کردن و ناسزا گفتن و کتک زدن که من با گذشت فراوان آنها را تحمل کرده ام

    خیانت هایی که از او دیده ام در دو سال اخیر به صورت تلفنی و پیگیری آن توسط خانواده او که البته زیر بار این مورد نرفته و در نهایت گفته که هر کاری دوست دارم انجام میدم

    اکنون شوهرم تصمیم به طلاق گرفته و در حال پیگیری می باشد

    خودش میگه تمام این اذیت هایی که کردم به خاطر این بوده که تو خسته بشی و بری تقاضای طلاق بدی

    الان هم بی توجهی فراوان نسبت به من و دخترم داره طوری که هر شب با خانواده خودش میرن بیرون و من و دخترم هم بعضی مواقع به خانه پدرم میریم فقط وقتی نیاز جنسی داره سراغ من میاد و توجه میکنه و رفتارش عوض میشه

    خواهش میکنم من را راهنمایی کنید تا بتوانم زندگیم رو حفظ کنم و این مشکلات و ناراحتی ها هم نداشته باشم و بتوانیم با آرامش کامل در کنار هم زندگی کنیم
    با تشکر
    سلام دوست عزیزم
    درسته که شما فکر می کنید که به خاطر دخترتون باید این زندگی حفظ شه ولی نمی شه آدمها رو عوض کرد و نظرشون رو تغییر داد وقتی یکی فکر می کنه که جایی دیگه می تونه زندگی بهتری داشته باشه پس شما نمی تونید فکر اونو تغییر بدید.
    بهتره اجازه بدید بره و به زندگی خودش برسه ممکنه پشیمون بشه و برگرده چون معمولا اینجور آدمها رویایی فکر می کنن در مورد این جور مسائل ممکن هم هست که واقعا تو زندگی دیگه احساس خوشایندتری داشته باشه، اما مهم اینه که شما نمی تونی نظر آدمها رو عوض کنی.
    فقط یکم شرط و شروط بزار که بعد طلاق زندگی سختی نداشته باشید.
    امیدوارم که هرچی خیر هست براتون پیش بیاد . امیدتون به خدا باشه.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد