نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: ارتباط با پدر و مادر

967
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30967
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy ارتباط با پدر و مادر

    سلام
    قبل از هرچیز تشکر می کنم بابت اینکه به حرفهای من گوش می کنید.من شرح مشکلم رو براتون می نویسم و سعی می کنم خلاصه کنم اما بازهم از اینکه متن طولانی می شه عذر می خوام.
    ما یک خانواده 5نفره هستیم که متشکل از پدر مادر و سه دختر(خواهر)هست.پدر من ادم بسیار احساسی و شکننده هست و احساساتشو نشون می ده و مامانم در عین احساساتی بودن بسیار سخت هست و اصلا هم بروز نمی ده احساساتشو.مشکلی برای ما پیش اومده اینه که تا ما میخوایم برای مادر کاری کنیم(مثلا دکتر بردن)یا حرفی در تحسینش می زنیم یا برای تشکر پدرم سریعا ناراحت می شه و ناراحتیشو عنوان می کنه که مثلا من هم مریضم یا من هم فلان کار رو کردم چرا شما فقط مادرتونو می بینید، که اصلا اینطور نیست و واقعا ما برای جفتشون یکسان عمل می کنیم و حتی در مورد مسائل درمانی به پدر بیشتر توجه داریم شاید بشه گفت در چنین رابطه ای بابا نسبت به مامان حسودی می کنه و این قضیه از وقتی که بازنشسته شده بسیار زیاد شده. با وجود چنین مشکلی الان قصد دارم مادرم رو برای دیدن خواهرم بفرستم سفر چون از لحاظ روحی بسیار بسیار وضع بدی داره و خیلی نکران و آشفته ست و با همه غروری که هیچوقت نمی ذاشت احساساتشو ببینیم الان عیان ممی بینم که هر روز حال بدتری نسبت به دیروز داره و تبدیل شده به حالتهای عصبی که بجز خودش خواهر کوچیکتر و پدرم رو هم اذیت می کنه، من می دونم و مطمعنم که پدر هم برای خواهرم دلتنگ و نگران هست اما واقعا الان اولویت با رفتن مادر هست.من رو راهنمایی کنید چطور این مساله رو به بابا بگیم که ناراحت نشن که چرا اول به فکر ایشون نیستیم.
    ضمنا مادر من بسیار لجباز هست و حتی الان که چندسال هست ازدواج کردم هم دست از دخالت تو زندگی من برنمی داره و وقتی چیزی می گه باید حتما انجام بدم و الا به حدی ناراحت می شه و بد برخورد می کنه(مثلا گریه و قهر) که از اینکه به حرفش نکردم پشیمون می شم درحالیکه اصلا نباید دخالت نمی کردن. بطور باور نکردنی ای رو حرفش می ایسته و همه رو بابتش اذیت می کنه و اصلا متوجه خودخواهیش نمی شه و وقتی هم بهش می گم کار شما خودخواهیست که فقط دلت می خواد حرف شما عملی بشه اونقدر ناراحت می شه که می گه پس من مادرت نیستم، یا همش می گه من چه کردم که شماها از من بدتون می یاد.در حالیکه من می دونم بسیار دلسوز بوده و خیلی هم همیشه بفکرمون بوده مثل هر مادری تمام زندگیشو به تمام معنا وقف ما کرده اما متاسفانه این اخلاق بدش هم ما رو از هم دور کرده و هم الان که دیگه از هم جدا زندگی می کنیم خیلی آزاردهنده شده.لطفا منو راهنمایی کنید.
    من چندبار به مشاور مراجعه کردم که می گن باید خودش حتما حضوری بیاد که من در تمام این سالها اصلا نتونستم راضیش کنم که مشاوره بگیره.
    سن پدرم 61 سن مادرم 57 سن خواهربزرگترم30 سن من 28 سن خواهر کوچیکم 14

  2. کاربران زیر از aa.ssaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ارتباط با پدر و مادر

    سلام عزیزم

    حالتون خوبه ؟

    اول اینکه شما میگید پدرتون بشدت احساساتی هستن ولی مادرتون سخت خب باید سعی کنید محبت زبانیتون رو به پدرتون بیشتر کنید

    مردها وقتی 50 رو رد میکنن کودکانه رفتار میکنن مخصوصا وقتی بازنشسته میشن معمولا احساس پوچی دارن بنظر من تا اونجا که میتونید

    محبت کلامی داشته باشید با پدرتون هروز تماس باهاش داشته باشید چیزی نمیشه خیلی هم خوشحال میشن

    من پدرم خیلی سخت هست با اینحال لذت میبره وقتی من قربون صدقش میرم هروز باهاش تماس میگیرم

    میگه بس کن خجالت بکش ولی میفهمم خوشش میاد مردها نیاز دارن به محبت کلامی به اینکه حالشون رو بپرسیم به اینکه به حرفهاشون

    گوش بدیم

    تعجب میکنم مشاورا گفتن باید خودشون مراجعه کنن چون معمولا بعد از این سن خیلی ادمها مقاومت میکنن برای مراجعه

    بنظر من شما نمیتونید تغییری در مادرتون ایجاد کنید و نباید هم سعی کنید

    در مورد دخالتهای خانواده تجربه ای که من داشتم این بود که فقط بگم چشم

    مثلا اگر مادرم بهم بگه چرا مسافرت 4 روزه میرید 2 روزه برگردید میگم چشم و اونطور که خودم صلاح دیدم رفتار میکنم

    و اگر بعدا انتقاد کردن چرا حرفم رو گوش نکردی فقط لبخند میزنم و دلایل خودم رو میارم و ترجیحا سعی میکنم وارد بحث نشم

    و در مورد مسائل خصوصیتون با مادرتون صحبت نکنید که دخالت کنن و شماهم مجبور شید با رد کردن نظرشون دلشون رو بشکنید

    و با اینجور ادمها اصلا نباید بحث کرد باید فقط چشم گفتن لبخند زد و وارد ماجراهای زندگی نکردشون.

    امیدوارم در برخورد با پدرو مادرتون اهسته اهسته قدم بردارید و باعث نشید دلشون شکسته بشه
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  4. کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30967
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباط با پدر و مادر

    خیلی ممنونم از پاسختون. خیلی ممنون از احوالپرسیتون.خوبم خیلی ممنون .در مورد پدر حق با شماست
    باید همونطور بود فقط بدیش اینه که مامان ما رو هم مثل خودش تربیت کرده و در بیان احساساتمون مشکل داریم.باز من بهترم خواهر بزرگترم به هیچ عنوان خوشش نمی یاد ابراز احساسات کنه مخصوصا به بابا چون رفتارهای بچه گونشو دوست نداره. باید سعی کنیم حق با شماست.
    در مورد مامان باید بگم اصلا اجازه نمی ده وارد بحث بشم یا نشم به محض اینکه می فهمه به حرفش نکردم ینی می بینه به جای دو روز 4 روز سفر رفتم دیگه واویلا می شه من سعی می کنم در جریان نذارم خیلی چیزا رو ولی همه چی پنهون نمی شه.
    ویرایش توسط aa.ssaa : 09-13-2016 در ساعت 11:22 AM

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19153
    نوشته ها
    2,540
    تشکـر
    1,726
    تشکر شده 5,759 بار در 1,860 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ارتباط با پدر و مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط aa.ssaa نمایش پست ها
    خیلی ممنونم از پاسختون. خیلی ممنون از احوالپرسیتون.خوبم خیلی ممنون .در مورد پدر حق با شماست
    باید همونطور بود فقط بدیش اینه که مامان ما رو هم مثل خودش تربیت کرده و در بیان احساساتمون مشکل داریم.باز من بهترم خواهر بزرگترم به هیچ عنوان خوشش نمی یاد ابراز احساسات کنه مخصوصا به بابا چون رفتارهای بچه گونشو دوست نداره. باید سعی کنیم حق با شماست.
    در مورد مامان باید بگم اصلا اجازه نمی ده وارد بحث بشم یا نشم به محض اینکه می فهمه به حرفش نکردم ینی می بینه به جای دو روز 4 روز سفر رفتم دیگه واویلا می شه من سعی می کنم در جریان نذارم خیلی چیزا رو ولی همه چی پنهون نمی شه.
    این حدس رو میزدم که تو بیان احساسات مشکل داشته باشید

    راستش خود من هم همینطور بودم مادرم از بیان احساسات کلامی عاجز بود

    من هم مثل مادرم بودم بعد از ازدواجم ارتباط و محبت کلامی رو از شوهرم یاد گرفتم اوایلش خیلی سخت بود اما وقتی چندبار

    اینکارو کردم عادی شد برام

    اما اگر براتون سخته میتونی به روش خودت محبت کنی هرکسی روشی داره برای محبت کردن میتونی برای پدرت چای بریزی بشینی

    پیشش بپرسی حال و روزت چطوره ؟میتونی شنونده خوبی باشی

    میتونی وقتی میری دیدنش براش یه گلدون شمعدونی بگیری ( اغلب بازنشسته ها شروع میکنن نگهداری گل و گیاه )

    خیلی خیلی ثواب داره خوشحال کردن پدرتون مخصوصا اینکه پدرتون انقدر احساستی هستن

    راجب مادرتون هم نگفتم همه چیز رو پنهون کنید اما راجب چیزهایی که میدونید نظرشون رو تحمیل میکنن مشورت نکنید

    و اگر بعدا فهمیدن و به قول شما واویلا شد سکوت کنید بزارید صحبتاشون رو بکنن بعدش عذرخواهی مصلحتی کنید اصلا وارد بحث نشید

    وارد بحث که میشید مجبورا دلشون و میشکنید و اعصاب خودتونم خورد میشه (ایشون که عوض نمیشن).

    امیدوارم در مقابل صحبتاشون مثل سد عمل کنید نزارید ناراحتتون کنه صحبتهاشون بجاش انرژی منفیشون رو بگیرید و تبدیل به انرژی

    مثبت بکنید
    ویرایش توسط سمیراه : 09-13-2016 در ساعت 11:51 AM
    امضای ایشان
    آیا دوست دارید برای

    صلح جهانی کاری انجام دهید ؟

    به خانه بروید و به خانواده تان
    عشق بورزید


  7. کاربران زیر از سمیراه بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد