نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

1722
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    1111
    ویرایش توسط زهره 223 : 10-29-2016 در ساعت 09:27 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    با سلام

    بنظر من با توجه به تجربه ای که از بقیه شنیدم و داشتم


    هر چه سریع ارتباطتون قطع کنید

    به ایشون بگید که اگر خانوادش راضی شدن و خودشون مایل هستن بیان خواستگاری

    ایشون اون چیزی که واقعیت هست و وجود داره را برای شما نمیگن

    روم نمیشه دلیل نمیشه به خانوادش نگه میتونه به خواهرش بگه تا با مادرش حرف بزنه یک راهی پیدا کنه

    حرفاشو به مادرش بگه این وظیفه شما نیس بهش بگید به مادرش چطور بگه

    اگر قصد ازدواج دارن و نیتشون خیره حتما خودشون راهی پیدا میکنند

    چن سالشوون هست ایشون و خود شما چن سالتونه ؟
    امضای ایشان
    ​یا علی

  3. 2 کاربران زیر از masoume بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30434
    نوشته ها
    521
    تشکـر
    199
    تشکر شده 452 بار در 246 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    باسلام بنده دختری 23 ساله هستم که حدود 2 ماه بیش اقایی 26 ساله در تلگرام در گروهی مربوط به دانشجویان شهرمان به بنده بیام زدند که من در ابتدا امتناع میکردم از باسخ دادن اما بعد که معرفی انجام شد من و همچنین ایشون همدیگر رو شناختیم من فهمیدم که ایشون برادر معلممون بودند و ایشون هم کامل خونواده ی ما رو میشناسند خلاصه صحبتهایی انجام شد و ایشون گفتند که قراره بعد یک هفته اشنایی با خونوادشون در میون بذارن که یه مدت گذشت و گفتند یه هفته قطع ارتباط میکنیم تا خوب فکر کنیم بعد یک هفته گفتند تصمیم اشون رو گرفتند و تصمیم دارن با بنده ازدواج کنند.بعد یک مدت گذشت و من بهشون گفتم به خونواده بگین که گفتن بحث ازدواج ایشون بیش نیومده و وقتی بیش بیاد میگن و باز یه مدت گذشت و من دوباره گفتم بگین به خونواده و حداقل نظرشون رو ببرسین که گفتند روم نمیشه تا تاسوعا عاشورا صبر کن اون موقع مامانم که شما رو دید خودش بیشنهاد بده بهتره.تاسوعا عاشورا تموم شد من خونوادشون رو دیدم اما مامان ایشون بنده رو ندید و خواهراشون هم که دیدند نشناختند. و الان دقیقا سه چهار روز شده که فشار من رو این قضیه بیشتر شده و هر دفعه میگه روم نمیشه میگه میترسم مادرم نسبت بهمون فکر بدی بکنه و فک کنه ما باهم دوست بودیم من به ایشون گفتم ما کار اشتباهی انجام ندادیم و فقط یه اشنایی قبل ازدواج هستش.و گفتم من نمیخوام به زور بیای باید از رو علاقه باشه که گفت غلاقه داره اما روش نمیشه بگه میگه من حق رو بهت میدم اما واقعا روم نمیشه این قضیه رو بگم.اما اخرش میگم بالخره چی ؟ که میگه میگم. ایشون خودش کارمند هستش و از خونواده ی تقریبا ضعیفی هستن ولی ما تقریبا از خونواده ی سطح بالاتری هستیم.که ایشون یکبار به بنده گفت شاید بدرت مخالفت کنه به خاطر سطحمون و من گفتم اینطور نیست و مخالفت نمیکنن چون مطمعنم مخالفت نمیکنن و بدرم رو میشناسم که فقط خود فرد براش مهمه.هرچند سطح خواهر و برادراش بالاست .و اینکه بدرشون هم فوت شدن و الان با مادرشون زندگی میکنن.و البته در حال حاضر به خاطر شغلشون شهر دیگه ای هستن و تنها زندگی میکنن.و خودش یه بار گفت شاید مادرش مخالفت کنه و بگه اونا خودشون رو میگیرن.. الانم تا حالا دوبار بهم گفته وابسته نشی یه درصد احتمال مخالفت بده.یه بار هم بهم گفت اگر قسمت هم نشدیم چیکار میکنی/////
    در کل از همه لحاظ ادم نرمال و خوبی به نظر میرسه و اهل دروغ وو اینا نیست خیلی روراست و مهربونه. و این رو هم بگم در تمام این مدت رابطه ی ما بیامکی بوده و فقط یه بار از دور همدیگه رو دیدیم.اینکه تصمیمش برای ازدواج جدیه یا نه فکر میکنم جدی باشه با توجه به صحبتاش.اما انگار یه ترسی تو وجودشه که مانع میشه بره جلو.
    حالا این رو هم بگم من به خاطر یه مشکل ظاهری کوچیکی که روی بوستم دارم شاید اعتماد به نفسم کم شده که باعث شده با ایشون صحبت کنم چون بالکل با رابطه ی بنهونی مخالفم اما چون میبینم ازدواج های سنتی به خاطر عدم شناخت با شکست رو به رو شده میگم بذار فرصت شناخت رو به خودم بدم.چون بعد خواستگاری تو دهن ها میبیچه و نمیشه با خاطر جمی طرفت رو بشناسی.
    حالا با همه ی این توضیحات ازتون خواهش میکنم کمکم کنین و بگین راه حل درست چیه من الان دوماه با ایشون صحبت کردم و رفتارش اومده به دستم برای ایشون هم همینططور کاملا میشناسه.
    الان به نظرتون من با ایشون ادامه بدم صحبتم رو یا نه؟ضمن اینکه بهشون گفتم تا کی زمان میخوای که گفت نمیدونم.
    این رو هم بگم که ایشون خیلی تو صحبتش با من راحته و همه ی مسایل(حتی جنسی ) رو راحت بیان میکنه هرجقدر هم میگم خوب نیست میگه باشه اما باز بعدا میگه.
    حالا کمکم کنین بگین راه حل درست چیه؟ از یه طرف میگم بهش بگم قطع بعد بذاره بره از یه طرف هم میگم ادامه بدم میگم باز رابطه میدونم درد سر داره باید قطع بشه به نظرتون چیکار کنم هنوز هم بهش زمان بدم یا بگم تموم ؟
    و اینکه چه چیزی میتونم بهش بگم تا ترسش بریزه و بره جلو؟
    خیلی خیلی ببخشید که طولانی شد ذهنم به شدت درگیره...ممنون میشم کمکم کنین.
    سلام عزیزم ببین چیزی که من به شخصه از حرفای شما برداشت کردم این بوده که این اقا اصلا قصد ازدواج نداره اگه روش نمیشه به مادرش بگه قصد ازدواج با دخترمورد علاقشو داره چطور روش میشه با شما که تواین مدت کوتاه اشنا شدین درمورد مسایل جنسی صحبت کنه؟؟/؟
    شاید این جمله کلیشه ای رو زیاد شنیده باشی که میگن یه مرد اگه شمارا بخواد هیچی جلودارش نیست و اگه نخواد هیچ چیز نمیتونه نگهش داره...
    نمیخوام نصیحت کنم منم یه دخترم دقیقا همسن و سال خودت ..سعی کن تو ارتباطتت با مردا منطقی باشی
    اینکه میگه خجالت میکشم به مادرم بگم یا میترسم بابات مخالفت کنه پرواضحه که این اقا اصلا قصد پا پیش گذاشتن نداره هدفش از این رابطه دوستی با شماست
    بخاطر مشکل کوچیک ظاهریم که داری سعی کن باخودت کناربیای چون شکل و ظاهر ما چیزی نیست که انتخاب خودمون باشه ....بعدم هر دختری تو هرسایز و هر رنگ و قیافه ای قشنگترین کاریه که خدا انجام داده پس یه مشکل کوچیکو براخودت اینقدر بزرگ نکن که اعتماد بنفستو از دست بدی و باعث بشه پا تویه راه اشتباه بذاری..ارزش خودتو بدون...
    ارتباطتتو با این اقا قطع کن و قبلش بهش بگو اگه میخواد خودش بیاد جلو و با خانواده ت درمیون بذاره اگرم نه که دیگه بیشترازاین نه تورو معطل کنه نه این رابطه رو کش بدین که وابستگی بیشتری بینتون بوجود میاره.....سعی کن سرتو با کارای مفید تری گرم کنی..بهت پیشنهاد میکنم مطالعاتتو در مورد قانون جذب و راز کاینات بیشتر کنی....خیلی خیلی کمکت میکنه ...موفق باشی

  5. 2 کاربران زیر از hamideh banoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    نقل قول نوشته اصلی توسط زهره 223 نمایش پست ها
    باسلام بنده دختری 23 ساله هستم که حدود 2 ماه بیش اقایی 26 ساله در تلگرام در گروهی مربوط به دانشجویان شهرمان به بنده بیام زدند که من در ابتدا امتناع میکردم از باسخ دادن اما بعد که معرفی انجام شد من و همچنین ایشون همدیگر رو شناختیم من فهمیدم که ایشون برادر معلممون بودند و ایشون هم کامل خونواده ی ما رو میشناسند خلاصه صحبتهایی انجام شد و ایشون گفتند که قراره بعد یک هفته اشنایی با خونوادشون در میون بذارن که یه مدت گذشت و گفتند یه هفته قطع ارتباط میکنیم تا خوب فکر کنیم بعد یک هفته گفتند تصمیم اشون رو گرفتند و تصمیم دارن با بنده ازدواج کنند.بعد یک مدت گذشت و من بهشون گفتم به خونواده بگین که گفتن بحث ازدواج ایشون بیش نیومده و وقتی بیش بیاد میگن و باز یه مدت گذشت و من دوباره گفتم بگین به خونواده و حداقل نظرشون رو ببرسین که گفتند روم نمیشه تا تاسوعا عاشورا صبر کن اون موقع مامانم که شما رو دید خودش بیشنهاد بده بهتره.تاسوعا عاشورا تموم شد من خونوادشون رو دیدم اما مامان ایشون بنده رو ندید و خواهراشون هم که دیدند نشناختند. و الان دقیقا سه چهار روز شده که فشار من رو این قضیه بیشتر شده و هر دفعه میگه روم نمیشه میگه میترسم مادرم نسبت بهمون فکر بدی بکنه و فک کنه ما باهم دوست بودیم من به ایشون گفتم ما کار اشتباهی انجام ندادیم و فقط یه اشنایی قبل ازدواج هستش.و گفتم من نمیخوام به زور بیای باید از رو علاقه باشه که گفت غلاقه داره اما روش نمیشه بگه میگه من حق رو بهت میدم اما واقعا روم نمیشه این قضیه رو بگم.اما اخرش میگم بالخره چی ؟ که میگه میگم. ایشون خودش کارمند هستش و از خونواده ی تقریبا ضعیفی هستن ولی ما تقریبا از خونواده ی سطح بالاتری هستیم.که ایشون یکبار به بنده گفت شاید بدرت مخالفت کنه به خاطر سطحمون و من گفتم اینطور نیست و مخالفت نمیکنن چون مطمعنم مخالفت نمیکنن و بدرم رو میشناسم که فقط خود فرد براش مهمه.هرچند سطح خواهر و برادراش بالاست .و اینکه بدرشون هم فوت شدن و الان با مادرشون زندگی میکنن.و البته در حال حاضر به خاطر شغلشون شهر دیگه ای هستن و تنها زندگی میکنن.و خودش یه بار گفت شاید مادرش مخالفت کنه و بگه اونا خودشون رو میگیرن.. الانم تا حالا دوبار بهم گفته وابسته نشی یه درصد احتمال مخالفت بده.یه بار هم بهم گفت اگر قسمت هم نشدیم چیکار میکنی/////
    در کل از همه لحاظ ادم نرمال و خوبی به نظر میرسه و اهل دروغ وو اینا نیست خیلی روراست و مهربونه. و این رو هم بگم در تمام این مدت رابطه ی ما بیامکی بوده و فقط یه بار از دور همدیگه رو دیدیم.اینکه تصمیمش برای ازدواج جدیه یا نه فکر میکنم جدی باشه با توجه به صحبتاش.اما انگار یه ترسی تو وجودشه که مانع میشه بره جلو.
    حالا این رو هم بگم من به خاطر یه مشکل ظاهری کوچیکی که روی بوستم دارم شاید اعتماد به نفسم کم شده که باعث شده با ایشون صحبت کنم چون بالکل با رابطه ی بنهونی مخالفم اما چون میبینم ازدواج های سنتی به خاطر عدم شناخت با شکست رو به رو شده میگم بذار فرصت شناخت رو به خودم بدم.چون بعد خواستگاری تو دهن ها میبیچه و نمیشه با خاطر جمی طرفت رو بشناسی.
    حالا با همه ی این توضیحات ازتون خواهش میکنم کمکم کنین و بگین راه حل درست چیه من الان دوماه با ایشون صحبت کردم و رفتارش اومده به دستم برای ایشون هم همینططور کاملا میشناسه.
    الان به نظرتون من با ایشون ادامه بدم صحبتم رو یا نه؟ضمن اینکه بهشون گفتم تا کی زمان میخوای که گفت نمیدونم.
    این رو هم بگم که ایشون خیلی تو صحبتش با من راحته و همه ی مسایل(حتی جنسی ) رو راحت بیان میکنه هرجقدر هم میگم خوب نیست میگه باشه اما باز بعدا میگه.
    حالا کمکم کنین بگین راه حل درست چیه؟ از یه طرف میگم بهش بگم قطع بعد بذاره بره از یه طرف هم میگم ادامه بدم میگم باز رابطه میدونم درد سر داره باید قطع بشه به نظرتون چیکار کنم هنوز هم بهش زمان بدم یا بگم تموم ؟
    و اینکه چه چیزی میتونم بهش بگم تا ترسش بریزه و بره جلو؟
    خیلی خیلی ببخشید که طولانی شد ذهنم به شدت درگیره...ممنون میشم کمکم کنین.





    خاهر عزیزم


    اگه میخوای از این دو راهی نجات پیدا کنی


    باهاش ارتباط قطع کن ببین بخاطرت چیکار میکنه اگر تو رو بخاد میاد خواستگاری

    تو جمع خانوادگی بشین و کمتر تنها باش تا بااهاش حرف نزنی
    امضای ایشان
    ​یا علی

  7. 2 کاربران زیر از masoume بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    روش نمیشه به مامانش بگه زن میخوام

    اما روش میشه در مورد مسایل جنسی با دختر مردم حرف بزنه!!!!!!!!!!!!

    چه استدلال مزخرف و مسخره ایی

    ساده نباش دختر

    تمومش کن

  9. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    باید متوجه شده باشید چنین رفتاری که پر از تردید و شک هست نمیتونه شمارو به آرامش برسونه

    و باز هم باعث تعجبه ..!

    شما در ابتدا دوست نداشتید رابطه برقرار کنید ولی بعدش چنان دلبسته شدید که هر روز از ایشون زمان خواستگاری رو میپرسید !؟؟؟

    دوست عزیز اگر شما بخوایت ایشون رو اجبار و ترغیب به ازدواج کنید نباید انتظار قبول مسئولیت از طرف ایشون باشید

    چون کاملا" مشخصه این شخص تحت تاثیر قرار گرفته و دنبال فقط رابطه دوستی بوده ... امیدوارم بیهوده دلتون رو به این رابطه خوش نکنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  11. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2717
    نوشته ها
    118
    تشکـر
    37
    تشکر شده 44 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    عزت نفس خودتونو حفظ کنین و بیشتر از این توی این رابطه نمونین منم یه تجربه مثل اینو در زمان مجردیم داشتم ولی خب اونقدر برای خودم ارزش و احترام قایل بودم که خودم رو از اون رابطه دو ساله کنار کشیدم و به طرف فرصت ندادم منو خورد کنه البته اون دوسال شرایط ازدواج نداشت و کاملا واضح بود ولی وقتی شرایطشو پیدا کرد و دیدم منو معطل میکنه و پا پیش نمیزاره نذاشتم دیگه ادامه پیدا کنه و خودمو خوار نکردم و کات کردم اون پشیمون شد ولی فایده ای نداشت چون من ازدواج کرده بودم درسته توی زندگیم مشکلات زیاد دارم ولی وقتی به اون شخص فکر میکنم به خودم نمیگم کاش باهاش ادامه میدادم و میدونم کار درستی کردم که قطع ارتباط کردم چون اگه واقعا منو میخواست تردید نمیکرد . من یه مدت عذاب کشیدم گریه میکردم حتی خودمو توی اتاق حبس کردم ولی کم کم دوباره خودمو به دست اوردم و این واسم از همه چیز مهمتر بود من خودمو داشتم و خدا رو شکر میکردم که عزت نفسم رو پای کسی حروم نکردم . اگه خودت خودتو بشکنی و قلبتو زیر پات بزاری بهتره تا کس دیگه اینکارو کنه چون دیگه معلوم نیست بتونی سرپا بشی یا نه . توام قطع ارتباط کن اون اگه واقعا دوستت داشته باشه خودش همه شرایط رو فراهم میکنه و میاد خواستگاریت وگرنه اگه نیتش سواستفاده باشه بهتره الان خودتو بکشی بیرون تا اسیب روحی کمتری ببینی .تازه اگه احتمالات دیگه رو درنظر نگیریم مثل سو استفاده .... و غیره . ارزش وجودی و درونی خودت رو بشناس هیچ چیزی در دنیا مثل عزت نفس ارزش نداره

  13. کاربران زیر از seyaneh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21886
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    30
    تشکر شده 9 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دو راهی در ادامه ارتباط یا قطع ارتباط

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    باید متوجه شده باشید چنین رفتاری که پر از تردید و شک هست نمیتونه شمارو به آرامش برسونه

    و باز هم باعث تعجبه ..!

    شما در ابتدا دوست نداشتید رابطه برقرار کنید ولی بعدش چنان دلبسته شدید که هر روز از ایشون زمان خواستگاری رو میپرسید !؟؟؟

    دوست عزیز اگر شما بخوایت ایشون رو اجبار و ترغیب به ازدواج کنید نباید انتظار قبول مسئولیت از طرف ایشون باشید

    چون کاملا" مشخصه این شخص تحت تاثیر قرار گرفته و دنبال فقط رابطه دوستی بوده ... امیدوارم بیهوده دلتون رو به این رابطه خوش نکنید




    ممنونم از همگی من دقیقا بعد گذاشتن این بست و اینکه دوستان بهم گفتن قطع ارتباط کن ، دقیقا اینکار رو انجام دادم و بهش گفتم هر زمانی که به مادرت گفتی بعدش بیا صحبت کن اولش گفت دلم تنگ میشه نمیخوام ، اما بعد که بهش گفتم این بهترین راهه ، قبول کرد.. اینکه دوستان میگن قصدش دوستی بوده میخوام بگم نه اینطور نیست چون اون هیچ وقت سعی نداشته خودش رو به بهترین شکل جلوه بده و همه چی همون که هست رو نشون میده ایشون عکس و خصوصیات ریز همه خونواده اش رو به من گفته در صورتی که من به خاطر احتیاط این کار رو نکردم. و همچنین یک بار که بهش گفتم خوب نیست زیاد گوشی دستم بگیرم میگفت عب نداره کمتر حرف میزنیم و گاهی میگفت بیا یه هفته ای دوباره جدا بشیم و فکرامونو بکنیم در حالیکه اگر قرار بود قصدش دوستی باشه همیشه دنبالی راهی برای ارتباط بیشتر بود . اون حتی از دوستانش و اینکه اونا چه جوری میخوان ازدواج کنن برام حرف زده از مورد هایی که مامانش برای ازدواج بهش گفته برام گفته و اینکه بهم گفت میخواد بگه خواهر دوستش من رو به ایشون معرفی کرده چون همکلاسیم بوده. و همچنین زمانی که بهش گفتم مامانتون رو دیدم بهم میگفت یه جوری خودت رو نشونشون بده و همچنین چندین بار بهم گفت مامانم فلان جاست اگه میتونی برو و خودت رو نشون بده هرچند من اینکار رو انجام نمیدادم چون شخصیتم اجازه نمیداد.
    ایشون میگفت میگم به خونوادم اما زمان لازمه عجله نکن و الانم که بهش گفتم تا اون زمان بهتره جدا باشیم قبول کرد. و ایشون همیشه با من از آینده حرف میزد اینکه مادرش که تنهاست رو چیکار کنیم اینکه چه ماشینی بگیره و بنده سر چه کارایی برم و خلاصه خیلی مسایل دیگه.
    با تمام این تفاسیر باز هم فکر میکنید قصدشون بازی دادن من بوده؟
    هرچند من الان دقیقا یک هفته است که کلمه ای با ایشون حرف نزدم و ایشون همچیزی نگفته. و تصمیم هم جدیه که هیچی نگم اگر خواست میاد وگرنه که هیچ من ضرری نکردم.
    اما اینکه همه میگن قصدش دوستی بوده ذهنم درگیرشه ، برام مهمه بدونم قصدش چی بوده
    ممنون میشم راهنمایی ام کنین.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد