حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
به متن تصویر اضافه شد
خـــــدانـگهــــــدار
یعنی چی ؟!
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
احسن
همه شون سروته یه کالباس اند در کل.
من هم وقتی متن رو خوندم دنبال مفهومش گشتم و چندتا سایت دیدم این توضیحات از همه بهتر بود. یه سایت دیگه هم بود مفصل کل متن رو توضیح داده بود که توی پست اول استارتر عزیز فقط یه قسمتش رو نوشتن. اگر خواستین آدرس سایت رو پ.خ کنم خدمتتون.
از مولانا به یادگار دارم از شانزده سال که می گفت که خلایق همچو اعداد انگورند عدد از روی صورت است چون بیفشاری در کاسه ای آنجا هیچ عدد نیست (مقالات شمس )
اما مولانا برای در کاسه شدن این خلایق محدودیت قائل میشود دانه های انگور برای در کاسه رفتن، اتحاد و شیره شدن و شیرین شدن باید رسیده باشند از دیدگاه مولانا کفر اصرار بر نارس ماندن است و آنگاه کفر سرد.
از جوانههای تاک تا رسیدن تاکستان، دانه های انگور از غورگی کفر تا شیرگی ایمان در حرکتند. پس کفر غوره بودن نیست، غوره ماندن است.
غوره های نیک کاخر قابلند از دم اهل دل آخر یکدلند
سوی انگوری همی رانند تیز تا دویی بر خیزد و کین و ستیز
نتیجه اینکه حرکت و پویندگی به سوی رشد و تکامل را ایمان می خواند!
اما اگر خوشههای انگور را دیده باشید در انتهای خوشه معمولا چند دانه دیده میشود که هرگز شیرین نمی شوند و بسیار سفت و ترش باقی میمانند حتی اگر هفت پاییز برآنها بگذرد.
دانه های سنگ بسته، دانه هایی که در حالت خامی و غورگی باقی ماندهاند و خداوندگار این س************ در خامی را کفر میداند و آنگاه اصل کفر.
دانه ای کو سنگ بست و خام ماند در ازل حق کافر اصلیش خواند
اما خامی چیست که مولانا کفر را، در نهایت نارس ماندن و خام ماندن و خام را کافر اصلی مینامد. جواب با خود او:
سختگیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است
تعصب و نگاه بسته به مسائل اعم از مادی و معنوی قابلیت رشد را از انسان میگیرد و او را به انزوای فکری دچار میکند. و در نهایت چنین انسانی از رسیدن به کاخ کمال بازمیماند
این جهان همچون درخت است ای کرام ما براوچون میوه های نیم خام
سخت گیرد خامها مر شاخ را زان که در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب گزان سست گیرد شاخ ها را بعد از آن
تفاوت بزرگی در دیدگاه مولانا با ما وجود دارد؛ از دید او انسان در آغاز در اوج کفر است. کودکان کافر تنها در پویش و حرکت خود باید دست از این کفر بردارند تا لایق یگانگی در دنیای انسانیت شوند! همه خطاهای بزرگ و کوچک انسان را پویشی به سوی ایمان میداند؛ ایمانی که تنها در بلوغ اندیشه و ترک تعصب و ناپختگی نهفته شده است.
البته ضرب المثل درست اینه : همه سر و ته یک "کرباس" هستند.
من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!
1
دوستان عزیز، مفهوم این متن از مولانا چنان برام جالب و بحث برانگیز شد که با یکی از استاید ادبیات دوران دانشجویی مطرح کردم و بعد از بحثها، خلاصه اطلاعاتی که استادم گفتن خدمت شما هم عرض می کنم.
همونطور که دانههای انگور در یک خوشه هستند اما به صورت دانه دانه، آدمیان هم بر روی زمین و این آفرینش مادی، از یک خدای واحد هستند اما به صورت فرد فرد وارد دنیای مادی میشن. خب موقع گرفتن آبِ انگور، انگور ابتدا خوشه هست، سپس خوشه رو دانه دانه می کنن و بعد با فشردن دانه های انگور، آب انگور رو می گیرن و درون یک ظرف میریزن،این جا دیگه نمیشه گفت اینها دانه های انگور هستن، بلکه دیگه همه یکی شدن و یک آب انگور هستن. آدمیان هم ابتدا مثل انگور از یک خوشه هستن، وارد دنیای مادی میشن و به صورت دانه های انگور در فرد فرد میشن، و سپس زمان مرگ، با فشار ( تشبیه به فشردن انگور و خارج شدن شیره جان انگور که همان آب انگور هست ) روح آدمیان هم خارج میشه و یک روح واحد رو شکل میده. دیگه نمیشه گفت فرد فرد هستند، بلکه همه یک روح واحد که از جانب خدای واحد هست رو تشکیل میدن.
در آخر متن گفته شده "این سخن هر که را معامله شود ، کار او تمام است" . به این معنی هست که هرکس به واحد بودن روح و برگشتن بشر پس از مرگ به ذات اصلی خودش رو درک کنه کارش تموم هست و بالاترین درجات سیر و سلوک و شناخت حق تعالی رو طی کرده.
به طور خلاصه مولانا "وحده لا اله الا هو" رو بیان کرده و گفته هرکس "وحده لا اله الا هو" رو درک کنه به بالاترین درجه شناخت خداوند و حقیقت رسیده.
من دِس بوی هستم، نه دیس بوی!
1
حال که انسان اشرف مخلوقات است
باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است
و طوری رفتار کند که شایسته ی این مقام باشد.
انسان اگر فقیر شود، به زندان افتد، آماج افترا شود، حتی به اسارت رود،
باز هم باید مانند خلیفه ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمین رفتار کند.
ملت عشق، الیف
ممنون از دوستان بابت این تاپیک
از Aza عزیزکه به اشتراک گذاشتن و جناب desboy که تشریح کردن
من که خیلی مستقیض شدم
واقعا مرررررررســــــــــــــــ ـــــــــــــیـــــــی...خ لی جالب و زیبا بود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)