سلام به دوستان
قبل از نوشتن تشکر میکنم از عزیزانی که وقت میگذارند مطلب بنده رو میخوانند و زحمت میکشند راهنمایی میکنند
موردی که ذهنم رو درگیر کرده طریقه رفتار من با همسرم و دخترم هستش. دخترم 10 ساله است و خیلی ناز و بابایی.
میدانید که دخترها به پدرها وابسته هستند و بالعکس.
دخترم همینطور به خانمم خیلی وابسته است و ایشون هم هیچوقت برای بچه ها کم نگذاشتند خیلی بیش از حد و توانشون هم برای بچه ها مایه گذاشتند و از نظر من نمونه بارز یک مادر دلسوز و فداکارند و این خصوصیتشون رو بارها گفتم و همه جوره ازش تشکر کردم.
این رو هم بگم خانمم ذاتا" فوق العاده مهربان،خوش برخورد و فداکارند و اگر الان شما به عنوان دوست یا فامیل از ایشون کمک بخواهید کاری که از دستش بربیاید انجام میدن کلا" خصوصیاتشون به این شکل هست.
الان موضوع این هست حس میکنم همسرم به توجه کردن من نسبت به دخترمون حساسیت نشان میدن.
مثال میزنم:
چند ماه پیش بک گوشی برای خانمم گرفتم به انتخاب خودشون بود.چند وقت پیش دخترم گوشی لازم داشت با دخترم برای خرید گوشی رفتیم خوب مدل های بهتری میاد توی بازار. دخترم یه گوشی بهتر برداشت.
توی خانه همسرم گوشی دخترم رو دید با یک حالت ناراحت رفتش توی اتاق و در رو بست.پرسیدم از چیزی ناراحتی؟ جواب نداد. منم گفتم اگر فکز میکنی گوشیت رو دوست نداری بریم یکی دیگه بردار.گفتش نه نیازی نیست.
اضافه کنم خرج خانه همیشه دست خانمم هستش یعنی من از اون دسته مردهایی نیستم که پول توجیبی به زن بدهم کلا" درآمدم رو حالا اقساط و خرج و مخارج های سر ماه رو از آن کم میکنیم باقی پول پیش خانمم هست و پس اندازی هم باشه ایشون انجام میدن. یعنی از نظر خرج کردن منعی ندارند
یا یک روز قرار بود خانه رو تغییر دکور بدیم وسایل رو جابجا کنیم.از چندروز قبل دخترم میگفت راکت میخواهد راکتش گم شده بود.صبح رفتیم با دخترم راکتش رو گرفتیم.به خانمم گفتم همراهمان بیاد گفت کار داره و نمیتونه بیاد. ظهر که برگشتیم خانمم گفتش قرار بود به من کمک بدی وسایل رو جابجا کنیم از صبح پاشدی رفتی دنبال راکت تنیس.
حالا من فقط همان روز فرصت داشتم که بتونم برای دخترم راکتش رو بگیرم و توی ذهنم بود برگشتم با خانمم دکور رو تغییر بدیم.خلاصه کمک همسرم دادم و وسایل رو جابجا کردیم.
دخترم به خوراکی ها خیلی علاقه داره.مرنب میگه من رو بفرستید کلاس میخوام شیرینی یادبگیرم.گاهی اوقات که قهوه یا یه چیزهایی رو درست میکنه تعریف میکنم بهش میگم خوشمزه اس.خانمم هم میگن خوشمزه است بعد رو به من میگه ولی به خوشمزگی که من درست میکنم نیست مگه نه؟
یا دخترم مثلا" اومده توی بغلم خوابیده خانمم می بیننند به یک بهانه ای میفرستتش دنبال یه کاری.
من توی هیچ موردی واسه همسرم کم نمیگذارم و همیشه در صدر کارها و توجه من هست.حتی سرکار باشم ولی حساسیتشون زیاده.یعنی از اول این حساسیت رو داشتند و من چون با اخلاقشون آشنایی داشتم رعایت میکردم.
دوست ندارم خانمم فکرکنه من دارم به اون کم توجهی میکنم و به دخترمون بیش از اون بها میدم و دلخور بشه و از طرفی دخترم هم نیازهای خودش رو داره نیاز به تائید و دیده شدن از سمت من که پدرش هستم رو داره. در سنی هست که ممکنه کم توجهی من یا اینکه متوجه بشه مامانش نسبت به اون حساس شده ممکنه توی روحیه اش تاثیر بد بگذاره.
میخواهم این موضوع رو مدیریت کنم ولی نمیدونم چطوری!!؟؟
خواهشا" دوستانی که تجربه دارند یا در این مورد میتوانند راهتمایی کنند ممنون میشم.