خیلی بچه خوبی بودم. خوب هستم اما نه خیلی. مثل بقیه رفقام. از اکثرشون با اعتقادتر. اما مشکل دارتر.
تا اواخر سوم راهنمایی نمی دونستم فیلم بد چیه دقیقا. نمی دونستم خ ا چیه. نمی دونستم چطور بچه دار میشه آدم.
اما اواخر سوم راهنمایی کم کم یادگرفتم. اولا فک می کردم نشانه مرد بودنه. نمی دونستم ضرر داره. نمی دونستم حرامه. نمی دونستم یعنی خرد شدن غرور مردونه. نمی دوسنتم یعنی وابسته بودن به زن. یه چیزای نصف و نیمه ای از مدیر شنیده بودم به نام غسل جنابت که میومد تو کلاس می گفت. اما اون موقع نمی دونستم دقیقا جنب شدن یعنی چی و چیزای دیگه یعنی چی. هر کی هم میومد فقط میگفت اگه جنب شدید غسل کنید. یا اگه کار بد کردید بیاید پیش من قرص بدم بهتون تا ایدز نگیرید. اولین بار هم به طور اتفاقی ازین فیلما دیده بودم اما نمی دونستم دقیقا جیه. تا همون موقع نمی دونستم اصلا اونجای خانوم ها چه شکلیه. فقط می دونستم فرق داره و داخل رفته است که یکی بهم گفته بود.
اولا که نمی دونستم چطور باید بیرون بیاد اما کم کم یاد گرفتم. اولا خالی خالی این کار رو می کردم. بعدا با عکس تحریک می شدم و این کار رو می کردم و بیشتر تحریکم می کرد این کار. شاید قبل اینکه یاد بگیرم هم به طور نا خودآگاه عکس بد می دیدم و تحریک می شدم اما چون بلد نبودم ازون کارا بکنم فقط تحریک می شدم. نه به این معنی که چیزی خارج بشه نه. به معنی اینکه فقط یکم یه حالتی بهش دست میداد.
ز اواسط اول دبیرستان کم کم متوجه شدم کار خیلی زشتیه، جهنم نرم و خدا حالمو نگیره (واسه موضوع و هدفی تلاش می کردم و دوست داشتم موفق باشم و انجام اینکار رو دوری از خدا و عدم موفقیت می دونستم)، ضرر داره و ...
تا حدود اوایل سوم دبیرستان (یا اواسطش دقیقا یادم نیست کی) با عکس این کار رو می کردم. اینو بگما خودم بدم میومد همیشه... همیشه ناراحت میشدم که چرا اینکارو می کنم و عذاب وجدان. همیشه سعی داشتم ترکش کنم. همیشه.
تا اوایل سوم دبیرستان سراغ فیلم نمی رفتم هم فیلتر بود و هم اینکه نمی دونم چرا نمی رفتم ولی به هر حال نمی رفتم و کارم با همون عکس راه میفتاد. تا اینکه یکی از دوستان یه عکس بد گذاشت تو گروه و من به شوخی تو جمع دوستانه گفتم این چیزای بد رو نذار تحریک کردی ما رو. بعد گفت با عکس تحریک میشی؟ من با عکس تحریک میشدم و واسم جالب بود که اونا با عکس تحریک نمیشن. کم کم رفتم سراغ فیلم و فهمیدم فیلم بیشتر تحریکم می کنه.
فک کنم هر یه روز در میون (از همون اول دبیرستان) تحریک میشدم خودکار بدون اینکه چیزی ببینم. اون چیز بد دو روز پیش تو ذهنم بود تصویرش و تحریکم می کرد و میرفتم سراغ چیزای بد دیگه. مثل اینکه واسم شده بود یه برنامه. هر یه روز در میون خود به خود یادشون میفتادم و از اونجایی که خیلی خیلی بدم میومد از اینکار و بیشتر وقتا که این کار رو می کردم بعدش گریه می کردم یا خیلی ناراحت میشدم این خودش یه وسواسی در من ایجاد می کرد و خودش منو می کشوند به تحریک شدن. میخواستم فرار کنم و میترسیدم یه روز در میون تحریک بشم اما این فرار یه جور نزدیک شدن بود.
همیشه همیشه همیشه تصمیم به ترک هم می گرفتم اما اخرش سر یه هفته برمی گشتم می کردم. یه بار هم دو هفته.
از پیش دانشگاهی دیگه رفتم به سمت فیلمای موضوعی. شاید الآن خیلی بدتون بیاد از حرفام ولی من خودم هم بدم میومد و عذاب وجدان می گرفتم بعدش. من اصلا از دختر خوشم نمیومد و ازدواج و دوست دختر هم نداشتم و ندارم. از وابستگی به این چیزا که به نظرم غرور مردونه رو خرد می کرد خوشم نمیومد و بچه مذهبی بودم و هستم. نماز میخونم. بچه بودم هم قرآن می خوندم اذان می گفتم و مداحی و ... همیشه به خدا می گفتم خدایا کمکم کن من نمی تونم ترک کنم خودت کمکم کن. قول میدم دیگه ازین کارا نکنم ولی لامصب نمیشد. هر یه روز در میون فکرای اون فیلمای بد میومد سراغم بعضی موقع به زوووور کنترل می کردم و بعضی موقع نه. مثلا چون درس داشتم و باید تمرکز می کردم مجبور می شدم انجامش بدم و نمی تونستم کنترلش کنم چون کنترلش وقت میبرد.
هیچوقت به این فکر نمیفتادم که این کارام چه معنی ای داره و اصلا هم خوشم نمیومده که تو واقعیت این کار رو انجام بدم و همیشه از دختر و ازدواج ... فراری بودم تا این که یه روز اون موضوعات روی من تاثیر گذاشت و به هدفشون پی بردم. یه روز به این فکر افتادم که اینا میخوان منو مثل خودشون کنن. شاید من تو فکرم اون فیلم و اون موضوع رو تصور کنم و تحریک بشم اما اون عمل زشت ترین عمل حرامه مخصوصا با اون موضوعات و آیا در واقعیت همچین موضوعی برای من پیش بیاد انجام میدم؟ آیا این تصوراتم خوبه که عملی بشه؟ اگه خوب باشه و تو واقعیت هم خوشم بیاد ازشون من یه آدم خیلی بدم. پاسخ دادم به سوالاتم که نه من این کار رو انجام نمیدم و بهو خیلی بهم فشار و ناراحتی و عذاب وجدان اومد که چی کار داشتم می کردم که خودم نمی دونستم. این فشار و ناراحتی های کش دار از موضعات اتفاق افتاده و ترس، مشکل دارمکرد. مشکلم این بود که پر از ترس بودم نسبت به انجام این کارها و نفرت.
واسه مشکل و افکارم مجبور بودم قرص بخورم. بیماری جنسی نبود. بیماریم فکری بود. بیماری جنسی نداشتم و ندارم. البته اون قرصا کاری کرد که تمرکزم از این لحاظ که مثلا یه روز در میون یاد چیزای بد بیفتم و اونقدر بهم فشار بیاره که نتونم کنترلش کنم رو حل کرد. قرص واسه فکر و ناراحتی بود (نه تحریک) و فک کنم از لوازم جانبیش بود که تحریک رو هم در بعضی افراد کم می کرد. اسمش بود فلووکسامین مالئات فک کنم. اون قرصا رو هفت ماه مصرف کردم و بعدش ول کردم و گفتم مشکل روحیم رو خودم باید حل کنم با گیر ندادن به این موضوعات.
خلاصه خیلی نفرت تو ذهنمه اما هنوز نتونستم ترکشون کنم و درگیرمشکلم شدم و همجنین درسم و مجبورم بدون عذاب وجدان انجامشون بدم. به مدت هفت ماه فیلم دیدن رو ترک کرده بودم. هیچی نمی دیدم و اما بعد یه مدت شروع به فیلم دیدن کردم و بعضی موقع میرم سراغشون و بعضی موقع نه.
الآن با عکس تحریک نمیشم. با فیلم هم مثل قبل خوردن اون قرصا فکر کنم تحریک نمیشم اونجور که نتونم خودمو کنترل کنم. شاید ربطی به قرص هم نداشته باشه. دقیقا نمی دونم و دنبالش هم نیستم که بدونم. کلا زیاد تحریک نمیشم اما عادت بدم رو دارم. عادتم مهمه.
کاش مثل اون موقع از جهنم می ترسیدم.
لعنت به هر چی فیلم و جنسی و ترس. سینه زنی و حسین حسین میگم در حالی که درگیر چیزای بد هستم.