نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: خیانت زنی که عاشقشم

1941
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32600
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیانت زنی که عاشقشم

    سلام به همه دوستان امروز 15 آذر 95
    میدونم متن طولانی ولی لطف بخونینش به راهنمایتون احتیاج دارم
    اسمم م 26 سال سنمه خانمم ع 22 سالشه منو خانومم 3 سال نامزدیم ولی من از خودم ی سویت جدا دارم البته سویت جدا ک میگم واحد جدا دارم درب ورودی با پدرم و برادر بزرگم یکیه
    قبل هر چیز بگم که 3 تا برادریم پدرم و مادرم 6 سال پیش بخاطر یسری موضوع‌های شخصی از هم جدا شدن پدرم دوباره ازدواج کرده مادرمم همینطور ی داداش 16 ساله دارم که پیش مادرم زندگی میکنه
    داداش بزرگمم نزدیک 3 سال پیش بخاطر خیانت خانمشش جا شده الان دوباره ازدواج کرده خدا شکر زندگی خوبی داره ی پسر کوچیکم دارن
    تو این سه سال منو خانومم همیشه باهم بودیم خیلی کم پیش میومد تنهایی بره خون خودشون یا من تنهایی جایی برم حتی با اینکه نامزد بودیم
    3 سال پیش وقتی رفتم خاستگاری بخاطر اینکه پدر و برادر بزرگترم جدا شده بودن مخالفت کردم و میگفتم طلاق براتون عادیه منم بدون اینکه بتونم دفاعی کنم تموم کردمو بعد چند روز خودشون زنگ زدن که مشکل ندارن بیاین خلاصه این ماجرا گذشت ما عقد کردیم رفتیم سر خونه زندگیمون
    اینم بگم که من شغلم ی جوریه که از ساعت 8 صبح تا 1 بعد از ظهر سر کارم بعد 3 تا 8 دوباره سر کارم بخاطر تخصصم نداشتن جایگذین نمیتونم مرخصی بگیرم همیشه سر کارم جز روزای تعطیل.
    5-6 ماه بعد عقدم یکی از دوستای قدیمیم به اسم سمیرا زنگ زد فقط صحبت کردیم ک اون ازدواج کرد منم ازدواج کردم ازین حرفا بعدشم اس داد که از شوهرم جدا شدم الان تنهام میخام باهات دوس بشم منم رفتم تو فاز نصیحت که من ازدواج کردم نمیتونم زنگ زد دوباره گریه میکرد که تنهام کمکتو احتیاج دارم ازین حرفا منم دلم سوخت گفتم فقط اس میدیم به شرط اینکه زنمم بدونه شب که رفتم خونه قبل اینکه بخام برای خانومم تعریف کنم خودش تمام پیامامو خوند شد اولین مشکل تو زندگی که ساختیم
    هرچیم راستشو میگفتم باور نمیکرد حتی زنگ زد با سمیرا صحبت کرد ولی فایده نداشت
    اونجا بود که فهمیدم روز خاستگاری فقط خانومم بود که پافشاری کردو بهم رسیدیم واسه به هم رسیدنمون خانوادشو کنار گذاشت که بعدها مادرشم بهم گفت که از ارث محرومش کردن
    این قضیه گذشت واقیعتو باور کرد
    یکی از دوستام به اسم جواد با ی دختری دوست بود بچه شهر ما نبود به دختره کلی دروغ گفته که کارخونه داره ازین حرفا واسه همین شبا گوشی خاموش میکنه اگه کار واجب داشت به من پیام بده که به خونشون زنگ بزنم
    ی روز کارم خیلی زیاد بود از ساعت 8 که رفتم سر کار حتی ی لحظه استراحت نکردم تا 8 شب ، شب که رسیدم خونه از خستگی با جنازه هیچ فرقی نداشتم گرفتم خابیدم که دختره پیام داد ولی نگفت با جواد کار داره بخاطر بد دل شدن خانومم بازم ی مشکل دیگه پیش اومد بازم داستان قبلی ولی اینبار هرچی میگفتم حتی نمیشناسمش باور نمیکرد شروع کرد ش************دن وسیلها که اعصابم خورد شد از خونه انداختمش بیرون ، دادش بزرگم امد ارومم کرد منم ک اروم شدم رفتم توضیح بدم که دیدم برادر خانومم اومده دنبالش رفتن خونشون
    شروع کردم زنگ زدن ک توضیح بدم ج نداد ، زنگ زدم خونشون شمارمو میدیدن جواب نمبدادن زنگ زدم به داداشش جواب نمیداد زنگ میزدم به خاهرش میگفت زندگی خودتونه من دخالت نمیکنم زنگ زدم پدرش میگفت سر کار نمیدونم موضوعتون چیه ، رفتم خونشون گفته رفته خونه خواهرش (خواهرش ی شهر دیگه بود نمیتونسم بخاطر کارم برم اونجا)
    بعد چند وقت پدر گفت بریم خونه پدر خانومت ببنیم مشکل چیه وقتی رفتم دیدم همه خانوادش از ماجرا خبر دارن منم اونجا همه واقیعیو گفتم با پا درمیونی خانوادها برگشتیم سر زندگیمون
    ولی خیلی سرد شده بود بی توجهی میکرد سرش همش تو گوشیش بود هرچی بهش میگم خانومم اینجور فک میکنی نیست قسم میخردم باور نمیکرد بیشتر از 3 ماه منتشو کشیدم که یکم بهم توجه کنه ولی نکرد بخاطر همین بزرگترین اشتباهمو کردم اینبار فقط بخاطر اینکه ی هم صحبت داشته باشم با ی دختری تو ی شهر دیگه که حداقل 200 کیلومتر فاصله داشت دوست شدم موضوع صحبتمون فقط حرفای روزمره معمولی بود که وقتم پر بشه نزدیکای عید بود که قرار شد تو عید کمتر بهم پیام بدین خانومم دیگه فراموش کرده بود که چی شده بود داشتیم به زندگی قبل برمیگشتیم منم به دوستم (منیژه) گفتم که کم کم تموم کنیم اونم قبول کرده بود گفت بخاطر وابستگی که پیش اومده لطفا کم کم رابطمون تموم شه منم قبول کردم. ی روز صبح خونه ماردم بودیم که خانومم گوشیمو گرفت زنگ زد. منیژه زد زیرش که من نمیشناسمش ازین حرفا منم اول خاستم بگم دوست دوستمه ولی وقتی دیدم خانومم پاشد رفت خونه داره وسیلهاشو جمع میکنه که بره از پیشم به پاش افتادم همه چی گفتم .بهم گفت برای بار اخر بهت فرصت میدم حتی اگه بهت شک کنم ازت جدا میشم منم قبول کردم. خدا شاهده منم از اون روز ادم شدم حتی به کسی فکرم نمیکردم
    چند وقت گذشت خانومم گفت من برم سر کار؟ یکم کمک خرج زندگی بشه پس انداز کنیم ی خونه بخریم عروسی کنیم قبول کردم رفت ولی بعد چند وقت امدش بیرون
    چند وقت خونه بود شبا ک میرفتم خونه میدیدم داره چت میکنه ولی وقتی گوشیشو میدیدم چیزی نیود پاک میکرد بهش شک کردم رفت زیر زربین که دیدم با ی پسر داره چت میکنه بهش گفتم اول زد زیرش ولی وقتی فهمید میدونم گفت که میخاست جبران کنه ازین چیزا
    این گذشت رفت ی جای دیگه سر کار که مسئول فروش ی شرکت بود و مجبور بود با خیلیا صحبت کنه تا اون زمان خیلی بهش اعتماد داشتم بخاطر حقوق کم از اونجا امد بیرون شبا تا دیر وقت بیدار بود همش سرش تو گوشی بود تا اینکه کنترل کننده ریختم براش تا هر پیامی میده برا منم بیاد که اینباد دیدم هم زمان با سه نفر چت میکنه اینبارم مچشو گرفتم
    زد زیر گریه که اشتباه کردم بچگی کردم ازین حرفا منم گفتم به شرط اینکه مهریطو ببخشی میبخشمت که اگه دوباره چیزی دیدم طلاقت بدم
    1 سال از اون ماجرا گذشت شده وکیل وصول مطالبات بانک تا اینکه 9 اذر که فرداش شهادت امام رضا بود دوستش به اسم فاطمه بهم اس داد که حواست به ع هست گفتم اره رفته بانک بعدشم قرار برای حلیم زنی بیاد پیش تو که فاطمه بهم گفت قرار نیست بیاد پیش من ولی به من گفته که اگه از من پرسیدی اینجوری بگم که پیش منه دستش بنده خودش زنگ میزنه
    زنگ زدم به خودش گفت بانکم بهش گفتم برو خونه تا من بیام نمیخاد بری پیش فاطمه با خودم گفتم فاطمه داره دروغ میگه
    رسیدم خونه دیدم نیست زنگ زدم خاموش بود زنگ زدم به فاطمه که همچی بهم گفت . گفت که با ی پسر مشهدی دوست قرار گذاشتم برن ویلای پسره
    هر جوری بود تا شب صبر کردم وقتی رسید ماجرا ازش توضیح خاستم ولی راستشو نمیگفت تا اینکه گفتم طلاق میگیرم که گفت با یکی دوست شده ولی کاری نکرده رفتن دور زدن برگشتن قسم خورد که اگه ی فرصت دیگه بهم بدی بهترین زن دنیا میشم جبران میکنم برات . ازش خاستم برام تعریف کنه که چی شده از روز بعد عقد که واسم تعریف کرد هر چی هست همونایی که میدونم
    فرداش ک سرم خلوت شد زنگ زدم به فاطمه میگه زنت دروغ گفته خیلی بیشتر از اینا کار انجام داده خیلی داستانای دیگه که همشو تعریف کرد منم رفتم به زنم گفتم قستم برای طلای جدی شده بود ولی به فکر داداش کوچیکم بودم که تعریف کرد از سر کار سوار ی ماشین شده که دوستش بود بردنش خونه با دوستش بهش تجاوز کردن بعدش با این مشهدیه دوس شده بود اماده بود برای زنا
    ازش دلیل خاستم فقط میگه من لیاقط تورو ندارم
    با این وضع خانوادگی که من دارم نمیتونم طلاقش بدم من اگه برگه طلاقشو امضا کنم برگه نابودی داداش کوچیکمو امضا کردم از طرفیم خانوادش جوابش کردنو جایی برای موندن نداره هر چی بشه میگم این زن فلانی که هرزه شده این وسطم ابروی منه که در خطره
    تو ی شهر کوچیک دارم کار میکنم خیلیا منو میشناسن
    لطفا اگه امکانش هست راهنماییم کنین میدونم مطلب خیلی بلند شده ولی میخاستم موضوع کامل باز کنم

  2. کاربران زیر از mor.san بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    خیانت، زیان‌آورترین عمل در یک ارتباط است که نه تنها منجر به صدمه‌های غیرقابل جبران به طرفین می‌شود، بلکه اعتماد و اطمینان کسی که مورد خیانت قرار گرفته شده را نیز نسبت به افراد دیگر از بین خواهد برد. به‌طور معمول نارضایتی از مسائل گوناگون در یک رابطه باعث خیانت می‌شود، ولی در کل…



    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه

    خیانت، زیان‌آورترین عمل در یک ارتباط است که نه تنها منجر به صدمه‌های غیرقابل جبران به طرفین می‌شود، بلکه اعتماد و اطمینان کسی که مورد خیانت قرار گرفته شده را نیز نسبت به افراد دیگر از بین خواهد برد. به‌طور معمول نارضایتی از مسائل گوناگون در یک رابطه باعث خیانت می‌شود، ولی در کل هیچ عذری برای این عمل نکوهیده پذیرفته نیست و باید از آن دوری نمود.

    خوشبختانه در جامعه‌ی ما به‌دلیل فرهنگ و آداب و رسوم غنی و اصیل ایرانی، تعداد زنانی که به شوهران خود خیانت می‌کنند، بسیار اندک است. در زیر برخی از دلائل خیانت زنان را می‌خوانید.


    ۱ـ ماجراجوئی و حسادت:
    به‌نظر می‌رسد پست‌ترین دلیل برای انجام خیانت، حس ماجراجوئی و برانگیخته شدن احساس‌ها بر اثر حسادت نسبت به شوهران زنان دیگر می‌باشد. این نوع انگیزه‌ها به طور معمول در زنانی که به نوعی دارای مشکل‌ها و کمبودهای روانی در زندگی می‌باشند، دیده شده و خوشبختانه دارای تعداد بسیار اندک است.


    ۲ـ ارضاء نشدن جنسی:
    مشکل برطرف نشدن نیاز جنسی هم از جمله مواردی است که گاهی توسل به پدیده‌ی نکوهیده‌ی خیانت را در برخی زنان موجب می‌شود. امروزه با پیشرفت علم پزشکی، بسیاری از مشکل‌ها و کمبودهای جنسی چه در مردان و چه در زنان به‌راحتی قابل درمان می‌باشد.


    ۳ـ پول و وضعیت اقتصادی:
    با کمال تأسف، برخی از زنان به‌دلیل این که شوهر آنها دارای وضعیت مالی خوبی نیست و به مقدار کافی به آنها پول پرداخت نمی‌کند، فقط و فقط به‌خاطر پول (و نه عشق) برآورده شدن نیازهای مادی خود، سمت دیگری کشیده می‌شوند که این بسیار جلوه‌ی زشت و ناپسندی دارد چرا که با کمی همدلی و تلاش می‌توان به‌راحتی به خواسته‌های معقول مادی زندگی دست یافت.


    ۴ـ مورد غفلت واقع شدن:
    او احساس می‌کند کسی که دوست داشت تمام وقت خو را با او بگذراند، اکنون بیشتر وقتش را در محل کار و با همکاران و دوستان خود صرف می‌کند، احسا تنهائی می‌کند چرا که هرگاه همسر خود را می‌طلبد با پاسخ منفی مواجه می‌شود، به‌خاطر آن‌چه که انجام داده، مورد تحسین قرار نمی‌گیرد، احساس کمبود می‌نماید چون شوهرش حتی انتظارهای کوچکش را هم برآورده نمی‌کند.


    ۵ ـ عدم توجه و بی‌اهمیتی توسط شوهر:
    تنها چیزی که می‌توان با اطمینان کامل بیان‌ کرد، این است که همه‌ی زنان، تشنه و عاشق تعریف و تمجید توسط شوهرشان هستند، به‌خصوص هنگامی‌که تغییری در آنها به‌وجود آید. اگر او موهای بلند و بلوند خود را کوتاه و تیره نموده و توسط شوهرش مورد توجه و تعریف قرار نگرفت. باید انتظار داشت فرد دیگری زحمت این کار را بکشد!


    ۶ـ دیدگاه اشتباه:
    برخی مردان متأسفانه به همسر خود فقط به‌عنوان یک ”شریک جنسی“ نگاه می‌کنند و از ارزش‌های دیگر زندگی مطلع نیستند که این امر موجب می‌شود به امور دیگر نپرداخته و مسیر اصلی زندگی را منحرف می‌سازند و در نتیجه سرشکستگی و پوچ‌گرائی را برای همسر خود به ارمغان خواهند آورد که این نیز فکر ”نادرست“ خیانت را در او برای جبران کمبودهای زندگیش و به‌دست آوردن آن‌چه که شوهرش از او دریغ نموده، تقویت خواهد کرد.


    ۷ ـ تغییرهای شدید شخصیتی و رفتاری شوهر:
    او دیگر مانند گذشته، مهربان و با محبت نیست، زود عصبانی می‌شود، به هر دلیل نزاع به راه می‌اندازد، کمتر صحبت می‌کند، بهانه‌جوئی می‌کند، ایراد می‌گیرد، به ظاهرش اهمیت نمی‌دهد، به همسرش اهمیت نمی‌دهد، دیگر از حرف‌های عاشقانه‌اش خبری نیست و همه‌چیز به یک‌باره تغییر کرده است.


    ۸ـ ابراز علاقه‌ی بیشتر توسط دیگری:
    اگر فیلم ”بی‌وفا“ را دیده باشید، متوجه خواهید شد که زنان به‌طور معمول وقتی مورد وسوسه و اغوای شخص دیگری قرار می‌گیرند، ممکن است دچار انحراف شوند، او پشیمان شود و دوباره برگردد اما به‌ چه قیمتی؟ آیا ارزش آن را دارد؟


    ۹ـ خیانت شوهر:
    اگرچه همه‌ی زنان برای انتقام‌جوئی از همسرشان به آنها خیانت نمی‌کنند، ولی بیشتر احساس می‌کنند حال که مورد خیانت قرار گرفته‌اند، آنها نیز مجاز به مقابله به مثل می‌باشند. برخی تصور می‌کنند باید طعم تلخ داروئی که به‌ آنها خورانده شده را به شوهرانشان بخورانند تا متوجه اشتباه خود و آن‌چه که بر سر همسرشان آمده، بشوند.


    ۱۰ ـ فاسد اخلاقی
    فساد اخلاقی و عدم داشتن پاکدامنی برخی از زنان باعث می‌شود این عمل ناپسند انجام گیرد.
    – نتیجه
    خیانت به هر صورتی‌که باشد و به هر دلیلی که انجام گرفته باشد، ناپسند و منفور است و تنها یک نتیجه در بر خواهد داشت: شرمندگی
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32600
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    ممنون از جوابی که دادین ولی هیچ راه حلی تو جوابتون پیدا نکرده
    به نظر شما صبر کنمو بهش ی فرصت دیگه بدم
    با کاری که کرد نابودم کرد نزدیک ی هفته گذشته کارم فقط شده گریه
    نه مشکل جنسی داشتم نه مشکل مالی نمیگم وضع مالیم خوب بود ولی چیزی براش کم نزاشتم
    زیاد محبت نمیکردم ولی بی تفاوتم نبودم هر تغیری داشت میفهمیدم ولی کم پیش میامد که بهش بگم
    دلیل کارشو به هیچ وج نمیفهمم

  5. کاربران زیر از mor.san بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    سلام

    چقدر ناراحت کننده بود .

    من فقط نظرم رو میگم .

    میدونم خیلی سخته ولی برای بار آخر گذشت کنید .

    اون برای شما سه چهار دفعه گذشت کرد ( هرچند سوءتفاهم بود ) ولی اینبار هم اگر احساس میکنید همسرتون پشیمونه از کارهاش بگذرید و برای بار آخر بهش فرصت بدید

    البته شما هم مواظب رفتارتون باشید و خیانت همسرتون رو مجوزی برای خیانت کردن خودتون نبینید

    و هردوتون تصمیم بگیرید سرتون به زندگیتون گرم بشه و تلاش کنید برای پیشرفت تو زندگی

    خیلی جدی و با قاطعیت بهش بگو از این به بعد مواظب ارتباطاتش باشه

    خودتون هم همینطور

    ببخشید به شرطی که فراموش کنید و تو هر دعوا این خیانتارو تو سر همدیگه نزنید .

    اگر باز هم دیدید فایده نداره و باز هم شک کردید و بعد مطمئن شدید که داره خیانت میکنه اونوقت هر تصمیمی که خواستید بگیرید .
    ویرایش توسط love : 12-05-2016 در ساعت 08:10 PM

  7. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    سلام
    نوشتید به برادرتون از سمت دوستانش تجاوز شده؟
    الان برادر شما چکار میکنن؟ شکایت نکردید؟

    ادامه رابطه با همسرتان به نظر من 99 درصد دیگه ممکن نیستش چون اون پرده حیا بین شما از بین رفته
    و مهمتر این که اعتماد بین شما دو نفر هم کاملا" از بین رفته
    1 درصد ممکن هست بشه این رابطه رو جمعش کرد ولی یه پروسه طولانی و بدون خطا رو میطلبه
    که با ندانم کاری های شما و تلافی کردن کارهای شما از سمت همسرتون خیلی سخت میشه به نتیجه رسید

    اگر وافعا" به فکر برادرتون هستید بهش نزدیک بشید و سعی کنید مشکلاتش رو برطرف کنید
    اینکه شما طلاق بگیرید یا نگیرید تاثیری در زندگی و آینده برادر شما نداره چیزی که در زندگی برادر شما تاثیر میگداره
    به بیراهه رفتن برادر شما و دوستی با آدمهای نا اهل هست

  9. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    نوشتید به برادرتون از سمت دوستانش تجاوز شده؟
    الان برادر شما چکار میکنن؟ شکایت نکردید؟

    ادامه رابطه با همسرتان به نظر من 99 درصد دیگه ممکن نیستش چون اون پرده حیا بین شما از بین رفته
    و مهمتر این که اعتماد بین شما دو نفر هم کاملا" از بین رفته
    1 درصد ممکن هست بشه این رابطه رو جمعش کرد ولی یه پروسه طولانی و بدون خطا رو میطلبه
    که با ندانم کاری های شما و تلافی کردن کارهای شما از سمت همسرتون خیلی سخت میشه به نتیجه رسید

    اگر وافعا" به فکر برادرتون هستید بهش نزدیک بشید و سعی کنید مشکلاتش رو برطرف کنید
    اینکه شما طلاق بگیرید یا نگیرید تاثیری در زندگی و آینده برادر شما نداره چیزی که در زندگی برادر شما تاثیر میگداره
    به بیراهه رفتن برادر شما و دوستی با آدمهای نا اهل هست
    نه میگه اگه منم خانمم را طلاق بدم برای برادر کوچیکم بد میشه ک بعدا اون بخواد زن بگیره بگن برادرات و بابات زنشون را طلاق دادن و طلاق تو هانواده اتون عادیه و از این خرفا بهش بزنن .
    به خانمش تجاوز شده و اون بلا سرش را اوردن

    یا علی مدد

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    نه میگه اگه منم خانمم را طلاق بدم برای برادر کوچیکم بد میشه ک بعدا اون بخواد زن بگیره بگن برادرات و بابات زنشون را طلاق دادن و طلاق تو هانواده اتون عادیه و از این خرفا بهش بزنن .
    به خانمش تجاوز شده و اون بلا سرش را اوردن

    یا علی مدد


    بله اون موضوع رو متوجه شدم که نوشتند اگر طلاق بگیرند واسه برادر کوچکشون به خاطر حرف دیگران بد میشه
    ولی موضوع دوم رو من به این شکل متوجه شدم به برادر ایشون تجاوز شده

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    بله اون موضوع رو متوجه شدم که نوشتند اگر طلاق بگیرند واسه برادر کوچکشون به خاطر حرف دیگران بد میشه
    ولی موضوع دوم رو من به این شکل متوجه شدم به برادر ایشون تجاوز شده
    به نامزدشون تجاوز شده

    یا علی مدد

  13. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32600
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    تجاوز به نامزدم شده و خودش سوار ماششین شده ولی تجاوزش زوری بوده یعنی خودشم خاسته که مشکل اصلیش این بود که باعث شد شکایت نکنم
    دوستان لطفا کمکم کنین که چیکار کنم اصلا نمیتونم تصمیم بگیرم
    رفتم مشاوره حضوری بهم میگه هر تصمیمی بگیری درسته

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    همونطور که داداش بزرگتون دوباره ازدواج کردن و زندگی خوبی دارن

    شما هم میتونید دوباره ازدواج کنید و زندگی خوبی داشته باشید

    و همونطور که با وجود طلاق پدر و مادرتون و طلاق برادر بزرگترتون هم به شما هم به خود برادر ارشدتون دوباره زن دادند

    پس احتمالش خیلی هست که به برادر کوچیکترتون هم زن بدن

    هیچکس قرار نیست تاوان زندگی کس دیگه ای رو پس بده، اگه واقعا به خدا توکل کنید

    البته میدونم خیلی سخته و تو شهر کوچیک خیلی روی این موضوعات زوم میکنن

    اما فک میکنم شما که دلیل طلاقتون واضح هست کمتر اذیت بشید

    این از اینکه نگران برادرتو هستید

    اما در کل نمیشه شخص خاصی به شما بگه که چه تصمیمی برای آیندتون بگیرید

    چون زندگی شما هست و ممکنه بقیه درک درستی از زندگی شما نداشته باشن

    اینکه خانم شما خیانت کنه دوباره؟ اینکه به برادر کوچیکتون زن بدن؟ اینکه چقدر زندگیتون بعد طلاق خوب باشه؟ اینکه بدون طلاق چقدر اعتمادتون برمیگرده...

    هیچکس نمیتونه اینا رو جواب بده چون همش احتمال هست.

    شاید ما فک کنیم که زنی که خیانت کرده چندین بار دیگه نمیشه بهش اعتماد کرد

    در حالیکه واقعا توبه کرده باشه و بخواد زندگی خوبی داشته باشه

    یا حتی برعکس حرف ما درست بشه و دوباره بخواد خیانت کنه

    پس شما خودتون تو این زندگی هستید و طرفتون خیلی بهتر میشناسید

    حتی ممکنه که دیگران و خانواده همسرتون هم به شما حق بدن و قبول کنن که راه بهتر طلاق بوده

    به قول آقا سیاوش طلاق شما شاید تاثیر کمی در زندگی برادرتون داشته باشه

    بهرحال هیچکس نمیتونه به جای شما تصمیم بگیره

    خودتون باید با همفکری خانواده تصمیم بگیرید

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    ریشه تمام این مسائل خود شما هستین. وقتی به عنوان یه مرد متاهل هیچ تعهدی به زندگی تون ندارین نتیجه ش همین چیزایی میشه که میبینین.
    چه معنایی داره با خانمهای مختلف به بهونه دوستی معمولی وارد رابطه بشین؟ شما خودتون هم بدتون نمیاد هرچند وقت یکبار روابط جدیدی رو تجربه کنین. وقتی به دوست سابقتون که طلاق گرفته میگید من نمیخوام باهم حرف بزنیم، ولی روابط تون ادامه دار میشه. یا با دوست بعدی تون به این بهونه که فقط گپ معمولی و روزمره داشتیم ارتباط برقرار میکنین نشون میده بدتون نمیاد دور و برتون شلوغ باشه. وگرنه کسی که واقعا نمیخواد فرد سومی وارد زندگیش بشه با قاطعیت با اون فرد برخورد میکنه حتی اگه بدونه اون شخص ازش میرنجه. یا حتی بلاکش میکنه یا جواب پیامهاشو نمیده یا در موارد شدیدتر تهدید به شکایت میکنه تا هرطور شده زندگیشو حفظ کنه.
    اما شما هیچکدوم از این کارها رو نکردین و اینطور توجیه میکنین که یه گپ معمولی بود.

    وقتی بی اعتمادی بین طرفین شکل میگیره دیگه نمیشه جمعش کرد. خصوصا وقتی همسرتون با قهر و نزاع از خونه بیرون میره و خانواده هاتون هم در جریان مشکل قرار میگیرن.
    شما با دست خودتون زندگی تون رو ویران کردین. حتی اگه واقعا هم پشیمون شده باشین این جور مسائل از ذهن هیچکس براحتی پاک نمیشه. شاید شما و همسرتون بالاخره هم به توافقاتی برسین و بخواین از نو شروع کنین ولی تاثیری که روی اطرافیان گذاشتین نمیذاره هیچ چیز به حالت سابق برگرده. ممکنه سالها بعد یه کنایه یا اشاره به این قضایا از طرف اشنایانتون دوباره همه اون اتفاقات رو پیش چشمتون بیاره و کار به بدگمانی و درگیری بکشه.

    همسر شما هم مثل هر خانم دیگه ای به رابطه همسرش با خانمهای دیگه حساسه. شما نباید با پنهون کاری یا ورود به اینجور روابط، بی اعتمادی رو در ایشون تقویت میکردین.

    وقتی خانم شما میبینه از کم محلی، جاروجنجال، مطلع کردن خانواده ها و قهر نتیجه ای عایدش نشده، میره سمت تلافی کردن. نمیگم کار خوبی کرده ولی همین قضیه نشون میده بدجور ضربه خورده و حس انتقام لحظه ای رهاش نکرده.
    حالا شما قبل از هراقدامی بهتر نیست با خودتون رو راست باشین؟ خود کرده را تدبیر نیست.
    اگه شما میگین روابط ما در حد حرف و گفتگوی روزمره س، چرا تصور میکنین روابط خانمتون فراتر از این چیزهاست؟

    قبول کنین هر دو مقصرین. اعتماد بین شما اول یکطرفه شد و بعد هم کاملا از بین رفت.
    شما باید بیشتر محتاط می بودین. خصوصا وقتی از اول دیدگاه مثبتی درمورد خانواده شما وجود نداشته. به جای اینکه تلاش کنین اعتماد بیشتری ایجاد کنین، برعکس تیشه به ریشه خودتون زدین.
    بذارین راحت بگم. حتی اگه شما علنا به همسرتون میگفتین با فلان خانم یه ارتباط معمولی دارم، کار شایسته ای نبود. مشکل شما پنهان کاری نیست. فقط و فقط روابط غلطه. خانم ها اغلب به روابط کاری همسرشون با همکاران خانم هم زیاد خوشبین نیستن حتی اگه تظاهر کنن براشون مهم نیست. چه برسه به رابطه با خانمی که اصلا لزومی نداشته پاش به زندگی شما باز بشه.

    به هرحال از حرفهای پایانی تون مشخصه تصمیم تون برای جدایی قطعیه تنها دلیلی که صبر کردین موضوع ازدواج برادرتونه.
    با چیزهایی که تعریف کردین بهتره تا بچه دار نشدین به این زندگی خاتمه بدین چون حتی اگه صد سالتون هم بشه باز هم هیچکدوم نمیتونین لحظه ای به هم اعتماد کنین و همیشه ته دلتون به همدیگه مشکوکین.

    اگر هم خواستین مجدد ازدواج کنین قبلش حتما به مشاور مراجعه کنین تا شیوه صحیح یه زندگی سالم رو بهتون اموزش بده.

  17. 2 کاربران زیر از talieh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32600
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    دوست عزیز ممنون از اینکه با سراحت جواب دادی منم نمیگم من مقصر نیستم اتفاقا مقصر اصلی ماجرا منم.
    من فقط میگم من بزرگتترین اشتباه کردم ولی خانومم چرا چندین بار تکرار داشته
    بار اول نا دیده گرفتم بار دوم بار سوم بار چهارم ولی بازم کفتم اتباه از طرف من بوده بخشیدم اونم قبول کردو همه چی تموم شد ولی دوبار آخر تماس جنسی داشته ی بارم قبل اینکه اتفاقی بیوفته جلوشو گرفتم
    یعنی خیلی راحت داره خودشو در اختیار دیگران میزاره
    من مقصرم که کم وقت گذاشتم اشتباه اول از من بود ولی اشتباهای پی در پی خانوم منو بد دل کرده
    بازم ممنون از شما و تمام دوستانی که نظرشونو گفتم
    مخصوصا شما که واقعا حرفاتون منو برد تو فکرد

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31895
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    29
    تشکر شده 92 بار در 71 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط mor.san نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان امروز 15 آذر 95
    میدونم متن طولانی ولی لطف بخونینش به راهنمایتون احتیاج دارم
    اسمم م 26 سال سنمه خانمم ع 22 سالشه منو خانومم 3 سال نامزدیم ولی من از خودم ی سویت جدا دارم البته سویت جدا ک میگم واحد جدا دارم درب ورودی با پدرم و برادر بزرگم یکیه
    قبل هر چیز بگم که 3 تا برادریم پدرم و مادرم 6 سال پیش بخاطر یسری موضوع‌های شخصی از هم جدا شدن پدرم دوباره ازدواج کرده مادرمم همینطور ی داداش 16 ساله دارم که پیش مادرم زندگی میکنه
    داداش بزرگمم نزدیک 3 سال پیش بخاطر خیانت خانمشش جا شده الان دوباره ازدواج کرده خدا شکر زندگی خوبی داره ی پسر کوچیکم دارن
    تو این سه سال منو خانومم همیشه باهم بودیم خیلی کم پیش میومد تنهایی بره خون خودشون یا من تنهایی جایی برم حتی با اینکه نامزد بودیم
    3 سال پیش وقتی رفتم خاستگاری بخاطر اینکه پدر و برادر بزرگترم جدا شده بودن مخالفت کردم و میگفتم طلاق براتون عادیه منم بدون اینکه بتونم دفاعی کنم تموم کردمو بعد چند روز خودشون زنگ زدن که مشکل ندارن بیاین خلاصه این ماجرا گذشت ما عقد کردیم رفتیم سر خونه زندگیمون
    اینم بگم که من شغلم ی جوریه که از ساعت 8 صبح تا 1 بعد از ظهر سر کارم بعد 3 تا 8 دوباره سر کارم بخاطر تخصصم نداشتن جایگذین نمیتونم مرخصی بگیرم همیشه سر کارم جز روزای تعطیل.
    5-6 ماه بعد عقدم یکی از دوستای قدیمیم به اسم سمیرا زنگ زد فقط صحبت کردیم ک اون ازدواج کرد منم ازدواج کردم ازین حرفا بعدشم اس داد که از شوهرم جدا شدم الان تنهام میخام باهات دوس بشم منم رفتم تو فاز نصیحت که من ازدواج کردم نمیتونم زنگ زد دوباره گریه میکرد که تنهام کمکتو احتیاج دارم ازین حرفا منم دلم سوخت گفتم فقط اس میدیم به شرط اینکه زنمم بدونه شب که رفتم خونه قبل اینکه بخام برای خانومم تعریف کنم خودش تمام پیامامو خوند شد اولین مشکل تو زندگی که ساختیم
    هرچیم راستشو میگفتم باور نمیکرد حتی زنگ زد با سمیرا صحبت کرد ولی فایده نداشت
    اونجا بود که فهمیدم روز خاستگاری فقط خانومم بود که پافشاری کردو بهم رسیدیم واسه به هم رسیدنمون خانوادشو کنار گذاشت که بعدها مادرشم بهم گفت که از ارث محرومش کردن
    این قضیه گذشت واقیعتو باور کرد
    یکی از دوستام به اسم جواد با ی دختری دوست بود بچه شهر ما نبود به دختره کلی دروغ گفته که کارخونه داره ازین حرفا واسه همین شبا گوشی خاموش میکنه اگه کار واجب داشت به من پیام بده که به خونشون زنگ بزنم
    ی روز کارم خیلی زیاد بود از ساعت 8 که رفتم سر کار حتی ی لحظه استراحت نکردم تا 8 شب ، شب که رسیدم خونه از خستگی با جنازه هیچ فرقی نداشتم گرفتم خابیدم که دختره پیام داد ولی نگفت با جواد کار داره بخاطر بد دل شدن خانومم بازم ی مشکل دیگه پیش اومد بازم داستان قبلی ولی اینبار هرچی میگفتم حتی نمیشناسمش باور نمیکرد شروع کرد ش************دن وسیلها که اعصابم خورد شد از خونه انداختمش بیرون ، دادش بزرگم امد ارومم کرد منم ک اروم شدم رفتم توضیح بدم که دیدم برادر خانومم اومده دنبالش رفتن خونشون
    شروع کردم زنگ زدن ک توضیح بدم ج نداد ، زنگ زدم خونشون شمارمو میدیدن جواب نمبدادن زنگ زدم به داداشش جواب نمیداد زنگ میزدم به خاهرش میگفت زندگی خودتونه من دخالت نمیکنم زنگ زدم پدرش میگفت سر کار نمیدونم موضوعتون چیه ، رفتم خونشون گفته رفته خونه خواهرش (خواهرش ی شهر دیگه بود نمیتونسم بخاطر کارم برم اونجا)
    بعد چند وقت پدر گفت بریم خونه پدر خانومت ببنیم مشکل چیه وقتی رفتم دیدم همه خانوادش از ماجرا خبر دارن منم اونجا همه واقیعیو گفتم با پا درمیونی خانوادها برگشتیم سر زندگیمون
    ولی خیلی سرد شده بود بی توجهی میکرد سرش همش تو گوشیش بود هرچی بهش میگم خانومم اینجور فک میکنی نیست قسم میخردم باور نمیکرد بیشتر از 3 ماه منتشو کشیدم که یکم بهم توجه کنه ولی نکرد بخاطر همین بزرگترین اشتباهمو کردم اینبار فقط بخاطر اینکه ی هم صحبت داشته باشم با ی دختری تو ی شهر دیگه که حداقل 200 کیلومتر فاصله داشت دوست شدم موضوع صحبتمون فقط حرفای روزمره معمولی بود که وقتم پر بشه نزدیکای عید بود که قرار شد تو عید کمتر بهم پیام بدین خانومم دیگه فراموش کرده بود که چی شده بود داشتیم به زندگی قبل برمیگشتیم منم به دوستم (منیژه) گفتم که کم کم تموم کنیم اونم قبول کرده بود گفت بخاطر وابستگی که پیش اومده لطفا کم کم رابطمون تموم شه منم قبول کردم. ی روز صبح خونه ماردم بودیم که خانومم گوشیمو گرفت زنگ زد. منیژه زد زیرش که من نمیشناسمش ازین حرفا منم اول خاستم بگم دوست دوستمه ولی وقتی دیدم خانومم پاشد رفت خونه داره وسیلهاشو جمع میکنه که بره از پیشم به پاش افتادم همه چی گفتم .بهم گفت برای بار اخر بهت فرصت میدم حتی اگه بهت شک کنم ازت جدا میشم منم قبول کردم. خدا شاهده منم از اون روز ادم شدم حتی به کسی فکرم نمیکردم
    چند وقت گذشت خانومم گفت من برم سر کار؟ یکم کمک خرج زندگی بشه پس انداز کنیم ی خونه بخریم عروسی کنیم قبول کردم رفت ولی بعد چند وقت امدش بیرون
    چند وقت خونه بود شبا ک میرفتم خونه میدیدم داره چت میکنه ولی وقتی گوشیشو میدیدم چیزی نیود پاک میکرد بهش شک کردم رفت زیر زربین که دیدم با ی پسر داره چت میکنه بهش گفتم اول زد زیرش ولی وقتی فهمید میدونم گفت که میخاست جبران کنه ازین چیزا
    این گذشت رفت ی جای دیگه سر کار که مسئول فروش ی شرکت بود و مجبور بود با خیلیا صحبت کنه تا اون زمان خیلی بهش اعتماد داشتم بخاطر حقوق کم از اونجا امد بیرون شبا تا دیر وقت بیدار بود همش سرش تو گوشی بود تا اینکه کنترل کننده ریختم براش تا هر پیامی میده برا منم بیاد که اینباد دیدم هم زمان با سه نفر چت میکنه اینبارم مچشو گرفتم
    زد زیر گریه که اشتباه کردم بچگی کردم ازین حرفا منم گفتم به شرط اینکه مهریطو ببخشی میبخشمت که اگه دوباره چیزی دیدم طلاقت بدم
    1 سال از اون ماجرا گذشت شده وکیل وصول مطالبات بانک تا اینکه 9 اذر که فرداش شهادت امام رضا بود دوستش به اسم فاطمه بهم اس داد که حواست به ع هست گفتم اره رفته بانک بعدشم قرار برای حلیم زنی بیاد پیش تو که فاطمه بهم گفت قرار نیست بیاد پیش من ولی به من گفته که اگه از من پرسیدی اینجوری بگم که پیش منه دستش بنده خودش زنگ میزنه
    زنگ زدم به خودش گفت بانکم بهش گفتم برو خونه تا من بیام نمیخاد بری پیش فاطمه با خودم گفتم فاطمه داره دروغ میگه
    رسیدم خونه دیدم نیست زنگ زدم خاموش بود زنگ زدم به فاطمه که همچی بهم گفت . گفت که با ی پسر مشهدی دوست قرار گذاشتم برن ویلای پسره
    هر جوری بود تا شب صبر کردم وقتی رسید ماجرا ازش توضیح خاستم ولی راستشو نمیگفت تا اینکه گفتم طلاق میگیرم که گفت با یکی دوست شده ولی کاری نکرده رفتن دور زدن برگشتن قسم خورد که اگه ی فرصت دیگه بهم بدی بهترین زن دنیا میشم جبران میکنم برات . ازش خاستم برام تعریف کنه که چی شده از روز بعد عقد که واسم تعریف کرد هر چی هست همونایی که میدونم
    فرداش ک سرم خلوت شد زنگ زدم به فاطمه میگه زنت دروغ گفته خیلی بیشتر از اینا کار انجام داده خیلی داستانای دیگه که همشو تعریف کرد منم رفتم به زنم گفتم قستم برای طلای جدی شده بود ولی به فکر داداش کوچیکم بودم که تعریف کرد از سر کار سوار ی ماشین شده که دوستش بود بردنش خونه با دوستش بهش تجاوز کردن بعدش با این مشهدیه دوس شده بود اماده بود برای زنا
    ازش دلیل خاستم فقط میگه من لیاقط تورو ندارم
    با این وضع خانوادگی که من دارم نمیتونم طلاقش بدم من اگه برگه طلاقشو امضا کنم برگه نابودی داداش کوچیکمو امضا کردم از طرفیم خانوادش جوابش کردنو جایی برای موندن نداره هر چی بشه میگم این زن فلانی که هرزه شده این وسطم ابروی منه که در خطره
    تو ی شهر کوچیک دارم کار میکنم خیلیا منو میشناسن
    لطفا اگه امکانش هست راهنماییم کنین میدونم مطلب خیلی بلند شده ولی میخاستم موضوع کامل باز کنم
    اول ازهمه شما پای خیانت رو تو زندگیت وسط کشیدی پس مقصر اول شما بودی و بعد اینکه خانومتون اشتباه شما رو مرتکب شده. اما تقصیر شما بیشتر بوده چون شما قبلا دیده بودی عاقبت اینطور زندگی چی میشه. خیانت گناهه و گناه همیشه شیرینه و کسی که طعمش رو بچشه سخته که درست بشه و فقط خودش میتونه با توبه و طلب مغفرت از خدا جلوی خودشو بگیره و رو خودش تمرین کنه. از نظر من خودت یه بسم ... بگو واسه یک سال وقت بذار زندگیتو جمع کن. اگر من جای تو بودم اول موبایل رو ازش میگرفتم و بعد یه خط ثابت براش میخریدم. همیشه باهاش تماس میگرفتم و مطمئن میشدم خونه ست و وقتی میرفتم خونه موبایلمو میدادم بهش. و تموم آدمای اضافی زندگیمو رفیق و... دور میریختم. و بعد ازکار واسه زنم سنگ تموم میذاشتم.
    ویرایش توسط ؛آیسان؛ : 12-07-2016 در ساعت 05:33 PM

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32600
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    دقیقا این کارایی ک میگین انجام دادم
    خیانتو من شروع کردم ولی وقتی گیر افتاد توبه کرد دوباره شروه کرد
    دوست عزیز من نمیدونم چطوری کنار بیام با اینکه تا امروز به بیشتر از ۱۰ مورد اشاره کرده با ۱ نفرشو س ک س داشته با یکیشون اگه نمیفهمیدم داشت
    بعدشم چیز دیگه ک هست اینه که همیشه بهم میگفت خونم
    حتی به تل ثابت زنگ میزدم دایورت بود رو گوشیش

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27442
    نوشته ها
    1,301
    تشکـر
    2,179
    تشکر شده 2,242 بار در 1,070 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خیانت زنی که عاشقشم

    اعتماد مثل کاغذیه که وقتی مچاله بشه دیگه به حالت اول برنمیگرده
    شما اول این کاغذ و مچاله کردید و به همسرتون خیانت کردن و یاد دادید
    متاسفانه این زندگی اعتماد دو طرفشو از دست داده
    باید فاتحه ی این زندگی و خوند
    امضای ایشان

    Don't GIVE UP
    if you wait for the perfect time you will never get anything done

  22. 2 کاربران زیر از miss eli vrn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد