من نماز می خونم. قرآن می خونم. مسجد میرم. خیلی از افرادی که مثل من نماز می خونن و غیره مشکل منو دارن. پس تا الآن اگه مشکلات منو با نگاه اینکه من ادم بدیم می خوندید الآن با نگاه دیگه ای بخونید. چون خیلیا اینطورین. من ادم بدی نیستم. من تا چند ماه پیش بعد اینکار عذاب وجدان داشتم و گریه می کردم و از خدا بخشش میخواستم. اما الآن نه. عواقبش برام مهم نیست. یعنی همون عادت به گناه و عادی شدن. خیلیا اینطور میشن. من ادم بدی هستم. ولی همه هستن خیلیا اینطور هستن. قبلا این حرفا رو میزدم اینجور با جدیت و تند نمی زدم. همش اشک از چشام میومد و حالت یه بنده خطاکار و پشیمون رو داشتم. اما الآن متاسفانه نمی دونم اصلا کیم و دارم چی کار می کنم با خودم و چی شده. اصلا یعنی چی اینکارا.
شاید زیاد پرسیدم تا مشکلم برطرف بشه اما نشد. چیزی که 99.99 درصد دوستان بهش مبتلا هستیم. 99 درصدش هم با فیلمه. حالا رو یکی تاثیر بیشتر میذاره و نمی تونه کنترل کنه و رو یکی تاثیر کمتر میذاره و میتونه کنترل کنه.
بعضیا هم هستن مثل من. در گذشته فرار می کردم ازش و در نتیجه کنترل میشد. اصلا من کنترل شدن رو = فرار می دونم. اگه فرار نکنی ازش یعنی باید به سمت این کار رفت وفتی هم به سمت این کار بری ازون جایی که مثل سایر اعتیاداته معتاد میشی و شاید به افراط برسی. از نگاه علمی علاوه بر لذت و شهوت عامل دیگه ای که فرد رو سمت رابطه با همسر یا خودارضایی میبره شرطی شدنه. شرطی شدن یعنی اگه لذت یا شهوتی هم نداشته باشی انقدر این کارو انجام دادی خود به خود بری سمتشو اعتیادگونه انجام بدی.
اما خود ارضایی و رابطه با همسر واقعا چیه؟ من اگه زن ببرم نمیشه هر روز و هر موقع که با هم خوابیدیم یا به هم چسبیدیم با هم رابطه داشته باشیم که. دهن آدم سرویس میشه. اما هر وقت با هم بخوابیم یا بهم بچسبیم حتی اگه لذت هم نداشته باشیم بر اساس اون رفتار شرطی شدن که واستون توضیح دادم باید رابطه برقرار کرد.،
مگر اینکه فرار بکنید. فرار کردن از این کار. فرار کردن از رابطه با همسر. خود ارضایی هم همینه. کنترل یه جوری فرار کردنه.
کسی که برای مدتی خود ارضایی کنه ممکنه نسبت بهش شرطی بشه و حتی اگه هوس نداشته باشه هم بره این کارو انجام بده. بر اساس این چیزایی که گفتم وقتی ادم زن ببره هم باید همینطور باشه درسته؟
پس باید فرار کردنی وجود داشته باشه. و ادم باید تا اخر عمر فرار بکنه از این موضوع و دهنش سرویس میشه. اگه فرار نکنه پس باید بره سمتش و باز هم این عادت بدون کنترل و روزانه دهنشو سرویس می کنه.
انسان خلق شده واسه دهن سرویس شدن. من خودم نماز می خونم. قرآن خونم. اما گرفتار شدم. گرفتار. هم ذهنم فعاله هم معتاد شدم بهش. انقدر با خودم می جنگم و با این حسم دهنم سرویس شده. تا همین یه ماهه پیش سعی داشتم ازش فرار کنم و به خاطر همین قابل کنترل بود. اما از چند نفر شنیدم که نباید ازش فرار کنم پس میرم سمتش. هر وقت کوچکترین فکری و خیالی ازش تو ذهنم اومد ازش فرار نمی کنم و میرم انجامش میدم. همونطور که ظهر شده و وقت ناهاره یا شب شده و وقت شامه و باید برم شام بخورم. وقتی یاد خود ارضایی افتادم میگم فرار نکن وقتشه.
کاش مثل قبلا از اینکه گناهه و عواقب داره و خدا از ادم دور میشه و سایر میترسیدم اما الآن به جای اینا و افکار دیگران تو ذهنم امده خدا میبخشه و مجبوری و ازش فرار کنی بدتره و باهاش بجنگی بدتره و ازردت می کنه و سایر افکار.
هیچی کدوم خوب نیستن نه اولی نه دومی. دومیا بدترن.
عادت به گناه و عادی شدن اون. درواقع عادت کردم بهش و برام عادی شده. اصلا چیه؟ چی کار باید بکنم؟ ازش فرا کنم نکنم چه غلطی بکنم؟ اگه فرار کنم باید کلا از همه چی حتی دختر فرار کنم. باید مثل گذشته از وابسته بودن به دخترا مثل خیلی از پسرا در سنین کم که همچین افکاری رو دارن یا حتی در سنین بالا بدم بیاد.