نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: آخر خط...

770
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32969
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    آخر خط...

    اتفاقی که برم داره میوفته راستش انقدر زشته که حتی روم نشده به مشاور بگم نمیدونم گفتنش کمکی بهم میکنه یا نه
    من و شوهرم الان پنج ساله با هم زندگی میکنیم شوهرم قبلا معلم بود اما چون حقوق معلمیش کم بود کنارش تدریس خصوصی میکرد.خوب شوهرم خیلی مرد مهربون با عاطفه اییه و خوب خیلی وقتا دیده بودم به شاگرداش کمک میکنه و حتی میاوردشون خونمون تو اتاقش با هم درس کارمیکردن یا شوهرم میرفت خونه اشون و چون شاگرداش پسر بودن من زیاد به این مسیله اهمیت نمیدادم.
    همه چی از اون روز شروع شد که یه شاگرد جدید گرفته بود تا برای کنکور باهاش درس کارکنه , البته قبلشم هی از پسره تعریف میکرد منم فک میکردم مس بقیه اس اخه من و شوهرم هیچی رو از هم پنهان نمیکنیم.
    برا بار اول که پسررو دیدم راستش خوشم ازش نیومد تیپش خیلی جلف بود اما خوب گفتم بالاخره بچه های این دوره زمونه اینطورن و اهمیت نمیدادم,البته پسره هم خیلی رفتار تندی داشت یبار بعد درس دیدم رو شوهرم دست بلند کرد خیلی شوکه شدم اما بعدش شوهرم راضیم کرد که تقصیر اون بوده پسره هم بچگی کرده تا یه مدت همه چی آروم بود.پسره هم دیگه ندیدم بیاد خونمون تا مادرم که شهرستان بودن برای عید دعوتمون کردن اما شوهرم هرکاری کردم نیومد و برام هی بهونه تراشید و آخرش با هم دعوامون شد و بهم گفت تو برو من نمیام.
    خوب یه چندروزی خونه مامانم بودم اما راستش دیگه دلم طاقت نیاورد سر دو روز برگشتم خونه اما وقتی برگشتم یه صحنه زشتی دیدم که حالم بهم خورد,چنتا پسر دبیرستانی با همون پسره داشتن با شوهرم همجنسبازی میکردن و اونم خودشو مثل خانوما کرده بود, اون لحظه انقدر حالم بد شد سرم گیج خورد افتادم از حال رفتم بعد اون قضیه چنبار التماسم کرده که اشتباه کرده ببخشمش اما من دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم میخام طلاق بگیرم قسمم داد بریم پیش مشاور اما من نرفتم میخام طلاق بگیرم ازش دیگه نمیتونم ادامه بدم ولی از طرفی طلاق گرفتن هم آسون نیست تو شهرما دخترایی که طلاق میگیرن به چشم بد نگاه میکنن ینی اگه طلاق بگیرم تکیه گاهمو از دست میدم حالم خیلی بده توروخدا کمکم کنید چکار کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آخر خط...

    همسر شما بیماره. باید درمان بشه. حالا که خودش میخواد درمان بشه، شما چرا کمکش نمیکنین؟
    میدونم خیلی تجربه تلخ و وحشتناکی بوده. ولی شما هنوز عصبانی هستین. بذارین یه کم ارومتر بشین بعد تصمیم بگیرین.
    اگه همسرتون طبق چیزایی که گفتین صفات مثبت زیادی داره، بهتره یه فرصت دیگه بهش بدین و کمکش کنین تا درمان بشه.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30434
    نوشته ها
    521
    تشکـر
    199
    تشکر شده 452 بار در 246 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آخر خط...

    نقل قول نوشته اصلی توسط chakavak1 نمایش پست ها
    اتفاقی که برم داره میوفته راستش انقدر زشته که حتی روم نشده به مشاور بگم نمیدونم گفتنش کمکی بهم میکنه یا نه
    من و شوهرم الان پنج ساله با هم زندگی میکنیم شوهرم قبلا معلم بود اما چون حقوق معلمیش کم بود کنارش تدریس خصوصی میکرد.خوب شوهرم خیلی مرد مهربون با عاطفه اییه و خوب خیلی وقتا دیده بودم به شاگرداش کمک میکنه و حتی میاوردشون خونمون تو اتاقش با هم درس کارمیکردن یا شوهرم میرفت خونه اشون و چون شاگرداش پسر بودن من زیاد به این مسیله اهمیت نمیدادم.
    همه چی از اون روز شروع شد که یه شاگرد جدید گرفته بود تا برای کنکور باهاش درس کارکنه , البته قبلشم هی از پسره تعریف میکرد منم فک میکردم مس بقیه اس اخه من و شوهرم هیچی رو از هم پنهان نمیکنیم.
    برا بار اول که پسررو دیدم راستش خوشم ازش نیومد تیپش خیلی جلف بود اما خوب گفتم بالاخره بچه های این دوره زمونه اینطورن و اهمیت نمیدادم,البته پسره هم خیلی رفتار تندی داشت یبار بعد درس دیدم رو شوهرم دست بلند کرد خیلی شوکه شدم اما بعدش شوهرم راضیم کرد که تقصیر اون بوده پسره هم بچگی کرده تا یه مدت همه چی آروم بود.پسره هم دیگه ندیدم بیاد خونمون تا مادرم که شهرستان بودن برای عید دعوتمون کردن اما شوهرم هرکاری کردم نیومد و برام هی بهونه تراشید و آخرش با هم دعوامون شد و بهم گفت تو برو من نمیام.
    خوب یه چندروزی خونه مامانم بودم اما راستش دیگه دلم طاقت نیاورد سر دو روز برگشتم خونه اما وقتی برگشتم یه صحنه زشتی دیدم که حالم بهم خورد,چنتا پسر دبیرستانی با همون پسره داشتن با شوهرم همجنسبازی میکردن و اونم خودشو مثل خانوما کرده بود, اون لحظه انقدر حالم بد شد سرم گیج خورد افتادم از حال رفتم بعد اون قضیه چنبار التماسم کرده که اشتباه کرده ببخشمش اما من دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم میخام طلاق بگیرم قسمم داد بریم پیش مشاور اما من نرفتم میخام طلاق بگیرم ازش دیگه نمیتونم ادامه بدم ولی از طرفی طلاق گرفتن هم آسون نیست تو شهرما دخترایی که طلاق میگیرن به چشم بد نگاه میکنن ینی اگه طلاق بگیرم تکیه گاهمو از دست میدم حالم خیلی بده توروخدا کمکم کنید چکار کنم
    سلام دوست عزیز...من هنوز ازدواج نکزدم و تو موقعیت شما قرار نگرفتم ولی کاملا متوجهم چه حسی بدی دارید اماعجله نکنین
    به این سادگی از طلاق و جدایی حرف نزنین...همنجنس گرایی علتای مختلفی داره..شاید دلیلش ترشح غیرعادی غدد دورن ریز ایشون باشه...که این ازطریق مراجعه به روانپزشک و انجام ازمایشات مشخص میشه که اکه این باشه مشکلتون با مصرف دارو تمایلات جنسی ایشون نرمال میشه و درمان داره...پس اینقد زود تصمیم نگیرید میدونم حس بدی دارید ولی عاقلانه تر فکرکنید و سعی کنید مشکلتونو حل کنین
    موفق باشین

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32969
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آخر خط...

    نقل قول نوشته اصلی توسط talieh نمایش پست ها
    همسر شما بیماره. باید درمان بشه. حالا که خودش میخواد درمان بشه، شما چرا کمکش نمیکنین؟
    میدونم خیلی تجربه تلخ و وحشتناکی بوده. ولی شما هنوز عصبانی هستین. بذارین یه کم ارومتر بشین بعد تصمیم بگیرین.
    اگه همسرتون طبق چیزایی که گفتین صفات مثبت زیادی داره، بهتره یه فرصت دیگه بهش بدین و کمکش کنین تا درمان بشه.
    اخه مشکل فقط اون نیست دیگه ابرویی تو محل برام نمونده یکی از همون پسرا تو محلمونه یبار تو کوچه جلومو گرفت به خودمم پیشنهاد داد منم تهدیدش کردم که بار آخرش مزاحمم میشه یعد پسره با مسخره بهم گفت شوهرت که این کاره اس منم گفتم یا از سر راهم میری کنار یا جیغ میزنم پسره ازم ترسید بعد گفت بخدا راست میگم باورت نمیشه بیا نشونت بدم طلاقش بده بعد شب تویه تلگرام رفتم تویه آیدی پسره اونم کلی عکس فیلم اونجوری از شوهرم داد فهمیدم بار اولشم نبوده چجوری ببخشمش اخه خوردم کرد اصن نمیتونم نگاش کنم نمیتونم برم تو خیابون دوروزه فقط گریه میکنم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14456
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    6
    تشکر شده 575 بار در 298 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : آخر خط...

    نقل قول نوشته اصلی توسط chakavak1 نمایش پست ها
    اخه مشکل فقط اون نیست دیگه ابرویی تو محل برام نمونده یکی از همون پسرا تو محلمونه یبار تو کوچه جلومو گرفت به خودمم پیشنهاد داد منم تهدیدش کردم که بار آخرش مزاحمم میشه یعد پسره با مسخره بهم گفت شوهرت که این کاره اس منم گفتم یا از سر راهم میری کنار یا جیغ میزنم پسره ازم ترسید بعد گفت بخدا راست میگم باورت نمیشه بیا نشونت بدم طلاقش بده بعد شب تویه تلگرام رفتم تویه آیدی پسره اونم کلی عکس فیلم اونجوری از شوهرم داد فهمیدم بار اولشم نبوده چجوری ببخشمش اخه خوردم کرد اصن نمیتونم نگاش کنم نمیتونم برم تو خیابون دوروزه فقط گریه میکنم
    مشخصه که تو شرایط سختی گرفتار شدین. اما شما تصور میکنین اگه طلاق بگیرین دیگه همچین مسائلی براتون پیش نمیاد؟ دیگه مزاحم ندارین؟ اتفاقا مشکلاتتون ممکنه بیشتر هم بشه.
    راه سختی پیش رو دارین. قبول دارم. اما اگه موفق بشین لذتش اونقدر زیاده که همه این ناراحتی هارو فراموش میکنین.

    بهتره در قدم اول برای تعویض منزلتون اقدام کنین. جایی برین که کسی نشناسدتون.
    در رابطه با عکسها و مزاحمتها هم اول بهتره به پزشک مراجعه کنین و اقدامات درمانی رو اغاز کنین. بعد خیلی راحت از طریق پلیس اقدام کنین که با مزاحمان برخورد جدی کنه.
    اگه ثابت بشه همسر شما بیماره، اتفاقا اون پسرها بازخواست میشن که از ایشون سو استفاده کردن. پس نگران نباشین.

    به جای فکر و خیالهای ازاردهنده هرچه سریعتر با همسرتون به یه روانکاو مراجعه کنین تا برای حل مشکل همسرتون راهنمایی تون کنن.

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32417
    نوشته ها
    996
    تشکـر
    607
    تشکر شده 1,198 بار در 636 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : آخر خط...

    عزیزم میدونم دلت شکسته
    خیلی سخته شنیدنش چه برسه تو اون وضعیت دیدنش..
    ولی خب تو این موقعیت با این دل اشوبی تصمیم نگیر خوب فکر کن
    بدون همسرت بیماره و اگه خودش بخواد میشه درمان بشه
    این تمایلش عادی نیست و امکان درمان هست
    پس زندگیت و بهم نزن حداقل سعی خودت رو بکن برای درمانش تا بعدا شرمنده خودت نشی اگر میگی ادم خوبی هست
    پس ارزشش رو داره
    امضای ایشان
    أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ

    حرفی که می‌زنی می‌شه بذری که
    می‌کاری توی دل آدم‌ها
    و یه روز
    درخت می‌شه

  7. کاربران زیر از حناء بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : آخر خط...

    نقل قول نوشته اصلی توسط chakavak1 نمایش پست ها
    اتفاقی که برم داره میوفته راستش انقدر زشته که حتی روم نشده به مشاور بگم نمیدونم گفتنش کمکی بهم میکنه یا نه
    من و شوهرم الان پنج ساله با هم زندگی میکنیم شوهرم قبلا معلم بود اما چون حقوق معلمیش کم بود کنارش تدریس خصوصی میکرد.خوب شوهرم خیلی مرد مهربون با عاطفه اییه و خوب خیلی وقتا دیده بودم به شاگرداش کمک میکنه و حتی میاوردشون خونمون تو اتاقش با هم درس کارمیکردن یا شوهرم میرفت خونه اشون و چون شاگرداش پسر بودن من زیاد به این مسیله اهمیت نمیدادم.
    همه چی از اون روز شروع شد که یه شاگرد جدید گرفته بود تا برای کنکور باهاش درس کارکنه , البته قبلشم هی از پسره تعریف میکرد منم فک میکردم مس بقیه اس اخه من و شوهرم هیچی رو از هم پنهان نمیکنیم.
    برا بار اول که پسررو دیدم راستش خوشم ازش نیومد تیپش خیلی جلف بود اما خوب گفتم بالاخره بچه های این دوره زمونه اینطورن و اهمیت نمیدادم,البته پسره هم خیلی رفتار تندی داشت یبار بعد درس دیدم رو شوهرم دست بلند کرد خیلی شوکه شدم اما بعدش شوهرم راضیم کرد که تقصیر اون بوده پسره هم بچگی کرده تا یه مدت همه چی آروم بود.پسره هم دیگه ندیدم بیاد خونمون تا مادرم که شهرستان بودن برای عید دعوتمون کردن اما شوهرم هرکاری کردم نیومد و برام هی بهونه تراشید و آخرش با هم دعوامون شد و بهم گفت تو برو من نمیام.
    خوب یه چندروزی خونه مامانم بودم اما راستش دیگه دلم طاقت نیاورد سر دو روز برگشتم خونه اما وقتی برگشتم یه صحنه زشتی دیدم که حالم بهم خورد,چنتا پسر دبیرستانی با همون پسره داشتن با شوهرم همجنسبازی میکردن و اونم خودشو مثل خانوما کرده بود, اون لحظه انقدر حالم بد شد سرم گیج خورد افتادم از حال رفتم بعد اون قضیه چنبار التماسم کرده که اشتباه کرده ببخشمش اما من دیگه نمیتونم باهاش زندگی کنم میخام طلاق بگیرم قسمم داد بریم پیش مشاور اما من نرفتم میخام طلاق بگیرم ازش دیگه نمیتونم ادامه بدم ولی از طرفی طلاق گرفتن هم آسون نیست تو شهرما دخترایی که طلاق میگیرن به چشم بد نگاه میکنن ینی اگه طلاق بگیرم تکیه گاهمو از دست میدم حالم خیلی بده توروخدا کمکم کنید چکار کنم
    نقل قول نوشته اصلی توسط chakavak1 نمایش پست ها
    اخه مشکل فقط اون نیست دیگه ابرویی تو محل برام نمونده یکی از همون پسرا تو محلمونه یبار تو کوچه جلومو گرفت به خودمم پیشنهاد داد منم تهدیدش کردم که بار آخرش مزاحمم میشه یعد پسره با مسخره بهم گفت شوهرت که این کاره اس منم گفتم یا از سر راهم میری کنار یا جیغ میزنم پسره ازم ترسید بعد گفت بخدا راست میگم باورت نمیشه بیا نشونت بدم طلاقش بده بعد شب تویه تلگرام رفتم تویه آیدی پسره اونم کلی عکس فیلم اونجوری از شوهرم داد فهمیدم بار اولشم نبوده چجوری ببخشمش اخه خوردم کرد اصن نمیتونم نگاش کنم نمیتونم برم تو خیابون دوروزه فقط گریه میکنم

    سلام

    متاسفم عزیز و البته در تعجب که شما چگونه بعد از 5 سال متوجه این امر شده اید!!!!!؟؟

    حتما ادامه زندگی شما با ایشون غلطه, مواظب باشید که به هیچ وجه بچه دار نشید. ایشون یا هم جنسگرا هستند و یا همجنسباز در هر صورت برای یکیش درمانی وجود نداره چون بیماری محسوب نمیشه

    و یکی دیگر اختلاله که بسیار سخته درمانش و طولانی.

    در هر صورت زندگی شماست و حق انتخاب با شما.


    با آرزوی بهترینها برای شما

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27671
    نوشته ها
    374
    تشکـر
    995
    تشکر شده 634 بار در 431 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : آخر خط...

    واقعا برای یه زن خیلی سخته که چنین صحنه ای رو ببینه
    ولی خب شوهرتون الان که داره التماستون میکنه و میگه بریم پیش مشاور
    به نظر من یه فرصت بهشون بدید
    اگه بعد از این فرصت دوباره این کار رو تکرار کرد هلکوپتری هر اقدامی خاستین بکنین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد