درک نکردن وسرکوب زدن خانواده

[lonely girl]

سلام .
من 21 سالمه.
دوران مدرسه رو با موفقیت تموم کردم.و بعدشم دانشگاه .امسال لیسانسم رو گرفتم.حتی یه ترمم مشروط نشدم .کلاس نقاشی رفتم 2سال.بعدشم گواهینامه گرفتم و رانندگیم کردم. به کره علاقه دارم .تا حدودی زبانشونو یادگرفتم.البته هنوزم مشغولم.چندماهه که تکواندو هم ثبت نام کردم دوتا کمربند گرفتم و دارم ادامه میدم.ولی بازم مادرم منو با بقیه مقایسه میکنه.با افراد دیگه فامیل.خب من بیشتر از اونا استعداد دارم و زحمت کشیدم .من از لحاظ اخلاقی و رفتاریم کاره خلافی نکردم.ولی بازم بهم سرکوفت میزنن.مامانم هی میگه بجای نقاشی و باشگاه میرفتی ارایشگری یا خیاطی یاد میگرفتی.منم بحرفش گوش دادم کلاس خیاطیم میرم با اینکه دوس ندارم.ولی هنوزم همونجوری.خیلی اذیت میشم بعضیارو میبینم که حتی دیپلمم ندارن ولی خانواده هاشون انقد میبرنشون بالا اونوقت من.از اونورم بابام هی میگه چرا کمربند نمیگیری.حتما کارت خوب نیس.خب مگه به این راحتی هر ماه کمربند بدن.من واقعا از این وضع خسته شدم.تنها این موارد نیس.سره ازدواج و خواستگارم همینه.هی میگن همه دارن ازدواج میکنن اونوقت تو خواستگاراتو رد میکنی.خب وقتی خوب نیستن چرا قبول کنم که بعدا بدبخت بشم.من حتی دوست پسرم نداشتم ولی چندوقته دارم فکر میکنم که برم با یکی دوست بشم.خانوادم که با من اینجوری رفتار میکنن حداقل بدونم که یه کاره خلاف دارم میکنم.اینجوری خیالم راحت میشه.واقعا زندگی برام سخت شده.نمیدونم دیگه چه کاری باید بکنم که انقد تو سرم نکوبن و بقیرو باهام مقایسه نکنن. کاره هرشبم غصه خوردن و گریه کردن شدنه.راهنماییم کنین

[توسکا2016]

سلام .
من 21 سالمه.
دوران مدرسه رو با موفقیت تموم کردم.و بعدشم دانشگاه .امسال لیسانسم رو گرفتم.حتی یه ترمم مشروط نشدم .کلاس نقاشی رفتم 2سال.بعدشم گواهینامه گرفتم و رانندگیم کردم. به کره علاقه دارم .تا حدودی زبانشونو یادگرفتم.البته هنوزم مشغولم.چندماهه که تکواندو هم ثبت نام کردم دوتا کمربند گرفتم و دارم ادامه میدم.ولی بازم مادرم منو با بقیه مقایسه میکنه.با افراد دیگه فامیل.خب من بیشتر از اونا استعداد دارم و زحمت کشیدم .من از لحاظ اخلاقی و رفتاریم کاره خلافی نکردم.ولی بازم بهم سرکوفت میزنن.مامانم هی میگه بجای نقاشی و باشگاه میرفتی ارایشگری یا خیاطی یاد میگرفتی.منم بحرفش گوش دادم کلاس خیاطیم میرم با اینکه دوس ندارم.ولی هنوزم همونجوری.خیلی اذیت میشم بعضیارو میبینم که حتی دیپلمم ندارن ولی خانواده هاشون انقد میبرنشون بالا اونوقت من.از اونورم بابام هی میگه چرا کمربند نمیگیری.حتما کارت خوب نیس.خب مگه به این راحتی هر ماه کمربند بدن.من واقعا از این وضع خسته شدم.تنها این موارد نیس.سره ازدواج و خواستگارم همینه.هی میگن همه دارن ازدواج میکنن اونوقت تو خواستگاراتو رد میکنی.خب وقتی خوب نیستن چرا قبول کنم که بعدا بدبخت بشم.من حتی دوست پسرم نداشتم ولی چندوقته دارم فکر میکنم که برم با یکی دوست بشم.خانوادم که با من اینجوری رفتار میکنن حداقل بدونم که یه کاره خلاف دارم میکنم.اینجوری خیالم راحت میشه.واقعا زندگی برام سخت شده.نمیدونم دیگه چه کاری باید بکنم که انقد تو سرم نکوبن و بقیرو باهام مقایسه نکنن. کاره هرشبم غصه خوردن و گریه کردن شدنه.راهنماییم کنین

سلام عزیز. برات این مهم باشه که خودت از خودت رضایت داری... سعی کن به حرف اطرافیانت بی تفاوت باشی... چون این زندگی شماست

[sam127]

سلام شما فقط راهی که داری میری و به نظرت درسته را ادامه بدن و به حرف کسی گوش نده

[Experience]

سلام

این اراده قوی که دارید و این همه تلاش میکنید خیلی خوبه

به حرفهای ناامید کننده هیچکس اهمیت ندین

چون اگه ارادتونو از دست بدین نه تنها این حرفها تموم نمیشه که سرزنشها بیشتر هم میشه

تازه وقتی آدم یه بار میفته دوباره برگشتن و وایسادن خیلی سخته

پس قوی بمونید

[lonely girl]

ممنونم دوستای عزیزم.
من اهدافمو ول نمیکنم .خودمو نمیبازم .ولی با این حرفا اونم از نزدیکترین افرادم.از درون خرد میشم.و واقعا افسوس میخورم.و به بقیه حسودی میکنم.

[رزمریم]

ممنونم دوستای عزیزم.
من اهدافمو ول نمیکنم .خودمو نمیبازم .ولی با این حرفا اونم از نزدیکترین افرادم.از درون خرد میشم.و واقعا افسوس میخورم.و به بقیه حسودی میکنم.

سلام دوست عزیزم

به سایت مشاور خوش اومدی

واقعا جای افتخار داره که انقد موفق و قوی عمل میکنی

میخوام یه داستانی رو بهت بگم خوب بخونش!

یکی از علمای ما ( متاسفانه اسم ایشون رو به یاد ندارم ) همراه پدرشون وارد یه جلسه میشن

خطیب و سخنران داشتن از روی کتاب های همین عالم سخنرانی میکردن

عالم خیلی خوشحال شد و میخواست به پدرش بگه که پدر جان اینها سخنان من هست که نوشتم

اما تا خواست حرف بزنه پدرش بهش گفت : ساکت باش پسرجان به جای حرف زدن به حرفای ایشون گوش بده که چقدر قشنگ و درست حرف میزنن و از ایشون یاد بگیر!

عالم هیچی به پدرشون نگفتن و به احترام ایشون سخنی در مورد اینکه این حرفا مال خودمه هم نزدن!

عزیزم میخوام بهت بگم که پدر و مادرها اکثرا اینطورین...حتی پدر و مادر خیلی از علما.

پس به خودت سخت نگیر و بدون که اونها خیر و صلاحت رو میخوان.

پدر و مادر منم گاهی بهم میگن خوب درس نمیخونی، بازیگوشی و ....

اما اینا هیچکدومشون دلیل نمیشه بخوای به کسی غیر خانوادت پناه ببری.

چون اینجوری تنها اتفاقی که میوفته اینکه بهت مشکوک میشن و حتی راه موفقیت خودت رو هم میبندی

پس بشین اول از همه با مادرت صحبت کن و اگر تونستی خودت قبلش برو مشاوره حضوری و بعد مامانت رو هم ببر

کم کم مامانت هم میتونه روی پدرت تاثیر بذاره.

پدر و مادر احترامشون واجبه...درسته گاهی از ما توقعات بیش از حد دارن

تو همیشه بهشون بگو چشم.... ولی از اهداف خودت هم دور نشو

مثلا وقتی بهت میگن ازدواج کن بگو چشم بیایید در موردش حرف بزنیم و بشین با پدر و مادرت در مورد اون خواستگار حرف بزن و مزایا و معایبش
رو بهشون بگو و در نتیجه نظرت رو بگو که این فرد اون شرایط منو نداره و قانعشون کن

پس گلم بدون با حرف زدن و آرامش خیلی راحت میشه حلش کرد

حتما سعی کن با مادرت پیش یه مشاور خانم و مجرب بری

اصلا هم به دوست پسر و .... فکر نکن که تو همین سایت میتونی ببینی و بخونی که چقدر دخترا آسیب دیدن از این روابط که مطمئنم خودت عاقلی و الان ناراحتی که اینو گفتی

موفقیت هات مستدام دختر خوب

[lonely girl]

سلام دوست عزیزم

به سایت مشاور خوش اومدی

واقعا جای افتخار داره که انقد موفق و قوی عمل میکنی

میخوام یه داستانی رو بهت بگم خوب بخونش!

یکی از علمای ما ( متاسفانه اسم ایشون رو به یاد ندارم ) همراه پدرشون وارد یه جلسه میشن

خطیب و سخنران داشتن از روی کتاب های همین عالم سخنرانی میکردن

عالم خیلی خوشحال شد و میخواست به پدرش بگه که پدر جان اینها سخنان من هست که نوشتم

اما تا خواست حرف بزنه پدرش بهش گفت : ساکت باش پسرجان به جای حرف زدن به حرفای ایشون گوش بده که چقدر قشنگ و درست حرف میزنن و از ایشون یاد بگیر!

عالم هیچی به پدرشون نگفتن و به احترام ایشون سخنی در مورد اینکه این حرفا مال خودمه هم نزدن!

عزیزم میخوام بهت بگم که پدر و مادرها اکثرا اینطورین...حتی پدر و مادر خیلی از علما.

پس به خودت سخت نگیر و بدون که اونها خیر و صلاحت رو میخوان.

پدر و مادر منم گاهی بهم میگن خوب درس نمیخونی، بازیگوشی و ....

اما اینا هیچکدومشون دلیل نمیشه بخوای به کسی غیر خانوادت پناه ببری.

چون اینجوری تنها اتفاقی که میوفته اینکه بهت مشکوک میشن و حتی راه موفقیت خودت رو هم میبندی

پس بشین اول از همه با مادرت صحبت کن و اگر تونستی خودت قبلش برو مشاوره حضوری و بعد مامانت رو هم ببر

کم کم مامانت هم میتونه روی پدرت تاثیر بذاره.

پدر و مادر احترامشون واجبه...درسته گاهی از ما توقعات بیش از حد دارن

تو همیشه بهشون بگو چشم.... ولی از اهداف خودت هم دور نشو

مثلا وقتی بهت میگن ازدواج کن بگو چشم بیایید در موردش حرف بزنیم و بشین با پدر و مادرت در مورد اون خواستگار حرف بزن و مزایا و معایبش
رو بهشون بگو و در نتیجه نظرت رو بگو که این فرد اون شرایط منو نداره و قانعشون کن

پس گلم بدون با حرف زدن و آرامش خیلی راحت میشه حلش کرد

حتما سعی کن با مادرت پیش یه مشاور خانم و مجرب بری

اصلا هم به دوست پسر و .... فکر نکن که تو همین سایت میتونی ببینی و بخونی که چقدر دخترا آسیب دیدن از این روابط که مطمئنم خودت عاقلی و الان ناراحتی که اینو گفتی

موفقیت هات مستدام دختر خوب

کاش میتونستم با حرف زدن باهاشون به یه نتیجه ای برسم.ولی اونا حرفای منو جدی نمیگیرن.منم بجورایی بیخیال شدم .هرچی میخان بگن.درسته اذیت میشم .ولی چاره ای نیست حتما قسمت و تقدیرمنم این بود.مگه ادم چقد عمر میکنه بلاخره عمر منم تموم میشه اونجوری حداقل راحت میشم