سلام و خسته نباشید من ارش 32سالمه و پنج ساله ازدواج کردم و یه دختر پنج ساله دارم از اول زنم رو دوست نداشتم ولی چون ازدواج کرده بودم بدون هیچ اشنایی مجبور شدم ادامه بدم به زندگیم خانواده اونها پر جمعیته و زنم اصلا اهل حال نیست و بلد نیست حال بده ادب و معاشرت هم نمیدونه براش لباسهای زیادی میخرم به باشگاه ثبت نامش کردم چون چاقه ولی ایشون فقط میخوره و میخوابه و دایم خونهمامانشه و اصلا سلیقه نداره همیشه خونمون بی نظمه من مجبور میشم خسته از کار برگشته ساعت 11شب به نظافت بپردازم ساعت 6صبح میرم سرکار بعد از ظهرها هم مغازه دارم و کار میکنم فقط شام خونه هستم والا از نیاز مادی به دخترم و زنم کم نمیزارم خوب بهشون میرسم و محبت بیشتر میکنم تلاش میکنم اونها تو رقاع باشن ولی بر عکس خانمم اصلا به خودش نمیرسه و نیاز جنسی منو براورده نمیکنه و من تا این سن بجز زنم با هیچ کس دیگه ای رابطه نداشتم زنم شاید ماهی یبار با من بخوابه کلا تنبله اهل بیرون رفتن و موبایل بازی اینا نیست یا تی وی میبینه یا خواب یا میخوره من هم بخدا کم اوردم کاری کرده من از زندگی سیر شدم و نا امید و کلا تموم شده دنیا برام اصلا بهش حسی ندارم اما یه خواهر زن بیوع از زنم کوچکتر دارم از اول زندگیمون قبل ازدواج اونو پسندیده بودم ولی از شانس ما اونو بزور برده بودن و بعد ازدواج من سه ماه نشده طلاق گرفت وقتی من کنار خواهر زنم هستم بهش حس دارم دوسش دارم دارم دیونه میشم و به خودکشی فکر میکنم لطفا منو راهنمایی کنین ببهشین طولانی شد سپاس فراوان از مدیران سایت و دوستان عزیز