نوشته اصلی توسط
sr.setareh
سلام.من دختری 24ساله هستم.سه سال پیش با پسری اشناشدم که 9سال ازمن بزرگتره.وادعاداشت که مرا دوست دارد و برای ازدواج میخواهد.وبه خاطر اینکه میداند پدرش مخالفت میکند باید صبر کنیم تا مشکلاتش برطرف شود وروی پای خودش بایستد.هیچوقت اجازه نمیداد خانواده اش را ملاقات کنم و با خواهرهایش ارتباط برقرار کنم درصورتی که خودش تمام اعضای خانواده مرا میشناسد.بعداز سه سال هنوز هیچ چیز درمورد خانواده اش نمیدانم .همش میگوید چیزی نپرس چون نمیتوانم رازهای خانوادگیم را فاش کنم.بعداز دوسال فهمیدم به مدت 8سال متادون مصرف داشته ولی به من نگفته بود.ازش پرسیدم گفت نمیخواستم از دستت بدهم.هنوز هم همین را میگوید مدعی است مرا دوست دارد و بدون من دوام نمی اورد ولی حاضر نیست برای خواستگاری اقدام کند و میگوید باید صبر کنیم و دوست داشتن باید بدون توقع باشد و نباید از من بخوای به خواستگاریت بیایم .باید بدون قیدوبند مرا دوست داشته باشی.من بخاطر او بسیاری از خواستگارهایم را بی دلیل رد کردم.وحالا مانده ام که بازهم باهاش ادامه بدهم یا نه.سه ساله که میگوید مشکل دارم و هیچ قدمی برای برطرف شدن مشکلش نمیکند.لطفا راهنماییم کنید دارم از فکرو خیال دیوانه میشوم.