نوشته اصلی توسط
زهرا بانو
با سلام
من خانمی 35 ساله هستم و 10 سال پیش در مقطع کارشناسی ارشد با همسرم سابقم (5 سال بزرگتر از من) آشنا شدم و بعد از یک دوره دوستی یکساله با هم ازدواج کردیم البته به اصرار من و ایشون اصلا آمادگی ازدواج نداشتند.
یک هفته بعد از عقد اختلافات و دعواها شروع شد و ایشو علنا میگفتند که من را دوست ندارن و باید از هم جدا شیم. ولی من هرگز باورم نمیشد که طلاق بگیرم و به ناچار ادامه دادیم چون هر دو تصمیم داشتیم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برویم. حدود 6 سال خارج از کشور به درس خواندن در مقطع دکتری و دوره فوق دکتری سپری شد و ایشون هر روز جدی تر از دیروز بحث طلاق و جدایی رو مطرح میکردن. تا اینکه ناچار شدیم به ایران برگردیم و موضوع را با خانواده هامون مطرح کنیم و نهایتا یکسال به صورت جدا زندگی کردیم و تا این تاریخ حدود 8 ماه هست که رسما طلاق گرفتیم. در ان زمان همسرم با یک دختر خانم آشنا شده بود و علنا میگفت که تصمیم دارد با او ازدواج کند. در حال حاضر هر دو در دو دانشگاه در دو استان متفاوت هیات علمی هستیم.
حدود 6-7 ماه هست که با پسری آشنا شدم که 2 سال از من کوچکتر است و مدرک کارشناسی دارد و شغل آزاد. ایشون به شدت به من علاقه دارد و بسیار متعهد و خانواده دوست می باشد. ایشون از نظر جسمانی و ظاهر بسیار جذاب هستن و از زمانیکه با من آشنا شدند در صدد هستن که شغل دولتی پیدا کنند و همچنین در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دهند.
در همین حین همسر سابقم بارها و بارها با من تماس گرفتند و ابراز پشیمانی کردند ولی ترس از گذشته و رفتارهای غیر نرمال ایشان از یک طرف و خاطرات گذشته از طرف دیگر من را سر دو راهی قرار داده. مدت زمانیکه من با مورد جدید آشنا شده ام و تقریبا هر روز و هر لحظه با هم در تماس بودیم من به عشق و علاقه شدید ایشون به خودم پی بردم و متئجه شدم ایشون حاضر هستن هر کاری به خاطر من و رضایت و خوشحالی من انجام دهند.
لطفا راهنمایی کنید که من تصمیم اشتباهی نگیرم