سلام.من در سن۱۸سالگی با خواسته مادرم با پسر دایمی که همین خودم بود ازدواج کردم.و او خانوادگی در شهرستان زندگی میکنند و ما قرار کردیم که محل زندگی با من باشد ولی بعد دوسال که. درسش تموم شد برگشت شهر خودش و برخلاف رضایت من که از اول نه قصد اردواج فامیلی داشتم ونه علاقه ای به زندگی کردن در شهر غریب دارم و بزرگترین مشکلم اینه که همسرم هم سن من هست و گاهی اوقات پرخاشگر هست و و خیلی از نظر حجاب اذیت میکنند حتی اجازه رانندگی ندارم به دلیل اینکه همساییشان منو میبیند.و این منو خیلی اذیت میکند وبخاطر تحصیلم من همش در حال رفت و آمد هستم به شهر خودمان که دانشگاه اونجاست و شهرستانی که همسرم اونجاست.و مادرم کلا طرف من نیست و از پسر برادرش حمایت میکند ومن حتی حق هیچگونه اعتراضی ندارم.مشکلم سن ایشون که من و ایشون۲۲سال سن داریم من میترسم با بچه اوردن از ریخت و قیافه بیفتم و ایشون تا۴۰ساگی هنوز جون و شاداب هستن من از آینده میترسم.جالب تر اینه با اینکه سه ساله ازدواج کردم ولی تمام هزینه دانشگاه منو مادرم میدهد و با این اوضاع همسرم با میگوئید یا نهان با هم در شهر خودمان بیا رشته کامپیوتر به آن واقعا من موندم چه کنم.درصورتی که یک عالمه هدف دارم و سن من کنه و الان وقتشو به اون چیزی که میخوام برسم.ولی همسرم اجازه ادامه تحصیل نمیدهد و مشکلم اینه برسم در آن شهر در صورتی که اونجا کوچک و تنها هستم .
پاسخ