نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: مشکلات قبل ازدواج

1152
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32059
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    44
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    8

    Question مشکلات قبل ازدواج

    سلام و طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه حق باشه

    دوستان بنده یه دختری رو برای ازدواج میخوام و واقعا عاشقانه عاشق هم هستیم و همو دوست داریم

    درمورد این دختر با پدر و مادرم حرف زدم و ازشون جواب مثبت گرفتم ولی فعلا پدر و مادر و داداشای این خانوم هیچی نمیدونن و فوق العاده خانومم خجالت میکشه و میترسه به خانواده اش بگه

    ولی من و خانومم باهم هماهنگی کردیم فکرامونو ریختیم رو هم که خانومم به مادرش یه جوری متوجه کنه که منو میخواد و خداروشکر هم مادرش منو میخواد خداروشکر مادرش منو میشناسه خانوادمونو هم میشناسه و مطمعنم قبولم میکنه. ولی داریم با برنامه ریزی میریم جلو و نذاشتیم متوجه بشه اون پسر که قراره دومادشون بشه منم فقط به گفته خانومم مادرش فهمیده من هستم

    دارم تلاشمو میکنم همه شرایط هام تکمیل بشه تا به مادرم بگم برام آستین بالا بزنه

    من و خانومم بهم قول دادیم و تصمیم گرفتیم هروقت مشکلی در رابطه ما ایجاد شد یا بحثی یا هرچی که توی رابطمون مشکل ایجاد کرد

    بنده یا خانومم احتمال داره یکی از ما یا هردو عصبانی بشیم

    تصمیم گرفتیم و قول دادیم

    هر مشکل یا بحثی خدایی نکرده بینمون به وجود اومد این مراحل رو انجام بدیم:

    1-تا هروقت که جو و وضعیت آروم بشه سکوت بکنیم

    2-چون مرد با سکوت آرامش به دست میاره ولی زن برای آرامش شدن نیاز به شوهرش داره تا باهاش حرف بزنه آرام بشه

    اول من برم سمتش و با عشق و علاقه و محبت و قربون صدقه رفتن آرومش کنم

    3-وقتی آروم شد با آرامش و با عشق و محبت و قربون صدقه رفتن حرفامون و پیشنهاد و انتقاد و درخواستی از هم دیگه داریم با آرامش بهم دیگه بگیم و مشکلمون رو حل کنیم

    این از این.

    بنده قبلا آرام بودم اصلا اهل عصبانیت نبودم دیر عصبی میشدم اما بعد ها روحیه ام تغییر کرد و زودجوش میاوردم اما الحمدالله الان نسبت به قبل که زود عصبی میشدم بهتر شدم و خودمو یه جوری کنترل میکنم

    میخواستم بپرسم

    من برای کنترل خشم عصبانیت خودم چه کار باید بکنم و چه طور جلوی دهنمو بگیرم و حرف نزنم و سکوت بکنم تا هی با حرف زدن و بحث کردن مشکلات و دعوا شدت پیدا نکنه؟؟؟؟

    این از سوال اول

    *********************************

    قسمت دوم

    من فرد شکاکی نیستم اما نمیدونم توی روحیه و ذهنم چه خبره که یهو شک تو فکرم میفته

    بزارید واضح تر بگم

    ببینید دوستان من به پاکی و نجیب بودن و سرسنگین بودن و چشم و قلب پاک بودن و پاک دامن بودن و باوقار و متین بودن این خانوم کاملا ایمان و اعتقاد دارم

    یعنی رد خورد نداره.

    اما یه وقتایی بی خود و بی جهت فکرم منحرف میشه

    بزارید مثال بزنم

    مثلا خانومم داره با من چت میکنه توی تلگرام بعد بین صحبت ها از چت من بیرون میاد میره جواب دوستاشو بده

    ما حتی سر این موضوع بحث کردیم و خداروشکر باحرف زدن حل کردیمش

    نه خانومم توی تلگرام و اینستا و..... مخاطب پسر داره و نه من توی تلگرام و اینستاو... مخاطب دختر دارم

    یعنی پاک پاک پاکیم و بهم دیگه همه جوره اثباط پاکیمون رو کردیم.

    اما بنده خدا وسط چت میره جواب دوستاشو بده , بنده میدونم خانومم واقعا هیچ مخاطب پسری نداره و خیالم واقعا راحته و حتی وقتی وسط حرف زدن و چت کردنمون هرکدوممون میخوایم جواب دوست یا فامیلمون رو بدیم چون وسط حرف یهو میریم برای جواب دادن فک و فامیل و دوستان

    قبلش بهم دیگه اطلاع میدیم مثلا میگه احسان جان من دارم جواب دوستمو میدم یه وقت دیر جواب دادم نگران و ناراحت نشی.

    بعد من بعد چن دقیقه از این ماجرا که بنده خدا خانومم وسط چت میره جواب دوست و فامیل رو بده

    یهو وسط همین چت ها افکار عجیبی منو مشغول میکنه

    جوری مشغول میشم که واقعا هرطور دست و پا میزنم از فکرش بیرون بیام انگار برام چیز حساس و مهمیه هی میرم پیش ولی هرچی دست و پا میزنم نمیتونم بیام بیرون.

    افکار مزخرف و مسخره دقیقا اینه:

    یهو توی ذهنم و فکرم میاد که نکنه بجز من با کس دیکه ای هستش

    (بازم میگم در صورتی که واقعا خیالم از بابتش همه جوره قرص و راحت و محکمه و واقعا هم داره جواب فک و فامیل و دوستش رو میده ولی این فکر باز میاد سراغم)
    از این رو یهو پریشون میشم قاطی میکنم یهو تمام بدنم گرم گرم میشه و کمی عصبی میشم و قیضم میگیره

    همین باعث بحث میشه و سر آخر هم اساسی پشیمون میشم

    ولی ایشون قلب پاکی دارن و با این افکار مزخرفم منو میبخشه.

    من بازم میگم اصلا شکاک نیستم ولی یهو افکاری میاد سراغم برای چن دقیقه منو و اعصابمو داغون میکنه و بدجور حرص میخورم.

    بنده چه طور این افکار مزخرف و مسخره ذهن و قلبمو از بین ببرم و جلوشو بگیرم؟؟؟

    ************

    مرحله سوم

    بنده روی ناموس واقعا حساسم

    یه مثالی هستش معمولا میگن ولی تو خاطرم نیست یه چی تو همین مایه هاس:

    میگن به ناموس مردم چشم داره ولی سر ناموس خودش میرسه میشه بهروز وثوق و از این حرفا.

    اینحا باید بگم نه

    بنده توی هرمحیطی که هستم سرم پایین هستش یا اگرم سرم بالا باشه ببینم دختر یا زنی از دور داره میاد با بی اعتنایی و اخم سنگین بهشون هم نگاه نمیکنم یا یه طرف دیگه سرمو میچرخونم یعنی بی نهایت غیرت دارم مخصوصا روی خواهر و مادر و همسرم بدجور غیرت دارم

    یه نمونه:

    امروز داشتیم با خانومم میرفتیم ببرمش خونه تا نزدیک خونه رسوندمش و به امید دیدار دادیم و منتظر بودم بره داخل تا کسی مزاحمش نشه

    اما توی اون مسیر یه نیسان آبی و دوتا جوان نشسته بودن و هردو ترک بودن(جسارت و بی ادبی به ترک های عزیز نشه)

    بنده حواسم بهشون بود خانومم داشت رد میشد خیلی ناجور داشتن نگاهش میکردن

    یهو خونم به جوش اومد تصمیم داشتم برم بهشون گیر بدم چرا اینجا وایسادن ولی یهو یه فکری توی ذهنم منو مشغول کرد تو ذهنم گفتم بیخیال تو قراره به زودی با خانومت ازدواج بکنی

    خدایی نکرده توی این دعوا طرف چاقو زد یا هر بلایی سرت اومد خدایی نکرده یه اتفاقی برات پیش بیاد یه دنیا حسرت برای تو همسرت میمونه

    و فکرم افتاد گفتم حتی پدر و مادرمم چشم انتظارم هستن خونه و خانومم منتظره خونه سالم برسم بهش زنگ بزنم

    که فقط با یه خشم و اخم سنگین نگاهشون کردم همونجا وایسادم تا برن یکی پیاده شد رفت سوپرمارکت خرید کرد سریع روشن کردن رفتن

    لازم به ذکر هستش:

    خانومم اصلا بی حجاب نیست

    چادری هم نیستش

    یعنی یه تیپ و قیافه مناسب و سرسنگین و نجیب داره

    لباس تنگ و رنگ جیغ و تو چشم نمیپوشه همیشه هم مثل من سرش پایینه


    حالا بنده سوالم اینه:

    از این رو که فوق العاده حساس و غیرتی هستم

    حتی به نگاه کردن مردمم حساسم

    خوب مشخصه نمیشه نگاه های مردم رو کاری کردش

    اکه من بخوام اینطوری غیرت و حساسیت فوق العاده سختی داشته باشم

    میشم بادیگارد.

    و مشخصه اگه بادیگارد باشم باید هرکسی که نگاه میکنه درگیر بشم باهاش

    خب اینطوری که اصلا نمیشه پدر آدم در میاد از فکر و حرص و جوش

    بنده سوالم اینه:

    چی کار باید بکنم در این باره ؟؟؟؟؟




    ببخشید طولانی شد

    انشاءالله به هرچیز خیر و نیک میخواید برسید

    تشکر

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مشکلات قبل ازدواج

    وقتی شخصی را نمی شناسید و یا کاری را برای بار اول انجام می دهید ، اینکه شک کنید و یا حس بی اعتمادی داشته باشید کاملا عادی است. اما گاهی برخی از افراد نسبت به اشخاصی که شناخت کامل به آنها دارند نیز حس بی اعتمادی دارند …


    بیماری شک از آن بلاهای خانمان سوزی است که فرد مبتلا را محکوم به زندگی در جهنمی دائمی می کند. شک از رذائلی است که دنیا و آخرت انسان را با هم به باد می دهد، فرد را گرفتار نوعی سیاهی و بدبختی طاقت فرسا می کند، روابط را ویران می سازد و خانواده ها را به باد می دهد. انسان شکاک در جامعه جایی ندارد و محکوم به تنهایی ابدی است.شک نوعی اختلال وسواسی است که گاه فرد را گرفتار رفتارهای غیرعادی و جنون آمیز می کند. فرد شکاک همواره خود را در معرض خطر می بیند و حالت فرد تحت تعقیب را دارد و عاشق تعبیر «همه از پشت خنجر می زنند» است! معاشرت با فرد شکاک و بی اعتماد، حقیقتاً غیرقابل تحمل و آزاردهنده است، زیرا این افراد بی عاطفه اند و نمی توانند با دیگران رابطه عاطفی پایداری را برقرار کنند. این اختلال گاه شدت می یابد و شخص، کج خیال و بدبین و به اصطلاح پارانوئید می شود. این افراد دائم مانند خانم مارپل دنبال قاتل یا قاتلین می گردند و ذره بینی به اندازه کره زمین در دست گرفته اند تا موارد مشکوک را کشف کنند، پرده از خیانت و بی وفایی این و آن بردارند و به هر کسی که دستشان می رسد، تهمت بزنند.


    در نگاه آن ها هر حرکت کوچکی مدرک خیانت است و دنیا پر از گرگ هایی است که هر لحظه درصددند آن ها را بدرند! در این افراد نشانی از بخشش و مهربانی وجود ندارد، دائم رفتار و گفتار دیگران را تعبیر سوء می کنند، به هیچ کس اعتماد ندارند، هر مطلب ساده ای در نظر آنان یک توطئه بزرگ است، با همه درگیرند، صمیمیت و شادمانی را نمی شناسند، دوست و همراهی ندارند و خدا نکند صاحب پست و مقام هم بشوند. آن وقت است که روز زیردستان خود را سیاه می کنند. همواره دیواری از ترس بین این افراد و دیگران وجود دارد، هیچ کس را دوست ندارند و دیگران هم نمی توانند آن ها را تحمل کنند. به علت تهمت زدن های ناروا به دیگران، پیوسته با همه درگیر می شوند. عاشق شکایت و کلانتری و دادگاه هستند و بیشتر عمرشان را در محاکم مختلف سپری می کنند. بیماری شک در میان زنان شایع تر است در هر حرف ساده ای دنبال سرزنش و توهین می گردند، اشتباهات دیگران را هرگز فراموش نمی کنند، مسائلی را که می توان به سادگی نادیده گرفت، بزرگ می کنند و دنبال تلافی کردن هستند. این افراد غالباً هنگامی برای درمان مراجعه می کنند که اضطراب و افسردگی آن ها شدت پیدا کرده است و معمولاً هم به علت همان بی اعتمادی و شک، درمان را نصفه نیمه رها می کنند.

    اطرافیان بیمار از آنجا که کلافه و خسته می شوند، سعی می کنند داروهای آن ها را به شکلی به خوردشان بدهند، اما این شیوه قابل ادامه نیست و در صورتی که بیمار متوجه شود، شک و بی اعتمادی او بیشتر می شود. یگانه راه درمان شک و سوءظن، درمان تخصصی روان درمانی است تا ریشه های بدبینی، احساس حقارت، احساس ناامنی و بی کفایتی بیمار شناسایی و با حوصله و در زمانی نسبتاً طولانی درمان شود. در این فرآیند ممکن است استفاده از دارو هم لازم باشد. از آنجا که افراد شکاک علاقه ای به ارتباط با دیگران ندارند و در صورت ایجاد رابطه، شور و احساسی از خود نشان نمی دهند و بیشتر به دنبال تنهایی و گوشه نشینی هستند..
    شاید یکی از راه های اولیه برای شروع درمان، تشویق آن ها به نوشتن، موسیقی، نقاشی یا هر هنر دیگری باشد که در ابتدای امر نیازی به تماس مستقیم با دیگران ندارند. بیمار از این طریق می تواند احساسات، ترس ها، نگرانی ها و عقده های خود را بیرون بریزد، بی آن که به کسی صدمه بزند. از سوی دیگر این نوع روان درمانی فردی معمولاً یگانه روشی است که این نوع بیماران می توانند تحمل کنند. هنر قادر است احساسات بیمار را برانگیزد و به تدریج در او شور و شوق پدید بیاورد.
    مرحله دوم شناخت اعضای خانواده بیمار از مشکل اوست که موجب می شود بهتر بتوانند او را تحمل کنند. توقع تحمل چنین بیماری آزاردهنده ای از سوی دیگرانی که خبر از وضع بیمار ندارند، توقع بی جایی است، اما اگر اعضای خانواده به درستی توجیه شوند و در جریان این بیماری و عواقب شوم آن قرار بگیرند و حقیقتاً باور کنند که فرد شکاک و بی اعتماد به دیگران، بیمار است، به طور قطع بهتر می توانند به او کمک کنند. پس از آن که بیمار به تدریج ارتباط با خود و جهان پیرامون خود را درک کرد و به مرحله ای رسید که می شود او را کم و بیش تحمل کرد، حالا می توان با حوصله و کم کم مهارت های اجتماعی از قبیل ارتباط سالم با دیگران را شروع کرد.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : مشکلات قبل ازدواج

    دادا جان نمیخوام دلتو خالی کنم ولی این لوس بازیا همه ما دختر پسرا تقریبا قبل ازدواج انجام میدیم
    باید دید وقتی وارد بطن زندگی شدیم چند مرده حلاجیم حالا که دهن باز و حرف مفت کیلو کیلو

  5. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد