نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: طلاق و برگشت مجدد به زندگی

1081
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    طلاق و برگشت مجدد به زندگی

    سلام و وقت به خیر خدمت همه ی اعضای محترم
    من یه پسر دایی دارم 26 سالشه و یه داداش کوچیکتر از خودش داره و اختلاف سنیشون یک سال هستش
    زن داییم دو تا خواهرزاده داره که هر دو دختر هستن یکیش 26 ساله و یکی هم 20 ساله
    همیشه میخواست این دو تا دختر خواهرزاده اش رو برای پسراش بگیره یعنی از چند سال پیش این تصمیم رو داشته
    وقتی بچه ها بزرگتر میشن پسر دایی بزرگم با ازدواج دختر خاله اش مخالفت میکنه و اون دختر هم ازدواج کرد
    پسر دایی دومم از دختر خاله ی کوچیکش خوشش اومد در حالیکه هر دو دانشجو هستن و هیچ درآمد و شغلی هم ندارن
    چون دختره دوسه تا خواستگار از اقوام داشت برای اینکه کدورت پیش نیاد و مسئله ساز نشه خونواده ی داییم زودی دست به کار شدن و برای پسر دایی دومم خواستگاری و بله برون گرفتن پسر دایی بزرگم اون موقع مجرد بود و دانشجوی ارشد بود
    داییم این ها از اینکه پسر دومشون اول ازدواج کرده کمی ناراحت بودن و خب اقوام هم میگفتن معمولا رسم بر این هست که بچه ی بزرگتر اول ازدواج کنه
    این ها هم میخواستن هر چی زودتر برای این پسر بزرگشون هم زن بگیرن
    یه مدت خیلی بهش گیر داده بودن که حتما باید ازدواج کنی و تصمیم داشتن تا قبل از عروسی پسر دومشون این پسرشون هم زن بگیره
    پسر دایی بزرگم هم گفته بود از اقوام نمیخواد زن بگیره چند مورد هم بهش پیشنهاد داده بودن قبول نکرده بود
    فقط دخترای همکلاسیش مونده بودن از بین اون ها یه دختر رو حدود یه سال زیر نظر میگیره
    برای پایان نامه و کارای دانشگاهشون با همدیگه یه مدت ارتباط داشتن و میخواستن به کمک هم کارخونه ای که واسه بابای دختره بود رو راه بندازن
    این وسط پسر داییم هم میبینه دختره دختر خوبیه به داییم اینا میگه ولی زن داییم از قیافه ی دختره زیاد خوشش نمیاد و پسرش از نظر قیافه سرتر هست
    ولی خب به خاطر پسر داییم قبول میکنه
    بابای دختره هم میگه باید چند ماه بهشون فرصت بدیم که همدیگرو بهتر بشناسن و اگه اعلام تفاهم کردن اون وقت عقد کنن
    این ها هم قبول میکنن
    تو این مدت چند بار خونواده ها با هم رفت و آمد داشتن که اخلاق و رسوم همدیگه دستشون بیاد
    چون از دو شهر دور بودن ،دختره هم اهل تهران هست و البته هیچکدوم هم شغل ندارن و خرجشون از پدرشون هست
    خلاصه بعد چند ماه میبینن که با هم تفاهم دارن اولای سال 95 عقد کردن و قرار شد بعد تموم شدن پایان نامه هاشون عروسی بگیرن
    برای مراسم عقد بابای دختره گفته بود ما هیچ فامیلی تو ایران نداریم که دعوتش کنیم و چون خونواده ی شما اقوام زیاد هستن عاقلانه نیست این همه ماشین راه بیفتن و تو این مسیر طولانی بیان ما میایم شهر شما و اونجا عقد رو برزگرار میکنیم
    خلاصه تو یه تالار مجلل عقدشون برگزار شد و از حدود صد نفر مهمون اون ها فقط چهار نفر بودن پدرمادر عروس و خودش و داداش بزرگترش
    نود و خورده ای هم اقوام ما بودن
    مراسم خیلی خوب برگزار شد و خونواده ی عروس از اقوام ما خیلی خوششون اومده بود و ابراز رضایت و خوشحالی میکردن و تا نیمه ها ی شب بزن و بکوب و برقص
    بعد عقدشون تصمیم داشتن برای عروسی فقط ماه عسل برن ولی عروس و خونواده اش از مراسم عقد و اقوام دوماد خیلی خوششون اومده بود و گفته بودن ما خوشحال میشیم که عروسی بگیریم و دوباره دور هم جمع بشیم
    خلاصه چند ماه گذشت
    پسر دایی دومم دید که داداشش کار پایان نامه اش زیاد طول کشید با نامزدش گفته بودن ما میخوایم عروسی بگیریم
    داییم این ها قبول کردن

    داییم یه آپارتمان و یه ماشین به پسرددومش داد و بابای دختره هم 50 میلیون به دختره داد که باهاش جهیزیه بگیرن یا هر چی که خودشون بخوان
    ولی چون پسره دانشجو بود و سرکار نداشت دختر ه هم گفته بود دوست دارم پیش خالم باشم و تنهایی حوصلم سر میره از طرفی داییم این ها هم یه خونه ی بزرگ دارن با چند تا اتاق و اون ها میتونستن توش زندگی کنن در نتیجه تصمیم گرفتن برن خونه ی داییم
    آذرماه تاریخ عروسی رو گذاشته بودن شب قبل از عروسی خونواده ی عروس بزرگ داییم از تهران اومده بودن خونه ی داییم
    زن داییم هم گفته بود بریم خونه ی عروس حنا ببریم و یه مراسم کوچیک داشته باشیم ولی اقوام داییم رو دعوت نکرده بودن بر این اساس که مراسم بزرگ نیستش
    عروس اول داییم هم گفته بود عمه ها و عموها کجا هستن و اون ها چرا نمیان
    زن داییم هم گفته بود به تو ربطی نداره ما کیا رو دعوت کنیم کیارو دعوت نکنیم!
    مادر دختره هم وقتی اتاق عروس و دوماد رو میبینه به پسر دایی بزرگم که دوماد خودش میشه میگه تو پسر بی عرضه ای هستی چون تو بزرگتری و باید اول برای تو عروسی میگرفتن!
    از طرفی هم چون خونواده ی دختره گفته بودن دختر ما باید تو تهران پیش خودمون زندگی کنه پسر شما باید بیاد اینجا خونه بگیره
    داییم هم میخواست خونه ای که برای پسرش در نظر داشت رو بفروشه و خودشم پول بذاره روش و یه خونه تو تهران واسه شون بخره
    بابای دختره هم گفته بود همه ی جهیزیه رو کامل برای دخترم میخرم خیلی پولدارن و بالا شهر تهران زندگی میکنن ولی بعد که همه چی خراب میشه
    خلاصه بحثشون میشه و مادر دختره یه سیلی میزنه تو گوش پسردایی بزرگم!
    دایی و زن داییم هم خیلی عصبانی میشن و هر چی از دهنشون در میاد بارشون میکنن
    زن داییم هم میگه بهتر که جدا بشید من هم خواهرزاده ی خودمو برای پسرم میگیرم ،( چون خواهرزاده اش از همسرش طلاق گرفت بعد چندماه البته هنوز ادامه داره داستان اون ها هم...)
    داییم ازشون اسلحه میکشه و با تهدید و بد و بیراه میگه از خونه ی من برین بیرون اونم ساعت نه شب تو شهر غریب!
    بعد دوسه ماه که با هم ارتباط ندارن خونواده ی دختره میرن یه وکیل درست حسابی میگیرن و میگن هر 500 و خورده ای سکه رو باید ازشون بگیریم
    پسرداییم هم وکیل میگیره
    خلاصه یه مدت بیا و برو دادگاه بعد دختره که خیلی پسرداییمو دوست داره یه روز بدون اجازه ی خونواده اش با پسرداییم میره دادگاه و توافقی از همدیگه جدا میشن
    مهریه رو نمیگیره و فقط هدیه های عقدش که چند میلیون بودن و طلاهاش رو میبره
    و چند روز پیش از همدیگه طلاق میگیرن
    بعد این چند روز پسرداییم خیلی ناراحت و آشفته هست و همش میاد و میره شهرشون ودلش خیلی برای نامزدش تنگ میشه
    از طرفی پسر داییم و نامزدش خیلی هم رو دوست داشتن یعنی وقتی بقیه شنیدن طلاق گرفتن هیچ کسی باورش نمیشد
    الان داییم این ها وقتی حال و روزش رو میبینن تصمیم دارن برن و دوباره این ها رو بهم برسونن
    به نظر شما آیا این تصمیم درستیه و میشه دید مثبتی به این برگشت داشت؟
    ویرایش توسط یلدا 25 : 02-27-2017 در ساعت 02:25 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : طلاق و برگشت مجدد به زندگی

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : طلاق و برگشت مجدد به زندگی

    ای خدا کی میشه این خانواده ها دست از سر کچل ما جوونا بردارن تا کی فکر میکنن محبت یعنی فضولی کردن تو زندگی 2 تا جوون؟؟؟؟
    الان داشتم یه آمار میخوندم 90 درصد طلاقای ایران به خاطر دخالت خانواده هاست


    به نظرم چون گفتی دختر پسر همدیگه را دوست دارن میشه دید مثبتی به این برگشت باشه ولی به شرطی که برن یه شهر دیگه زندگی کنند دور از هردو خانواده تا کم کم دوری و دوستی شکل بگیره

  5. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : طلاق و برگشت مجدد به زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ای خدا کی میشه این خانواده ها دست از سر کچل ما جوونا بردارن تا کی فکر میکنن محبت یعنی فضولی کردن تو زندگی 2 تا جوون؟؟؟؟
    الان داشتم یه آمار میخوندم 90 درصد طلاقای ایران به خاطر دخالت خانواده هاست


    به نظرم چون گفتی دختر پسر همدیگه را دوست دارن میشه دید مثبتی به این برگشت باشه ولی به شرطی که برن یه شهر دیگه زندگی کنند دور از هردو خانواده تا کم کم دوری و دوستی شکل بگیره
    تا وقتی که جوونا یاد بگیرن هرچی میشه نبرن بذارن کف دست خانواده هاشون

    چون بهرحال هر خانواده ای حرص بچشو میخوره و دلش میخواد تو آرامش باشه

    وقتی دختر یا پسر تمام ریز زندگیشو به خانوادش میگه دیگه حریمی نمیمونه که بخواد حرمتی نگه داشته بشه!

    اگه این دختر خانم به مادرش میگفت که حق نداره به همسرش اهانت کنه و بگه بی عرضه اتفاقات بعدی هم نمیفتاد

    منظورم این نیست که بی احترامی کنن...

    ولی من نوعی باید مشخص کنم که خانوادم احترام بذارن به شوهرم و قرار نیست که هرچی میشه برم بهشون بگم

    چون یه انسان مستقل و بالغم ...اگه میخواستم با نظر دیگران زندگی کنم که دنبال مستقل شدن نمیرفتم

    پس جوونا باید دست بردارن از این خبر کشی و لوس بازیا که همه چی رو میسپرن به خانواده ها و میگن هرچی بابام گفت هرچی مامانم گفت...

  7. 2 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : طلاق و برگشت مجدد به زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    تا وقتی که جوونا یاد بگیرن هرچی میشه نبرن بذارن کف دست خانواده هاشون

    چون بهرحال هر خانواده ای حرص بچشو میخوره و دلش میخواد تو آرامش باشه

    وقتی دختر یا پسر تمام ریز زندگیشو به خانوادش میگه دیگه حریمی نمیمونه که بخواد حرمتی نگه داشته بشه!

    اگه این دختر خانم به مادرش میگفت که حق نداره به همسرش اهانت کنه و بگه بی عرضه اتفاقات بعدی هم نمیفتاد

    منظورم این نیست که بی احترامی کنن...

    ولی من نوعی باید مشخص کنم که خانوادم احترام بذارن به شوهرم و قرار نیست که هرچی میشه برم بهشون بگم

    چون یه انسان مستقل و بالغم ...اگه میخواستم با نظر دیگران زندگی کنم که دنبال مستقل شدن نمیرفتم

    پس جوونا باید دست بردارن از این خبر کشی و لوس بازیا که همه چی رو میسپرن به خانواده ها و میگن هرچی بابام گفت هرچی مامانم گفت...

    دقیقا تکمیل کننده حرفای من بود حرفهات مشکل خیلی از جوونا اینه خیلی تیتش مامانین

  9. کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : طلاق و برگشت مجدد به زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ای خدا کی میشه این خانواده ها دست از سر کچل ما جوونا بردارن تا کی فکر میکنن محبت یعنی فضولی کردن تو زندگی 2 تا جوون؟؟؟؟
    الان داشتم یه آمار میخوندم 90 درصد طلاقای ایران به خاطر دخالت خانواده هاست


    به نظرم چون گفتی دختر پسر همدیگه را دوست دارن میشه دید مثبتی به این برگشت باشه ولی به شرطی که برن یه شهر دیگه زندگی کنند دور از هردو خانواده تا کم کم دوری و دوستی شکل بگیره
    متشکرم از نظرتون
    داداش من میگه اگه دوباره برن سر زندگی پسرداییم باید برای همیشه قید شهرش و خونواده اش رو بزنه
    امیدوارم تصمیم درستی بگیرن
    ولی با چند روز جدایی حال و روز پسرداییم خیلی بد شده که دوباره این حرف رو زده
    خدایی هم حق داره آدم کسی رو که دوساله قبولش کرده و اومده تو زندگیش با هزارتا امید و آرزو وقتی از پیشش بره داغون میشه البته هر دوتاشون
    کاش یادبگیریم چطوری فکر کنیم و چطوری حرف بزنیم که مشکل ساز نشه
    خیلی از مشکلات این وقتا از این زبون سرخ درست میشه..امون واقعا امون...
    وقتی یکی یه چیزی میگه اون یکی هم جواب میده مثل یه جرقه ی کوچیک یهویی یه زندگی رو میسوزونه...
    متاسفانه این دخالت های براساس دلسوزی و تجربه ی بزرگترها آتیش تو خیلی از زندگی ها انداخته
    همین مورد رو این دختر و پر خیلی هم رو دوست داشتن به خدا هر کی میشنوه باورش نمیشه
    نمیدونم آدم چجوری به خودش اجازه میده کاری کنه دو تا دل رو از هم جدا کنه
    خونه هر چی باشه شغل جهیزیه نوع زندگی
    وقتی دو نفر خودشون با هم کنار میان چرا بزرگترا باید اینجوری سنگ اندازی کنن!

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : طلاق و برگشت مجدد به زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    تا وقتی که جوونا یاد بگیرن هرچی میشه نبرن بذارن کف دست خانواده هاشون

    چون بهرحال هر خانواده ای حرص بچشو میخوره و دلش میخواد تو آرامش باشه

    وقتی دختر یا پسر تمام ریز زندگیشو به خانوادش میگه دیگه حریمی نمیمونه که بخواد حرمتی نگه داشته بشه!

    اگه این دختر خانم به مادرش میگفت که حق نداره به همسرش اهانت کنه و بگه بی عرضه اتفاقات بعدی هم نمیفتاد

    منظورم این نیست که بی احترامی کنن...

    ولی من نوعی باید مشخص کنم که خانوادم احترام بذارن به شوهرم و قرار نیست که هرچی میشه برم بهشون بگم

    چون یه انسان مستقل و بالغم ...اگه میخواستم با نظر دیگران زندگی کنم که دنبال مستقل شدن نمیرفتم

    پس جوونا باید دست بردارن از این خبر کشی و لوس بازیا که همه چی رو میسپرن به خانواده ها و میگن هرچی بابام گفت هرچی مامانم گفت...

    ممنونم مریم جان حرفات متینه
    نمونه ی بارزش زن داداش من هست تا وقتی که برن سفر و خوش باشه با داداشم به کسی زنگ نمیزنه
    ولی وقتی اشتباهی کنه و داداشم عصبانی شه یا دعواش کنه زودی میره همه رو با جزئیات میذاره کف دست مادرش و بعد هم داستان میشه
    مادرشم هم اونقدر شعورش پایینه میاد به با لحن بد به پدرمادر من حرف میزنه که چرا پسرتون دخترمو کتک زده..!

    ولی عزیزم در مورد پسر داییم طفلی دختره نگفته بود فکر کنم
    حداقل از چند هفته قبلش هم دختره و هم خونواده اش خب میدونستن پسردایی دوم من میخواد عروسی کنه
    خب وقتی میدونن مشکل دارن نباید میومدن
    یا مثلا دختره به زن داییم گفته بود چرا بقیه ی اقوام نمیان و تا اونا نیان منم جایی نمیرم خب زنداییم خیلی بد باهاش حرف زده بود به هرحال عروس بزرگشه
    زشته تو خونه ی خونت برگردی بگی به تو ربطی نداره من چیکار کنم خدایی در شان یه خانوم نزدیک 50 سال نیست این حرف!
    ولی با این حال ظاهرا از قبل ناراحت بودن چون روز قبل عروسی زن داییم گفته بود راهنماییشون کنه واسه سالن آرایش
    دختره گفته بود خودم از اینترنت آدرس گرفتم من و مادرم با هم میریم شما دیگه نیاز نیست بیاین!
    آدم میمونه به خدا
    خدایی دختره هم خیلی خیلی مودب و با شخصیته
    درسته فرهنگش با ما فرق میکنه و با تاپ و شلوار میومد پیش بقیه ولی خب اونقدر حیاش زیاد بود اجازه نمیداد پسرداییم تو جمع زیاد باهاش شوخی کنه یا بهش دست بزنه
    ولی مادرشم خیلی کار بدی کرده بود خیلی بد
    اینکه برگردی جلو خونواده ی دومادت بزنی تو گوش دومادت خدایی خیلی زشته
    خورد میشه اون پسر بعدشم بهش بگی بی عرضه!

    خب اگه بی عرضه است اول بهش دختر نمیدادی نه بعد اینجوری بیای خوردش کنی
    اونم پسری که خیلی محترمه و هیچوقت از کسی سیلی نخورده
    دایی من هم آدم محترمیه ولی خدا اون روزو نیاره وقتی عصبانی بشه دیگه قیامت میشه
    تا جایی که اسلحه ی کاریش رو آورده بود تهدیدشون کرده بود
    این هم اصلا کار عاقلانه ای نیست به نظرم به هرحال اونها مهمون بودن خونشون
    واقعا خیلی سخته بچه ها
    خدا کنه آدم تو این دو راهی ها قرار نگیره.

  12. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد