نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

996
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

    سلام و عرض ادب خدمت همگی، وقتتون به خیر
    من یه مسئله ای دارم که نمیتونم باهاش کنار بیام و برای همین اومدم اینجا کمک بگیرم
    چون چندین ساله زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده
    میخوام کامل تر توضیح بدم و طولانی میشه از این بابت من رو ببخشین

    از وقتی یادم میاد رو همه چیز حساس بودم و بیشتر تو جزئیات درگیر میشدم
    تا سال اول دبیرستان با وجود سختی هایی که برای خودم میذاشتم
    بازم نتیجه ی مطلوبی که میخواستم رو بیشتر وقت ها میگرفتم وبرام قابل تحمل بود و راضی بودم
    ولی بعد از اون به علت مشاوره ی نادرست اطرفیان باعث شد خیلی از مشکلات برام پیش بیاد
    و من احساس کردم حل نمیشن و کلا همیشه درگیر بودم و هر چی هم زمان میگذشت
    بیشتر به گذشته ای که این نتایج رو برام داشت
    فکر می کردم و این باعث شد زمان حالم رو هم تحت تاثیر قرار بده میدونم تصمیم خودم بود
    ولی من خیلی اصرار کردم اما باز اونا حرف خودشون رو میزدن
    مثلا برادر بزرگترم می گفت رشته ی ریاضی خیلی سخته و خیلی سخته بتونی توش موفق باشی
    در حالی که من شاگرد اول کلاسمون بودم
    و بعد که با این رشته رفتم هم جزو شاگردای ممتاز بودم هر چند معدلم افت میکرد
    ولی این نمیتونی ها واقعا روی من تاثیر میذاشت
    چون من روحیاتم حساسه و زیاد از محیط و حرفای بقیه تاثیر میگیرم به خصوص اون موقع ها
    یعنی مثلا وقتی کسی امیدوارم کنه خیلی بهتر کارمو انجام میدم

    یا وقتی رفتم دانشگاه میخواستم برم کلاس زبان چون آموزشگاهش از خونه ی ما دور بود
    برادرام میگفتن مسیرش دوره و تنهایی خوب نیست سر شب بیای خونه
    منم مادرم رو متقاعد کردم و گفتم من بیست سالمه اگه دانشگاهم شهر دیگه ای بود
    شماها کنارم نبودین که الان بگین چی درسته و چی غلطه
    و من اونقدر بزرگ شدم که مراقب خودم باشم خلاصه اون بار رو حرف خودم موندم و رفتم

    یا یه بار دیگه وقتی دانشجو بودم میخواستم واحد زیاد بردارم با برادرم مشورت کردم
    گفت تو نمیتونی این همه واحد رو با معدل خوب پاس کنی
    منم گفتم خب من همه ی تلاشمو می کنم
    گفت من میگم نمیتونی و این موضوع تا مدت ها منو ناراحت و داغون کرد
    که به خاطرش حتی میخواستم خودکشی کنم اونقدر حالم بد شده بود..!
    با این حال من اون واحدارو برداشتم و همه رو پاس کردم معدلمم از همه ی ترمای قبلی بیشتر شد طوری که همه تعجب کرده بودن
    حالا الان که به برادرم میگم به خاطر اون حرفای تو من تا مرز خودکشی رفتم خیلی تعجب میکنه
    و با کنایه میگه یادم باشه بهت حرفی نزنم باز روحیه ات بهم بریزه یا آسیب ببینی!
    منم میگم دختر مثل پسر نیست وقتی حرفای ناامید کننده به کسی بزنه ممکنه خیلی بد بشه
    در عین حال یه حرف میتونه زندگی رو از کسی بگیره و یه حرف خوب هم میتونه امید و زندگی رو به کسی برگردونه
    درست نیست به بقیه بگی نمیتونی یا ناامیدشون کنی

    اما موقع دبیرستان من یه دختر 16 ساله بودم و آگاهی های زیادی نداشتم
    الان که ده سال از اون موقع میگذره خیلی از وقتا که به گذشته فکر می کنم
    میگم نباید به حرف بقیه گوش میدادم یا به علت اشتباها اون ها من این همه سختی کشیدم و منو آزار میده
    اون ها به جای کمک و انگیزه دادن خودباوری و اعتماد به نفسم رو کم میکردن
    و این مسئله باعث میشد من خیلی به مشکل بربخورم طوری که
    گاهی وقتا که میخواستم کاری رو انجام بدم با خودم فکر میکردم یعنی من میتونم یا نمیتونم
    کلا حس میکردم اختیار زندگیم دست خودم نیست و یا اگه طول مسیر مشکلی پیش میومد شل میشدم و از برنامه هام جا میموندم
    ولی دیگه یاد گرفتم زیاد باهاشون مشورت نکنم یا اگه هم مشورت کنم خودم تصمیم اصلی رو بگیرم

    چند وقت پیش که برای یکی از مشکلاتم به یه مشاور مراجعه کردم
    اولش ترسیدم که بگه مشکلم چیه یا بگه برم پیش روانپزشک
    و ترسهای دیگه که برای خودم درست کرده بودم ولی بعد یه مدت
    سعی کردم ترس رو بذارم کنار و خوش بین باشم چون هر مشکلی بالاخره یه راهی هم داره
    وقتی رفتم مشاور خیلی عادی برخورد کرد و هر چی من از زندگی و مسائلم میگفتم گفت خب این چیزا عادی هست
    باید بهتر مدیریت کنی و روش حل مسئله رو یاد بگیری برام مفید بود
    ولی بازم نتونست مسئله ی اصلی من رو تشخیص بده
    بعدش من بازم خودم تحقیق کردم و بر اساس مطالعاتی که داشتم
    فهمیدم خیلی از مشکلاتی که برام پیش میاد ناشی از کمالگراییم هست
    و یه سری توصیه ها و کتاب رو معرفی کرده بودن
    تا قبل اون اصلا فکر نمیکردم کمالگرایی بتونه زندگی کسی رو اونقدر تحت تاثیر قرار بده
    ولی بعد از مطالعه متوجه شدم که کمالگرایی زیادی به طور پنهانی خیلی از مشکلات رو برای من درست کرده
    و حس کردم یه جورایی شناختم از خودم خیلی بیشتر شده
    چون خیلی از ویژگی های کمالگرایی رو که خوندم من دقیق داشتم و تو زندگیم حسشون میکردم

    تا چند سال چون نتیجه ای که میخواستم رو میگرفتم اذیت شدنم برام قابل تحمل بود
    و این دید رو داشتم که آدم نباید هیچوقت اشتباه کنه یا بابت یه اشتباه کلی خودم رو سرزنش میکردم
    ولی از همون سن دبیرستان نارضایتی من از خودم و کارهام شروع شد و سال به سال تموم که نمیشد زیادتر هم میشد
    یا اینکه تو این چند سال خیلی از وقت ها که میخوام کاری رو انجام بدم همش استرس دارم که بتونم از پسش بربیام یا نه
    خیلی از وقت ها شروع یه کاری برام سخته همیشه میترسم خراب کاری نشه
    یا من یه جایی اشتباه نکنم و این ترس همه ی زندگیمو تحت تاثیر قرار میده و باعث میشه خودباوریم خیلی پایین بیاد
    مثلا یه کاری رو شروع میکنم که چند ماه طول میکشه اولاش خوبه
    ولی بعد که اتفاقی میفته چند روز جا بمونم دیگه سرد میشم و همه چیز برام انباشته میشه
    با اینکه همیشه میخواستم اوضاع رو بهتر کنم ولی بازم زیاد موفق نبودم و نتیجه برام آزار دهنده بود
    بعد که زندگیم رو مرور کردم دیدم آثارش از همون سن پایین برام نمایان بود
    ولی من همیشه میذاشتم به پای حساس بودن و گاهی اوقات هم بقیه میگفتن زیاد حساس نباش
    یا زندگی رو به خودت سخت نگیر
    ولی متاسفانه من نمیتونستم زیاد جلوی این موضوع رو بگیرم
    چند نمونه مثال میزنم که بهتر منظورم رو بیان کنم:

    مثلا از اول دبستان یادمه روی نطم لباسام و وسایل و کتابام خیلی حساس بودم
    طوری که دوست نداشتم کسی تو کتابام خط بکشه الان هم اینجوری هستم و کتابای چند سال قبلم رو تمیز و مرتب دارمشون
    یا چند وقت پیش که یه کلاسی میرفتم بقیه میگفتن همیشه مرتب و منظم میای کلاس البته با لحن تعریف و تحسین
    یا به درسا و مسئولیت هام خیلی اهمیت میدادم و سر کلاس شیطنت نمیکردم
    و سعی کردم همیشه حواسم به درسام باشه
    در عین حال گاهی از مسئولیت هایی که داشتم برای خودم یه غول درست میکردم و خیلی سختشون میکردم
    هر چی که بزرگتر میشدم این ویژگی هم باهام رشد میکرد ولی نه خودم میدونستم مشکلم چی هست دقیقا و نه کسی بهم گفت
    خلاصه دبیرستان و دانشگاه تموم شد ولی آثار منفی کمالگرایی هنوز تو زندگی من بود و البته الانم هست

    وقتی که کنکور کارشناسی داشتم با توجه به اینکه نه ماه رو از صبح تا شب فقط درس میخوندم خیلی از روزا
    طوری که کامپیوتر تو اتاق بود من ماه به ماه دستم بهش نمیخورد که آهنگی گوش کنم یا فیلمی ببینم
    ولی بازم فکر میکردم رتبه ام خوب نمیشه
    همش افکار منفی داشتم و فکر کردم اتفاق بدی میفته
    و دقیقا همونی که تو فکرم بود برام پیش اومد و رتبه ام اونی که میخواستم نشد
    در صورتی که همه میدیدن زیاد پای کتابام هستم انتظار داشتن رتبه ام خیلی خوب بشه و این ها همش منو آزار میداد
    طوری که گفتم هر دانشگاه و هر رشته ای که قبول بشم میرم
    چون فکر کردم واقعا توانم همین قدر هست و اگه سال بعد کنکور بدم شاید خیلی بدتر بشه!
    ولی بعد که رفتم دانشگاه دیدم کنکور زیاد هم سخت نبوده اما من زیادی سختش کردم

    وقتی که دانشگاهم تموم شد از کنکور ارشد منصرف شدم
    و میخواستم یه سری مهارت های تخصصی رشته ام رو یادبگیرم و این مسائل رو برای خودم حل کنم
    و بعدش اگه امکانش باشه ادامه تحصیل بدم
    بعد چند ماه که من تو کلاس های آموزشی ثبت نام می کردم
    از خودم انتظار داشتم که نمره ی آزمون پایانی ام بهترین باشه ولی
    با وجود اینکه همیشه فکرم درگیر برنامه ریزی و کارام بود نتونستم بهشون عمل کنم
    بعد از اون دوسه تا کلاس دیگه رفتم و به خودم گفتم دیگه از اولین جلسه همه چیز رو درست می کنم
    ولی یه مدت که میگذشت باز هم من میموندم و یه سری از کارای عقب افتاده و بعدش هم از نظر روحی خیلی اذیت میشدم
    چون وقتی میخوام کاری رو انجام بدم خیلی به خودم سخت میگیرم
    و خیلی وقت ها منتظر زمان خاصی میشم یا یه عامل مزاحم پیش بیاد من از برنامه ام عقب میفتم

    با این حال همیشه هم سرم گرم کارام هست ولی گاهی اونقدر به دنبال جزئیات و حاشیه هستم که اصل کاری رو کنار میذارم
    خیلی از وقت ها کارام رو به بعد موکول می کنم یا وقتی که کارای فردام رو مشخص میکنم
    و تو دفترچه یا تقویمم مینویسم روز بعد حین انجامشون سرم به نت یا کار دیگه ای گرم میشه و میبینم جا موندم از کارای خودم
    وقتی یه کاری رو اشتباه انجام بدم به سختی میتونم خودمو ببخشم همش میگم چرا اشتباه کردم
    نباید اشتباه میکردم یا باید اطلاعاتم رو افزایش میدادم میدونم درست نیست
    ولی دلم میخواد مسیر زندگیم همیشه بدون اشتباه باشه
    که این واقعا شدنی نیست به نظرم و همین دید باعث میشه خیلی اذیت بشم
    همیشه هم فکر می کنم اگه به سن 50-60 سالگی برسم و یا آخرای عمرم
    دوست ندارم حسرتی داشته باشم یا پشیمونی به خاطر اشتباهام در عین حال عمر با سرعت داره میگذره
    و همه چیز رو نمیشه تجربه کرد

    همیشه هم کاری برای انجام دارم و یه سری کارای عقب افتاده که از خودم انتظار دارم انجامشون بدم.
    خیلی سعی کردم برای خودم حلش کنم ولی بازم مشکل دارم.
    هربار که به گذشته نگاه می کنم و متوجه اشتباهاتم میشه خیلی اذیت میشم
    در مورد جنبه های دیگه هم گاهی بقیه بهم میگن بچه مثبتی یا پاستوریزه یا خیلی سخت میگیری
    مثلا چون آب خوردن وسط غذا درست نیست من تا نیم ساعت بعد غذا آب یا نوشیدنی دیگه نمیخورم
    یا مثلا نوشابه نمیخورم چون مضر هست
    یا در مورد حجاب میگن تو خیلی سخت میگیری حالا کمی موهات بیرون باشه چیزی نمیشه
    ومیگن اگه قرار باشه خدا به خاطر موی سر دخترا و زن ها رو ببره جهنم اون موقع تو تنها میمونی تو بهشت و اصلا بهت خوش نمیگذره!
    میگن تو وقتی قصدت جلب توجه بقیه نیست پس گناهی هم نمیکنی
    ولی من بازم میگم شاید کسی با کم حجابی یه دختر به گناه بیفته احتیاط بهتر هست
    یا خونواده ام گاهی بهم قلیون تعارف میکنن میگم مضر هست و کلا از اون مکان میرم
    امروز داداشم و پسرخاله ام داشتن قلیان میکشیدن داداشم گفت بیا تو هم بکش
    گفتم من خوشم نمیاد بوش هم اذیتم میکنه اگه میشه زودتر جمعش کنید یا برید بیرون بکشید بهتره
    یا میگم شب ها آدم باید زود بخوابه و صبح هم زود بیدار بشه
    یا میگم درست نیست ما تو فامیل با غیر محارم دست بدیم و روبوسی کنیم
    یا در مورد ازدواج میگم تا وقتی اون شرایطی که خودم میخوام نباشه ازدواج نمی کنم
    یا...

    کلا معتقدم آدم باید تو زندگی برنامه داشته باشه و بهش پایبند باشه
    البته در خیلی از موارد خودم نیمتونم تا پایان به برنامه ای که قبلا گذاشتم پایبند باشم
    گاهی که کارام تا دیروقت طول میکشه و بیدارم
    بقیه میگن تو خودت میگی آدم باید زود بخوابه و وقتی میریم مهمونی همش میگی زود برگردیم ولی الان چرا بیداری
    برادرم میگه تو یه سری قانون ها برای خودت همیشه میذاری و تو چارچوب این ها زندگی میکنی
    ولی بهتره خودتو آزاد کنی و از هر کاری که لذت میبری و علاقه داری انجام بدی
    میگه آدم باید آزاد باشه هر موقع خواستی بخواب هر موقع خواستی بیدار شو
    یا هر چیزی دلت خواست بخور انقدر هم به حرف پزشکا و روانشناسا گوش نکن که میگن چی درسته چی غلطه
    و گاهی که من در مورد مسئله ای حرف میزنم
    مثلا میگم روانشناسا این حرف رو میزنن میگه تو گوش نکن این چیزا فقط مال تو کتاباس زندگی واقعی آدم یه جور دیگه است!
    یا میگن تو همیشه کار داری و زیاد بیرون نمیای

    چند روز پیش برادرم میگفت خیلی پای لپتاپ میشینی اینجوری چشمات داغون میشه
    منم گفتم خب کارام زیاده چون برنامه نویسی هست و نمیشه تو کتاب بخونی باید تو سیستم کد بزنی و من هم علاقه دارم
    ولی من الان دیگه اون دختر نوجوون کم تجربه نیستم
    و زیاد تحت تاثیر حرفای بقیه قرارنمیگیرم مگه اینکه حرفشون از روی منطق باشه
    با همه ی این ها گاهی اطرافیان و بقیه در مورد تصمیم گیری هاشون با من مشورت می کنن
    و میگن تو راهکارات خوبه ولی نمیدونن من از درون چقدر عذاب میکشم
    چون معمولا تو خونه سعی می کنم همیشه شاد باشم
    و بقیه من رو به چشم دختر مسئولیت پذیری میشناسن اما این مسئله خیلی اذیتم میکنه
    الان یه مدته که یه کلاس مربوط به رشته ام میرم

    ولی بازم از کارام جا موندم طوری که تصمیم گرفتم تا کارای عقب افتاده ام رو انجام ندم دیگه نرم
    چون واقعا خیلی اذیت میشم وقتی نمیتونم سوالای کلاس رو حل کنم
    یه بار هم به مدرس گفتم گفت اشکالی نداره بیا بقیه رو هم کم کم بخون که برسی زیاد سخت نگیر و از زندگی لذت ببر... ولی من واقعا اذیت میشم
    میخواستم برم پیش مشاور ولی ترجیح دادم اینجا بیان کنم ببینم میشه حلش کرد یا نه
    البته تا چند روز دیگه هم نمیشه برم
    چون یه برنامه ی فشرده برای خودم گذاشتم که کارای این کلاسم رو انجام بدم و زودتر تمومشون کنم
    ببخشید خیلی طولانی شد اگه وقت و حوصله داشتین
    ممنون میشم راهنماییم کنین.

    اگه بخوام این مسئله رو کوتاه بیان کنم مشکلم اینه که گاهی زیادی رو مسائل حساس میشم
    و وقتی کاری رو شروع می کنم با اینکه بهش علاقه دارم و براش برنامه ریزی دارم
    اما وقتی میخوام شروع کنم خیلی برام سخته یعنی همش فکر میکنم نکنه اشتباه کنم
    یا میترسم که جایی رو درست انجام ندم یا تو حاشیه و کارای کم اهمیت دیگه وقتم تلف میشه
    همیشه میخوام همه چیز کامل و بدون نقص باشه و موقعیت مناسب باشه که کاری رو انجام بدم
    در نتیجه باعث میشه کارام روی هم انباشته بشه و بعد یه مدت کلا از اون برنامه زده میشم و فکر می کنم نمیتونم از پسش بربیام.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 03-02-2017 در ساعت 08:59 PM

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

    سلام عزیزم.

    یلدا جان توضیحاتی که دادی خیلی به دیگران کمک میکنن تا بتونن بهتر راهنماییت کنن٬ اما اگه در پایان حرفات سوال و مشکل اصلیت رو

    مشخصاً در یک جمله اضافه میکردی خیلی بهتر میشد!

    اینجوری ممکنه هر کسی یک برداشت متفاوت از حرفات داشته باشه و نظری که میده از اون چیزی که میخوای دور باشه و بعدش مجبور

    بشی توضیح بدی که منظورت یک چیز دیگه بوده!
    ویرایش توسط رامونا : 03-02-2017 در ساعت 07:50 PM

  3. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام عزیزم.

    یلدا جان توضیحاتی که دادی خیلی به دیگران کمک میکنن تا بتونن بهتر راهنماییت کنن٬ اما اگه در پایان حرفات سوال و مشکل اصلیت رو

    مشخصاً در یک جمله اضافه میکردی خیلی بهتر میشد!

    اینجوری ممکنه هر کسی یک برداشت متفاوت از حرفات داشته باشه و نظری که میده از اون چیزی که میخوای دور باشه و بعدش مجبور

    بشی توضیح بدی که منظورت یک چیز دیگه بوده!

    سلام عزیزم
    خیلی ممنون بابت راهنماییتون
    چشم اضافه می کنم.

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

    برنامه داشتن خوبه ولی همیشه مسایل غیرقابل پیش بینی برنامه ها را به هم می زند در این گونه موارد باید بلافاصله طراحی برنامه با شرایط جدید عوض کرد به طور مثال برادران رایت نقشه ابتدایی که از هواپیما داشتند خیلی با هواپیمایی که ساختند متفاوت بود بارها و بارها نقشه را اصلاح کردند و ایرادات را اصلاح نمودند و تغییر روش دادند پس با به هم خوردن برنامه به جای ناراحتی سعی کنید برتامه اتان را با شرایط جدید تطبیق دهید هیچ انسان موفقی برنامه ای را که از ابتدا شروع کرده دقیقا به پایان نمی برد چون انسان همه اتفاقات و شرایط هیچ وقت نمی تواند به طور دقیق پیش بینی کند لذا آدم باید منعطف باشد با برخوردن به مشکل بتواند تاکتیک و روش و برنامه اش را تغییر دهد تا به هدفهای اساسی اش برسد پس همیشه انتظار به هم خوردن برنامه را داشته باش و به جای مایوس شدن شرایط جدید را بررسی کن و با تطبیق برتامه ات با شرایط موجود انعطاف لازم را به برنامه ات ببخش همیشه کارآفرینان با شکست مواجه می شوند ولی با اصلاح نقشه خود از شکست پلی برای موفقیت می سازند

  6. 2 کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    برنامه داشتن خوبه ولی همیشه مسایل غیرقابل پیش بینی برنامه ها را به هم می زند در این گونه موارد باید بلافاصله طراحی برنامه با شرایط جدید عوض کرد به طور مثال برادران رایت نقشه ابتدایی که از هواپیما داشتند خیلی با هواپیمایی که ساختند متفاوت بود بارها و بارها نقشه را اصلاح کردند و ایرادات را اصلاح نمودند و تغییر روش دادند پس با به هم خوردن برنامه به جای ناراحتی سعی کنید برتامه اتان را با شرایط جدید تطبیق دهید هیچ انسان موفقی برنامه ای را که از ابتدا شروع کرده دقیقا به پایان نمی برد چون انسان همه اتفاقات و شرایط هیچ وقت نمی تواند به طور دقیق پیش بینی کند لذا آدم باید منعطف باشد با برخوردن به مشکل بتواند تاکتیک و روش و برنامه اش را تغییر دهد تا به هدفهای اساسی اش برسد پس همیشه انتظار به هم خوردن برنامه را داشته باش و به جای مایوس شدن شرایط جدید را بررسی کن و با تطبیق برتامه ات با شرایط موجود انعطاف لازم را به برنامه ات ببخش همیشه کارآفرینان با شکست مواجه می شوند ولی با اصلاح نقشه خود از شکست پلی برای موفقیت می سازند
    خیلی متشکر از راهنماییتون
    به نکته ی مهمی اشاره کردین
    من مثلا تو یه روز قرار باشه 8 ساعت درس بخونم اگه مشکلی پیش بیاد که دوسه ساعت از وقتمو بگیره دیگه انگیزه ام برای ادامه خیلی کم میشه
    برام سخته خودم رو همیشه با شرایط وفق بدم و انعطاف پذیری بیشتری داشته باشم
    یا مثلا چند وقت پیش به خاطر دعوای پدرمادرم تا چند روز بهم ریختم و نتونستم رو کارام تمرکز کنم..!
    نمیخوام اینجوری حساس باشم ولی تغییر کردن هم یه مقدار سخت هست
    ولی از وقتی که سعی میکنم خودم این حساسیت ها رو کم کنم میبینم زندگی خیلی برام بهتر میشه
    اما خب بازم مشکل دارم.
    یه نکته ی مهم دیگه ای هم هست من احساس می کنم خودباوری ام گاهی کم میشه
    و به جای اینکه خودم رو توانا ببینم که از پس کارام بر بیام کارارو برای خودم خیلی سخت میکنم و ازشون تو ذهنم غول میسازم
    و خودم رو مقابل اون کارا کوچیک میبینم همش با خودم فکر میکنم نمیشه یا سخته
    در حالیکه بعدا میرم انجامشون میدم میبینم ازسشون بر میام و فقط طرز فکرم اشتباه بوده.

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

    آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
    لا یکلف الله نفسا الا وسعها
    آدم قادر به تغییر گذشته نیست و همچنین آینده را هم نمی تواند دقیق پیش بینی کند تنها کاری که قادریم انجام بدهیم استفاده کامل از زمان حال است همیشه به خود بگویید زمانی که از دست رفت رفته است الان باید به فکر زمان باقی مانده باشم پس همیشه در موقعیت حال عمل کنید اگر نتوان 100 درصد یک کار را انجام داد برنامه ریزی کنید که مثلا 70 درصد کار را در زمان باقی مانده انجام دهید اگر توانستید در حد توانتان کار انجام دهید بدانید که به موفقیت رسیده اید همیشه بگویید من سعیم را می کنم حالا اگر شد که شد اگر نشد هم من تلاش خودم را کرده ام پس همیشه روحیه و امید را در خودتان تزریق کنید البته بعضی عادات در طی سالها به وجود آمده اند انتظار تغییر یکباره از خودتان نداشته باشید با تلقین و تمرین به تدریج بر روحیه کمالگرای خود فائق بیایید

  9. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : مشکلات آزار دهنده ی کمالگرایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
    لا یکلف الله نفسا الا وسعها
    آدم قادر به تغییر گذشته نیست و همچنین آینده را هم نمی تواند دقیق پیش بینی کند تنها کاری که قادریم انجام بدهیم استفاده کامل از زمان حال است همیشه به خود بگویید زمانی که از دست رفت رفته است الان باید به فکر زمان باقی مانده باشم پس همیشه در موقعیت حال عمل کنید اگر نتوان 100 درصد یک کار را انجام داد برنامه ریزی کنید که مثلا 70 درصد کار را در زمان باقی مانده انجام دهید اگر توانستید در حد توانتان کار انجام دهید بدانید که به موفقیت رسیده اید همیشه بگویید من سعیم را می کنم حالا اگر شد که شد اگر نشد هم من تلاش خودم را کرده ام پس همیشه روحیه و امید را در خودتان تزریق کنید البته بعضی عادات در طی سالها به وجود آمده اند انتظار تغییر یکباره از خودتان نداشته باشید با تلقین و تمرین به تدریج بر روحیه کمالگرای خود فائق بیایید
    خیلی ممنونم
    حرفاتون متین هست
    من تا 16 سالگی اصلا اینطوری نبودم هر چند برادرام میگفتن زیاد درس میخونی ولی خب برای خودم رضایت بخش بود
    چون علاقه داشتم خسته نمیشدم همیشه هم جزو شاگردای برتر بودم
    تا اینکه سر انتخاب رشته و برنامه ی کنکور یکی از داداشام و یکی از دایی هام که اون ها هم ریاضی میخوندن و از من هم بزرگتر بودن و با تجربه تر
    به جای اینکه مشاوره ی درست بدن بدترین مشاوره رو بهم دادن ای کاش اصلا مشاوره نمیدادن بهم
    اگه طبق برنامه ی خودم پیش می رفتم به نظرم مثل سال های قبل هم معدلم خوب میموند و هم کنکورم خوب میشد
    همش می گفتن تو خیلی درس میخونی و اینجوری بخوای برای کنکور هم از الان بخونی خیلی سختت میشه و خسته میشی چون رشته ات سخته
    اما من از درس خوندن خسته نمیشدم یعنی خستگیش برام قابل تحمل بود چون لذت میبردم.
    وقتی هم که رفتم پیش دانشگاهی معدلم دوسه نمره افت کرده بود هی میگفتن طبیعیه رشته ات سخته
    اون موقع هم تازه میبایست اون همه کتاب رو تو چند ماه میخوندم و احساس کردم شدنی نیست برام نتونستم بخونم.
    دیگه عبرت گرفتم به حرفای داییم و داداشم تو تصمیم گیری هام گوش نکنم...
    چون جوونی و عمر ادم الکی نیست ماشالله از اون دسته آدم هایی هستن که خیلی هم ادعاشون میشه با این حال دانشگاههای خودشونم دانشگاههای پایینی بود
    باید از کسی مشورت گرفت که خودش تو اون زمینه موفق بوده و شرایطش با آدم نزدیک باشه یا حداقل از اشتباهاتش تجربه گرفته باشه
    نمیدونم چقدر زمان میخواد که بتونم این مسائل رو حل کنم.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 03-02-2017 در ساعت 11:11 PM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-13-2021, 11:35 PM
  2. 25 نکته طلایی برای رسیدن به وزن رویایی
    توسط mahsa42 در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 03-27-2015, 10:26 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد