با سلام
حدود 10 ساله ازدواج کردم با تمام بالا پایین بودن و سختی و مشکلات زندگی خوبی رو داشتیم ولی الان حدود دو سالی هست که مشکلاتی داره برام درست میشه شاید از بی عرضگی من با شه یا چیز دیگه نمیدونم من مادرم گاه و بی گاه خواسته یا ناخواسته حرفهایی میزنه که نباید بزنه چندین بار هم گفتم ولی میزنه زیر گریه و میگه من که منظوری نداشتم و شما اشتباه برداشت میکنید من هم از اون اول حتی از بچگی هم جرات دفاع از خودم رو نداشتم میگفتم عیب نداره ولی وقتی ازدواج کردم و حرف حدیث پیش امد مشکلات منم شروع شد و باعث شد خانمم به شدت افسرده و عصبی بشه و فقط هم علتش رو از طرف خانواده من میدونه میگه اونا باعث این مشکل شدن که در بعضی مواقع بهش حق میدم ولی باید طرف خانمم رو بگیرم تا زندگیم به جدایی نکشه چون زندگیم رو دوست دارم از طرفی هم پدر و مادرم هستن چی کار کنم واقعا موندم خیلی خسته هستم و کلافه احساس میکنم دیگه جون ادامه ندارم لطفا بگید چی کار کنم