سلام. من یک نوجوان 15 ساله هستم.همیشه احساس می کنم که هدف هایم درست نیست و دارم وقت خودم را تلف می کنم. از این که این احساس را دارم ناراحت نیستم! من ساعت های زیادی را بدون اینکه حتی غذا بخورم و یا آبی بنوشم و حتی به فعلی سرگرم باشم بی حرکت میشوم و حتی نمیدانم که چرا مثل یک بت بعضی موقع ها به هیچ چیز نمیتوانم فکر کنم. تا همین چند سال پیش علاقه شدیدی به اهل بیت و خدا داشتم. ولی از موقعی که به آنها بی احترامی کردم اینجوری شدم.اصلا هیچ چیزی نمیتواند من را آرام کند . از زندگی نا امید نیستم ولی احساس میکنم که هر لحظه ممکن است که به خودم آسیب جدی وارد کنم.شغلم بنایی است چون 3 ماهه که به مدرسه نمیروم. من به خاطر اینکه 1 سال زودتر به مدرسه رفته بودم الان اول دبیرستان هستم.در رشته ریاضی فیزیک نمره بیست را دارم.نه این که زیاد تمرین میکنم بلکه برخی از مطالب را خیلی زود درک میکنم.با حال مدرسه را ترک کردم چون احساس میکردم که کسی از اینجا ماندن من خوش نمی آید.در مدرسه خیلی مورد اذیت و آزار قرار میگرفتم. حال که مدرسه را ترک کردم اصلا پشیمان نیستم .من قبلا خیلی شاد بودم و الان هم همینجوری ام و شادم. اصلا اهل خود ارضایی و گناه نیستم و به شدت از این امر متنفرم چون میدانم اصلا لذتی ندارد. هر روز مرا کسی از خواب بیدار میکند ولی من دوباره میخوابم و اصلا مطمئن نیستم که او چه کسی است.و هر روز من کسی را در راه خود میبینم که میگوید :سلام .چرا اصلا به ما سری نمیزنی؟ درحالی که من اصلا اورا نمی شناسم. آن فرد قیافه ای روشن و یک خال دارد.قد بلند و هیکلی است. من اصلا نمیدانم او چه کسی است که اینقدر از من خوش می آید. من اصلا کاری به دین ندارم ولی به خدا اعتقاد و اعتماد دارم.
خلاصه مشکل من این است که اصلا افرادی را میبینم که اصلا آنها را نمیشناسم ولی آنها طوری با من رفتار دارند که انگار با من رفیق هستند. و دیگر اینکه من از راندن آنها از خود بسیار ناراحت میشوم.
ممنون اگر کمکی کنید .معذرت میخواهم ولی من خیالاتی نیستم